گلچینی از کتاب حسین(ع) از زبان حسین(ع)
فرزند شیرخوار خود را در بغل گرفتم و همین که خواستم او را ببوسم تیر حرمله بر گلوی آن طفل فرود آمد و او را به شهادت رساند. در حالی که مشتی از خون او را به سوی آسمان می پاشیدم گفتم:
آن چه این مصیبت را برایم آسان و قابل تحمل میکند این است که در برابر نگاه خدوند انجام می گیرد.
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#امام_حسین(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#کارتون_کتاب
📚خانواده خود را به کتاب خواندن روزانه عادت دهید.
#فرهنگ_کتابخوانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیکه هایی از خاطرات سفیر به روایت سوگل طهماسبی
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#بریده_کتاب
:-✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ی زیبای خانم نیلوفر شادمهری نویسنده خاطرات سفیر، خیلی زیباست حتما ببینید.
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یک بخش بسیار زیبای خاطرات سفیر حتما این کتاب را بخوانید، بسیار لذت بخش است.
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#بریده_کتاب
👇پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
در بخشی از کتاب خاطرات سفیر میخوانید:
کمکم داشت حالم از اون شرایط به هم میخورد. بچهها متوجه نمیشدن که من دارم سر کار میذارمشون یا واقعا متن شعر همین قدر سخیفه. خدا خدا میکردم که هر چه زودتر اثر فاخری که میشنیدیم بساطش جمع بشه. اما همیشه درست توی همین شرایط زمان کش میآد و واحد گذشت زمان از ثانیه به شبانه روز تغییر پیدا میکنه. سیلون دست به سینه وایساده بود و داشت سعی میکرد عمق نداشتۀ شعر رو بفهمه! چند بار به سرم زد بهشون بگم: «ببینید بچهها، این اصلا در سطحی نیست که اسمش رو شعر بذارم. طرف یه چیزی خونده رفته.» اما نمیشد. آبروریزی بود. بعد از اون همه افاضات دربارۀ شعر و ادب پارسی و مردم ادیب کشورم جای همچین حرفی نبود. ویدد، که سمت چپ مغی نشسته بود و تا اون موقع ساکت بود، گفت: «من فکر میکنم اصلا با معشوقش مؤدب حرف نمیزنه!» گفتم: «خب، البته بله، کلا شعرش جوری گفته شده که با آدم با فرهنگی طرف نباشیم!» مغی گفت: «خب، بعدش چی میشه؟»......
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
من کتاب خاطرات سفیر را خواندم، خانم شادمهری بالاتر از یک سفیر عمل کرده است به ذهنم رسید او یک رسول بوده است. خاطرات یک رسولی که فرستاده جمهوری اسلامی ایران است. فرستاده یک مکتب که او پای اعتقاداتش ایستاده است. حجاب خود را حفظ کرده و به سختی زبان منطقه را میآموزد او در کنار زبان باید فرهنگ را هم یاد بگیرد تا بتواند در مباحث برتری داشته باشد که به راحتی و با تیزهوشی به این نکته هم رسیده و به آن عمل کرده است.
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
متن پشت کتاب :
و من شدم" ایران". من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران می بودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم. چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم . من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آنطور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود. من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش ...
مطالعه کتاب خاطرات سفیر را به تمام کسانی که به دنبال مقایسه تمدن اسلامی با تمدن غرب هستند ، پیشنهاد می کنیم این شما و این خاطرات سفیر ...
نوشته نیلوفر شادمهری
📖 انتشارات سوره مهر
📄 223 صفحه
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهر
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#نكته از کتاب خاطرات سفیر
این کتاب پر از نکته های نابه اما من این نکته رو برای گروه انتخاب کردم:
...یاد بچگی هام افتادم؛ اون روزها که چهار پنج سالم بیشتر نبود و مادرم که همه موفقیتام رو از ایشون دارم به من میگفت: «بیا بازی کنیم... تو یه مسلمونی و من یه کافرم... ببین میتونی به من ثابت کنی که خدا وجود داره »
و من چقدر این بازیا رو دوست داشتم. مادرم بدون ملاحظه سن من استدلال هایی در رد خدا می آورد که من رو جدا به شک می انداخت. بعد خودش توضیح میداد که جواب این شکیات چیه و دوباره ادامه بازی
🌟🌟🌟🌟
وقتی به یاد لحظه های ناب این کتاب میافتم میدونم که تمام اون لحظه های زیبا مدیون مادری هست که فقط تو همین چند خط ازش یاد شده اما قطعا در نگاه خدا سهم ویژه ای داره در خلق این همه زیبایی
به امید روزی که مادرها بدانند چقدر مسئولیتشون مهمه چقدر یه کار باری به هر جهت نیست چقدر مطالعه، کار روی نفس و مهارت میخواد که باید براش وقت گذاشت
مادر بودن یعنی تربیت یک انسان یعنی امانتدار خدا بودن
و اونقدر مهمه که تو هر سن و شرایطی که هستیم باید از همین الان برایش وقت بگذاریم .
