#گریههای_یک_مرد
بیشترین تفریحات ما حرم شاهعبدالعظیم بود و گلزار شهدای مدافع حرم. « #شهیدمهدی_عزیزی » و« #شهیدمحرم_ترک » دوستان صمیمی محمد بودند. زیاد به سر مزار آن ها میرفتیم. سرش را روی سنگ قبرشان میگذاشت و با گریه میگفت «شما بیمعرفت نبودید پس چرا تنها رفتید؟»
واقعاً مثل ابر بهار گریه میکرد... من فقط نگاهش میکردم. به دوستانش میگفت«ببینید خانمام این جاست. هیچ گلایهای ندارد که شهید شوم. ناراحت هم نمیشود. پس مرا ببرید.»
برای این که آرام شود میگفتم «محمد، این چه حرفی است که می زنی؟ اگر همه شما شهید شوید، کی از حرم دفاع کنه؟ باید بمونید و به اسلام خدمت کنید.» واقعاً تحمل دیدن اشکهایش را نداشتم. اصلاً تا مزار آن ها را میدید چشمهایش خیس میشد. بعد از شهادت« #محمدحسین_محمدخانی » دیگر محمد کاملاً هوایی شده بود.
@shahid_sajad_zebarjady
#مخلص_الشهداء
#عمار