شهیدانه
همۀ راهها، به جز راهی که به اسارت ختم میشد، یکی بعد از دیگری بسته شده بود. تن دادن به اسارت آخرین راهی است که یک جنگجو به آن میاندیشد. اما، وقتی خشابهایت خالی باشد و تانکهای دشمن محاصرهات کرده باشند و پیاده نظام آنها لولۀ تفنگش را به سویت نشانه رفته باشد، تن دادن به اسارت اولین فکری است که مثل طوفان توی مغزت میپیچد و دیوانهات میکند.
دیدن دشمن از نزدیک حس غریبی دارد. استشمام بوی ادکلنی که زده است، نحوۀ لباس پوشیدنش، طرز نگاه و رنگ پوستش، تُن صدا و زبان گفتوگویش، همه و همه به تو میگویند که دشمن در یک قدمی توست؛ دشمنی که همیشه به او فکر کردهای، دشمنی که تا آن لحظه فقط انفجار توپ و خمپارهاش را دیدهای حالا تفنگش را از فاصلۀ دو متری به طرف تو گرفته است و از تو میخواهد دستهایت را بالا ببری و تسلیم او بشوی.
سرباز عراقی تفنگش را به سمت من و حسن، که اکبر را با خود میبردیم، گرفت. دستور داد اکبر را روی زمین بنشانیم. نشاندیم. سرباز خیره شده بود به من و داشت قد و قامتم را نگاه میکرد. از نگاهش معلوم بود دیدن من برایش غیر منتظره است. لابد او از ایرانیها تصویر دیگری در ذهن داشت و دیدن من، که نوجوانی بودم لاغر و استخوانی، با تصویر خیالی او همخوانی نداشت. نزدیکتر شد. چشمش افتاد به سربند سبز «یا زهرا» که بسته بودم روی کلاه آهنیام. غیظش گرفت. به تلخی خواست بازش کنم. کردم. سرباز نزدیکتر شد. نگاهش پر بود از ترحم. داشت به عربی چیزهایی میگفت. فقط معنای «طفل صغیر» را از همۀ حرفهایش فهمیدم. او دلش به حال من سوخته بود. به همین دلیل نزدیک آمد و صورتم را بوسید و گفت: «الله کریم!» این لفظ امیدوارکننده را سرباز عراقی درست همانجایی به من گفت که شب قبل من به اسیر عراقی گفته بودم «لا تخف» و او به زنده ماندن امیدوار شده بود. روزگار چقدر زود کار من را جبران کرده بود!
#آن_بیست_و_سه_نفر
#انقلاب
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی، صدام حسین، رئیسجمهور وقت عراق که آغازگر جنگ علیه کشورمان بود، برای ایجاد فضای تبلیغاتی علیه کشورمان، ۲۳ نفر از اسرای نوجوان را که اکثراً اهل استان کرمان بودند به کاخ خود دعوت میکند. صدام در دیدار با این نوجوانان به آنان وعده آزادی و بازگشت به ایران را میدهد، اما نوجوانان ایرانی این موضوع را رد میکنند و بر باقی ماندن در کنار سایر اسرای ایرانی پافشاری میکنند و تا پایان جنگ در اسارت باقی میمانند. مهدی جعفری، فیلمبردار سینمای ایران فیلم مستند «۲۳ نفر و آن یک نفر» را بر اساس داستان زندگی این اسرا ساخت و بعد از آن کتاب «آن بیستوسه نفر» به قلم احمد یوسفزاده، یکی از آن نوجوانان اسیر نگاشته شد. مهدی جعفری در این باره میگوید: آقای یوسفزاده یکی از آن ۲۳ نفر است که چند سال پیش تصمیم گرفت خاطرات خود را درباره این ماجرا بنویسد و با من تماس گرفت، من کار خاصی برای نگاشتن آن کتاب نکردم، تنها مصاحبههایی که با این بچهها داشتم را در اختیار یوسفزاده قرار دادم تا بعضی از خاطرات را که جزئیاتش را فراموش کرده بود به استناد این مصاحبهها بنویسد.
#آن_بیست_و_سه_نفر
#انقلاب
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
آن بیست و سه نفر
این کتاب حاوی خاطرات بیست و سه نوجوان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند. آنها را به کاخ خود دعوت میکند. مصاحبه زیر در کاخ صدام از یکی از این نوجوانان غیور گرفته شده:
چند سالته؟
+پونزده سال
_کلاس چندمی؟
+دوم راهنمایی _
پدرت چه کاره ست؟
+پدرم به رحمت خدا رفته.