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهر
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
دل نوشته یکی از دوستان عزیز بانام کاربری پروانه بر کتاب خاطرات سفیر.ممنونم از ایشان:
کتاب جالبی هست انواع حس ها رو باهاش تجربه میکنی
خنده،مباهات،عشق،گریه و....
این دختر به عنوان یک مسلمان ایرانی شناخته میشه و به گونه ای از اعتقاداتش و ایرانی بودنش دفاع میکنه که به خودت که ایرانی هستی و مسلمان افتخار میکنی توصیه میکنم حتما بخونید کتاب و
#خاطرات_سفیر
از اینکه مسلمانم و باید و نباید هایی تو زندگیم دارم خوشحالم.
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست اسیر افتادم
رشته محبت به تورا پاره کرده ام😢
شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم.
@maghar98
عامل اصلي قيام امام حسين
امر به معروف و نهى از منكر
🏴
#شهيدمطهرى :
از روز اول امام حسين با شعار #امربه_معروف و نهى از منكر از مدينه حركت كرد.
اين نبود كه چون از من #بيعت مي خواهند و من نمى پذيرم پس #قيام كنم. اگر بيعت هم نخواهند من به حكم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بايد قيام كنم.
اين نبود كه چون مردم كوفه از من #دعوت كرده اند، قيام مي كنم.
✅بلكه مسئله اين بود كه دنياي اسلام را منكرات فراگرفته است من به حكم #وظيفه دينى به حكم مسئوليت شرعى و الهى خود قيام مي كنم.
🏴
برگرفته از كتاب #نهضت_حسينى
نهمين جلد از #سيرمطالعاتى #بينش_مطهر
🏴
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
📚بعضی ڪتابها هستند ڪه نمیشه خوندشون
🏊حتما حتما باید بری توی عمق ڪتاب و غواصی کنی.
#فرهنگ_کتابخوانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بخشی از کتاب «پدر عشق پسر»:
«و... اما حسین (ع)، نزدیکترین، محبوبترین و دوست داشتنیترین هدیه را برای معاشقه با خدا برگزیده بود. شاید اندیشیده بود که خوبترهایش را اول فدای معشوق کند و شاید این کلام علی اکبر (ع) دلش را آتش زده بود که: «یا ابة لا ابقانی الله بعدک طرفه عین.» «پدر جان! خدا پس از تو مرا به قدر چشم به هم زدنی زنده نگذارد. پدر جان! دنیای من آنی پس از تو دوام نیاورد. چشمهای من، جهان را پس از تو نبیند»
چه خوب شد که نبودی لیلا!
کدام جان میتوانست در مقابل این مناسبات عاشقانه دوام بیاورد؟ تو میخواستی کربلا باشی که چه کنی؟ که برای علی اکبر (ع) مادری کنی؟ که زبان بگیری؟ گریبان چاک دهی؟ که سینه بکوبی؟ که صورت بخراشی؟ که وقت رفتن از مهر مادری سرشارش کنی؟ که قدمهایش را به اشک چشم بشویی؟
یادت هست لیلا! یکی از این شبها را که گفتم: «به گمانم امام، دل از علی اکبر (ع) نکنده بود.» به دیگران میگفت دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود! اگر علی اکبر (ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر از علی اکبر (ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! نمیشود. و این بود که نمیشد. و... حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند.
امام برای التیام خاطر علی اکبر (ع)، جملهای گفت. جملهای که علی اکبر (ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: «به زودی من نیز به شما میپیوندم.» آبی بر آتش! انگار هر دو قدری آرام گرفتند.
