🌪عدنان دیوان تعریف میکرد: " چند روز بعد از اینکه مصاحبه ی عبدالرضا با صدای عربی مرکز اهواز پخش شد و خبر اسارت او به گوش عراقی ها رسید، نامادری عبدالرضا، که قبلتر به ایران پناهنده شده و در قم ساکن بود، به اهواز آمد تا او را ببیند.
🌪مادر را به یکی از اتاق ها هدایت کردیم. به عبدالرضا هم خبر دادیم مادرش منتظر اوست. عبدالرضا هیجان زده، خودش را به او رساند. مادر تا چشمش به عبدالرضا افتاد، سیلی محکمی به گوش او زد که صدای آن در فضای خالی اتاق پیچید و ما را بهت زده کرد. اشک از چشمهای عبدالرضا جاری و گونه اش خیس شد. فقط توانست بگوید: " مادر جان..."
🌪 که مادر حرفش را نیمه تمام گذاشت و گفت: " من مادر کسی که تیغ به روی فرزندان امام خمینی بکشد نیستم و تو را نمی بخشم. بدان خدا هم تو را نمی بخشد!"
🌪مادر بلند شد. شله ی عربی را محکم به خود پیچید و با قدم های بلند به طرف در رفت. در همین هنگام، عبدالرضا با صدای بلند نالید:" مادر، من خودم را تسلیم کردم! "
#پوتین_قرمزها
#مرتضی_بشیری
# بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@