_پس چرا امدی جبهه؟
به زور فرستادنت؟
+بله!
_یعنی چطور به زور فرستادنت؟
+یعنی می خواستم بیام جبهه؛ ولی فرمانده هامون نمی ذاشتن. من هم به زور اومدم.
خبرنگار عراقی وا رفت. هر چه بافته بود، پنبه شد. میکروفن را برد بالا و محکم کوبید بر سر محمد!
#آن_بیست_و_سه_نفر
#اسیرهای_نوجوان
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
اين نوجوانان باعشق و علاقه به ميهن خود ارزش هاي انقلاب را حفظ كردند.
اين نوجوانان رنج هاي بسياري از جمله اعتصاب غذا، خشونت ها و شكنجه هاي مشقت باري را به جان و دل خريدند تا حماسه بزرگي را براي كشورمان بیافرینند.
داستان 23نوجوان در جبهه پندهاي آموزنده را به ما آموخت تا از اين صحنه ها درس هاي ميهن پرستي را فراگيريم .
گردآوري صحبتها اين 23نفر زاويه هاي و برداشتهاي مختلفي را براي علاقه مندان بيان مي كند تا مردم با تك تك صحنه هاي جبهه را بيشتر درك كنند .
خاطرات كتاب آن بيست و سه نفر بيشتر مربوط به بخش نخست اسارت آنان است، در اين اثر خاطرات همه اين بيست و سه نفر به شكل داستاني و با تعليقهاي روايي به تصوير كشيده ميشودكه اين كتاب حاوي خاطرات و رشادتهاي نوجوانان رزمندهاي است كه مقاومت را ترجيح ميدهند و حماسه بزرگي را ميآفرينند.
#آن_بیست_و_سه_نفر
کتاب مناسبتی #دهه_فجر
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
با تندی از ما خواستند بلند شویم و بایستیم. ایستادیم، بی آنکه بدانیم برای چه میایستیم. از پشت سر صدای پا کوبیدن نظامیان بلند شد و عکاسها بهسمت صداها هجوم بردند. از فاصلهی دور دیدیم مردی با لباس نظامی، دست دخترکی سفیدپوش را گرفته و دارد بهسمت ما میآید... مرد به ما نزدیک و نزدیکتر میشد. حالا او را کاملا میدیدیم که لبخند میزد و بهسمت صندلی شاهانه میرفت. او صدام حسین بود؛ رئیس جمهور عراق. دنیا انگار روی سرمان خراب شد. ما در قصر صدام بودیم. مردی که شهرهایمان را موشکباران و به خاکمان تجاوز کرده بود. او جوانان وطنمان را کشته بود و در آن لحظه چشم در چشم ما در فاصلهی چندمتریمان داشت لبخند میزد و ما هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم؛ جز اینکه مثل همیشه گره در ابروان بیندازیم، که یعنی ما از حضور در کاخ رئیس جمهور عراق شادمان نیستیم.»
#آن_بیست_و_سه_نفر
کتاب مناسبتی#دهه_فجر
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
روایت هشت ماه از اسارت نهساله احمد یوسف زاده، که با قلمی روان و ساده و در عین حال جذاب و توصیفگر نوشته شده است.
نویسنده به خوبی توانسته حالات انسانی و موقعیت وقوع رویدادها را ترسیم کند تا از همین رهگذر، هم به شرح ماجرای پیش آمده برای خود بپردازد و هم مخاطب را با زندانهای مخوف عراق و روزهای سخت اسرای ایرانی در این زندانها آشنا کند.
بیشک یکی از نقاط قوت این کتاب، قلم روان و ساده و در عین حال جذاب و توصیفگر نویسنده است. یوسفزاده بهخوبی و باحوصله حالات انسانی و فضای وقوع رویدادها را ترسیم کرده و مخاطب را با خود به زندانهای مخوف عراق برده است. علاوه بر این ارجاعهای به گذشته (فلاشبک) که نویسنده از دوران اسارت به دوران زندگی در روستای خود زده، به ترسیم فضای بهتر حالات روحی اسرا برای خوانندهی کتاب کمک کرده است...
این کتاب در چهار فصل اصلی تنظیم شده است و در هر یک، رویدادهای یکی از فصلهای سال ۶۱ شمسی در دوران اسارت تشریح شده اند. تنظیم مناسب کتاب، علاوه بر قلم شیوای نویسنده، به مطالعهی آسان و روان کتاب کمک میکند.