عاشورا روز حسین است،عاشورا تنها یک روز نیست بلکه تمامی تاریخ است.همان طور که کربلا تنها یک قطعه خاک نیست.کربلا جغرافیای نامحدود این تاریخ گسترده است.حال سوال این است که وارث عاشورا کیست؟
چه کسی برای چه کسی از عاشورا باقی مانده است؟
وارث قرابت میخواهد،قرابت بدون حائل نمی شود.
#پدر_عشق_پسر
#حضرت_علی_اکبر(ع)
#سید_مهدی_شجاعی
👇پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
امام، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی میستُرْد و با او نجوا میكرد: "تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بییاور گذاشتی."
و بعد خم شد و من گمان كردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان كردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم كه لب بر لب علی گذاشت و شروع كرد به مكیدن لبها و دندانهای او و دیدم كه شانههای او چون ستونهای استوار جهان تكان میخورد و میرود كه زلزلهای آفرینش را درهم بریزد.
و با گوشهای خودم از میان گریههایش شنیدم كه: "دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاك بر سر دنیا."
و با چشمهای خودم بیقراری پسر را دیدم، جنازه علی اكبر را كه با این كلام پدر آرام گرفت و فرو نشست: "و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پارهء جگرم، عزیز دلم."
علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی! اینبار چندم بود كه پا به آنسوی جهان میگذاشت و باز به خاطر پدر از آستانهء در سرك میكشید و بر میگشت. مگر پدر، دل از او نكنده بود كه او به كندن و رفتن رضایت نمیداد؟
درست در همان زمان كه بدنش تكه تكه شده بود و روح از بدن به تمامی مفارقت كرده بود، من به چشم خودم دیدم كه نشست و به پدر كه مضطر و ملتهب به سمت او میدوید، گفت: "راست گفتی پدر! این آغوش پیامبر است، این سرچشمه ی عشق اکبر است. این همان وصال مقدور است.این جام، جام کوثر است. تشنگی بعد از این بی معناست.»
#پدر_عشق_پسر
#حضرت_علی_اکبر(ع)
#سید_مهدی_شجاعی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
پدر..عشق..پسر
«و من تا صبح در کنار این پنجره به نماز باران تو اقتدا کردم و اشک ریختم
مشکها پر شد بی آنکه او لبی به خواهش آب تر کند...»
قلم سید مهدی شجاعی یک سحر و جادوی خاصی داره..کتاب های مناسبتیش یه جورایی روضه محض هستند.کتاب پدر..عشق..پسر، داستان شهادت حضرت علی اکبر(ع) از زبان اسبش عقاب برای لیلا هست.بعضی مقاتل میگویند که لیلا در صحنه کربلا حضور نداشته و به قول عقاب همان بهتر نبودی آنجا لیلا..بین تمام شخصیت های بزرگ کربلا و نگه و جایگاهشان توی این ماجرا،حضرت عباس برای من یک شخصیت عالی بودند.عمویی که قلبش از شهادت برادرزاده اش آتش گرفته بود اما باید محکم جلوی دشمن می ایستاد..عمویی که چشمان
پر از صلابتش دریاچه اشک بود اما باید مقاومت می کرد.
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از یا صاحب الزمان
من کتاب خاطرات سفیر رو خوندم بعد هم دخترم رو تشویق کردم بخونه اونم به دوستاش معرفی کرده بود و چند نفری خونده بودن برای همه جالب بوده و خوششون اومده بود به نظر من این یه کتاب بسیار مفید برای دخترای گل دوره ی دبیرستانیه آخه تو این رده سنی علاقه به خارج از کشور رفتن به وفور دیده می شه و یکی از آرمان و آرزوهای بچه های این سن و ساله .با خوندن این کتاب علاوه بر این که این حس خارج رفتن بچه ها یه جورایی ارضا می شه در کنارش کلی مسائل اعتقادی و فرهنگی و مذهبی هم دستگیرشون می شه و یاد می گیرن که به آرمان و آرزوهاشون هم هدف بدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هست، خدا هست، خدا هست و خدا هست!
از بس زیبا بود که به جدیت تمام، همین الان شما را سفارش به دیدنش می کنم!
خاطره ایی زیبا از معلم فیزیک جوان کشور..
#✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98