🍁 محمدعلی من بود که ناله میکرد.
مأموران ساواک پیراهنش را درآورد بودند و شکنجه اش می کردند. می خواستند ما از خانه بیرون برویم و برای آزادی اش التماس کنیم تا محمدعلی بیشتر زجر بکشد و شاید هم به خاطر اصرارها و بی تابی های ما حرف بزند، اما این حلیه شان نگرفت.
🍁 نباید از خانه بیرون می رفتیم. از پله ها آمدم پایین، شروع کردم به ذکر گفتن. نذر کردم خدا کمک کند و مقاومت کند.بچه ها همه منتظر بودند بفهمند صدای ناله از کیست. سری تکان دادم و گفتم:مادر یک هروئینی را گرفتند و می زنند.
🍁نمی خواهد شما ببینید. مشغول درس تان باشید. آنقدر این حرف ها را جدی زدم که بچه ها دیگر اصرار نکنند و نخواهند که یک لحظه هم ببینند.
🍁 وضو گرفتم و سجاده ام را پهن کردم. هر صدای ناله محمدعلی مثل جدا کردن یک تکه گوشت از بدنم بود. شروع کردم به نماز خواندن تا بتوانم تاب بیاورم.
#مادر_شمشادها
#شهیدان_موحدی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🍁اگر دوست دارید نمونهی یک خانوادهی پویا و موفق را ببینید، [ مادر شمشادها ] را بخوانید. داستان این کتاب از زبان مادری است که قهرمانان بزرگی تربیت کرده است؛ مادر شهیدان موحدی که یکی از فرزندانش را در روزهای انقلاب تقدیم کرد، دیگری را در زمان جنگ و…
🍁کتاب مادر شمشادها یک جلد از مجموعه چهار جلدی « از او » است که حاوی خاطرات تلخ و شیرین زندگی مادری فداکار و صبور است.
🍁کتاب پیش رو خاطرات شهید محمد علی موحدی از زبان مادرشان بازگو میشود. و با خواندن این کتاب زیبا به اخلاص شهید و به صبر و مقاومت مادر شهید نیز پی میبریم .
#مادر_شمشادها
#شهیدان_موحدی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98