#آن_بیست_و_سه_نفر
کتاب مناسبتی #دهه_فجر
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سلام بر شما اهالی فرهنگ. عید زیبای تولد منجی جهان بشریت را به همه شما بزرگواران تبریک عرض میکنم. به عنوان عیدانه، لیست کتابهایی که در شش ماه اخیر خدمتتان معرفی کرده ایم را در اختیار تان می گذارم که معرفی کتاب مورد علاقه تان را به راحتی پیدا نمائید.
#رؤیای_نیمه_شب
#پدر_عشق_پسر
#آب_هرگز_نمیمیرد
#لینالونا
#دست_دعا_چشم_امید
#خادم_ارباب_کیست
#آن_مرد_در_باران_می_آید
#رؤیای_یک_دیدار
#ماه_در_محاق
#من_میترا_نیستم
#زنان_عنکبوتی
#سلام_بر_ابراهیم
#قدیس
#آسمانی_ترین_مهربانی
#اقتصاد_مقاومتر_محیط_سالمتر
#سلیمانی_عزیز
#زایو
#تولد_در_لس_آنجلس
#ر
#مادر
#در_جستجوی_ثریا
#ماه_به_روایت_آه
#مادر_مهتاب
#آن_بیست_و_سه_نفر
#خمینی_پدیده_انسانی_پیچیده
#فاطمه_فاطمه_است
#دختران_هم_شهید_میشوند
#سه_دقیقه_در_قیامت
#ذوالفقار
#کشتی_پهلو_گرفته
#سربازان_سردار
#آفتاب_در_حجاب
#بانوی_کربلا
#تنها_زیر_باران
#تو_شهید_نمیشوی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#خانم_مربی
#برای_زین_اَب
#وقتی_دلی
#شب_صورتی
#فواره_گنجشک_ها
#حنانه_شو
#دعبل_و_زلفا
#آخرین_آفتاب
#به_من_هیچکس_نگفت
#مفرد_مذکر_غائب
#شهریار_نیکی
#دخترم_ناهید
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#محمد(ابراهیم حسن بیگی)
#گلستان_یازدهم
#بزرگترین_دختر_عالم
#موکب_آمستردام
#مجید_بربری
#به_سفارش_مادرم
#پادشاهان_پیاده
#فتح_خون
#خاکهای_نرم_کوشک
#پسرک_فلافل_فروش
#پدر_عشق_پسر
#خاطرات_سفیر
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#سقای_آب_و_ادب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
با لیست زیر معرفی کتاب مورد علاقه تان را به راحتی پیدا نمائید.
#رؤیای_نیمه_شب
#پدر_عشق_پسر
#آب_هرگز_نمیمیرد
#لینالونا
#دست_دعا_چشم_امید
#خادم_ارباب_کیست
#آن_مرد_در_باران_می_آید
#رؤیای_یک_دیدار
#ماه_در_محاق
#من_میترا_نیستم
#زنان_عنکبوتی
#سلام_بر_ابراهیم
#قدیس
#آسمانی_ترین_مهربانی
#اقتصاد_مقاومتر_محیط_سالمتر
#سلیمانی_عزیز
#زایو
#تولد_در_لس_آنجلس
#کتاب_ر
#مادر
#در_جستجوی_ثریا
#ماه_به_روایت_آه
#مادر_مهتاب
#آن_بیست_و_سه_نفر
#خمینی_پدیده_انسانی_پیچیده
#فاطمه_فاطمه_است
#دختران_هم_شهید_میشوند
#سه_دقیقه_در_قیامت
#ذوالفقار
#کشتی_پهلو_گرفته
#سربازان_سردار
#آفتاب_در_حجاب
#بانوی_کربلا
#تنها_زیر_باران
#تو_شهید_نمیشوی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#خانم_مربی
#برای_زین_اَب
#وقتی_دلی
#شب_صورتی
#فواره_گنجشک_ها
#حنانه_شو
#دعبل_و_زلفا
#آخرین_آفتاب
#به_من_هیچکس_نگفت
#مفرد_مذکر_غائب
#شهریار_نیکی
#دخترم_ناهید
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#محمد(ابراهیم حسن بیگی)
#گلستان_یازدهم
#بزرگترین_دختر_عالم
#موکب_آمستردام
#مجید_بربری
#به_سفارش_مادرم
#پادشاهان_پیاده
#فتح_خون
#خاکهای_نرم_کوشک
#پسرک_فلافل_فروش
#پدر_عشق_پسر
#خاطرات_سفیر
#حسین_از_زبان_حسین(ع)
#سقای_آب_و_ادب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98