eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺کله سحر رفتم بیمارستان لقمان تهران. جعفر با سر و صورت باند پیچی شده، روی تخت خوابیده بود. زیر ملحفه سفید تنی نمانده بود. دست سرد و بی جانش را گرفتم. غصه از سر انگشتانم تا ته دلم دوید. چه قدر برایم عزیز بود. به شب تصادف که فکر می کردم دلم ریش می‌شد. 🌺همراه آقای پور گلستانی با موتور از پادگان ابوذر به سمت دشت ذهاب می رفتند. یک کامیون هم از رو به رو می آمده. هر دو چراغ خاموشند و یکدیگر را نمی بینند. سرِ پورگلستانی با بر خورد به کامیون متلاشی می شود. جعفر هم با صورت به سر متلاشی شده او می خورد. 🌺 آقای پورگلستانی یک طرف می افتد، موتور یک طرف، جعفر هم دورتر از همه. بدن شهید پورگلستانی را شبانه به عقب منتقل می کنند. در تاریکی جعفر را نمی بینند و تا صبح در خون خودش دست و پا می زند. صبح که برای بردن موتور می آیند، جعفر را هم فک شکسته و بینی له شده پیدا می کنند. 🌺از لگنش استخوان برداشته بودند تا بینی اش را ترمیم کنند. دندان هایش را با سیم به هم جفت کرده بودند. مثل آدم فضایی ها، دو میله از دو طرف گیج گاه، کنار ابروهایش بیرون زده بود. میله ها از دور داد می زدند که جعفر خیلی درد دارد؛ خیلی! ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺کم مانده بود از خوشحالی در خیابان پشتک بزنم. برای رسیدن به جعفر دو سال کم داشتم و راه دور زدن آن دو سال را یافته بودم. اگر کمد رویم می افتاد حتما زیرش جان می دادم. روی پنجه کش آمدم. بقیه شناسنامه ها را از آن بالا در بغلم کشیدم. بالای کمد گذاشته بودنش که دست بچه فضولی مثل من به اش نرسد. 🌺خیلی وقت نداشتم، بین نماز مغرب و عشا از مسجد جیم شده بودم. کسی خانه نبود. شناسنامه ام را باز کردم. با سلام و صلوات دم ۶ را به راست کشیدم و ۴ شد. تاریخ تولد را نگاه کردم و از هوشم لذت بردم. ۱۳۴۶ به ۱۳۴۴ تبدیل شده بود. در فاصله منبر رفتن حاج آقا محصل یزدی دو سال بزرگ شدم. حالا هم سن جعفر بودم؛ به همین راحتی. 🌺کلّه صبح شال و کلاه کردم و به سپاه قم رفتم. پشت در برای صدمین بار روی جیب سینه ام دست گذاشتم. قلبم زیر شناسنامه بالا و پایین می پرید. آب دهانم را به زور قورت دادم و داخل شدم. ساختمان سپاه به ابتدای خیابان گلستان منتقل شده بود. از شانسم مسوول ثبت نام همان مرد قد بلند بود. 🌺نگاهی به شناسنامه انداخت و نگاهی به من. نفس عمیقش را که یک دنیا عصبانیت پشتش مهار کرده بود، بیرون داد. شناسنامه را جلویم گذاشت: _این جا را یادت رفته درست کنی. زیر انگشتش را نگاه کردم. تاریخ تولد به حروف هم نوشته شده بود. از آنکه نوشته به آن بزرگی را ندیده بودم، جا خوردم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌺مدام هم دوشاخ پیروزی بلند می کردیم. پیروزی عملیات بیت‌المقدس کام همه را شیرین کرده بود. در جبهه عادت داشتیم هر روز با سوت خمپاره بیدار شویم. تیربار عراق صبح علی الطلوع تا شب کار می کرد. آن روز هر چه صبر کردیم خبری نشد. نه شلیکی، نه صدای سوت و تق و توقی. 🌺چشم مان به آسمان خشک شد که یک تیر این سمت بیاید. فکر کردیم عراق برایمان نقشه جدیدی کشیده است. فکرش را هم نمی کردیم با آزادی خرمشهر از کل جبهه سرپل ذهاب عقب نشینی کرده باشد. بچه هایی که به آن طرف خط سرک کشیده بودند با آب و تاب از جبهه سوت و کور عراق برایمان می گفتند. 🌺از مهمات و تجهیزاتی که جا گذاشته بود. از سنگرهای بتونی شان که خالی بود. یک سال و نیم برای نگه داشتن اش عرق ریخته بود و حالا شبانه خط را به امان خدا ول کرده بودند. فقط ارتفاعات مرزی قصر شیرین در اشغالش مانده بود. به لانه اش رفته بود تا از اول دو، دوتا چهارتایی کند و جلو بیایید. 🌺نیرو هایش را جایی برده بود که بیشتر احتمال می داد ایران حمله کند؛ یعنی جبهه جنوب. آزاد سازی خرمشهر و عقب نشینی دشمن از بیخ گوش مان، کام مان را عسل کرد. مانده بودیم برای خرمشهر ذوق بکنیم یا جبهه خالی شده غرب. خستگی زندگی در دل کوه و تپه یک شبه رفع شد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از اسرار آفرینش
⁉️ 🌹✨علامه طباطبایی قدس سره:علّت اينكه تو را به فرامين شرعى امر فرموده اند، آن است كه به ذات و فطرتت آشنا نمايند، زيرا شرع برخلاف ذات و فطرتت حكمى ندارد، بلكه همه ى احكام الهى بر وفق فطرت توحيدى تو صادر شده است، ولى تو فطرتت را فراموش كرده اى، لذا با فرامين الهى باز تو را به آن چه از يادت رفته توجّه مى دهند. 📗راز دل ص 277 🌐 sapp.ir/asrarafarinesh eitaa.com/asrarafarinesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانه
🌼بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم می‌گفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمن‌تراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخم‌ها و عفونت‌ها ننشین! خوبی‌ها را ببین. دل دیگرم جواب می‌داد: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتی‌ها را بپوشاند و فقط زیبایی‌ها را نشان دهد که دیگر آینه نیست. و پاسخ می‌شنید: اینجا که جای تعابیر شاعرانه نیست، از منظر عقل بررسی باید کرد. و جواب می‌گرفت: عقل می‌گوید که شأن و رسالت نویسنده، شأن و رسالت طبیب و حکیم است. طبیب روح و جان. و طبیب، نبض بیمار را نمی‌گیرد که از بخش‌های سالم بیمار، تعریف و تمجید کند، طبیب برای شفا و مداوا به دنبال نقص و عیب و آسیب می‌گردد. 🌼و آن دل دیگر می‌گفت: طبیب هم اگر عاقل باشد، برای خودش دردسر درست نمی‌کند. مریضی اگر مراجعه کرد به معالجه‌اش می‌پردازد. به دنبال مریض راه نمی‌افتد تا مشکلاتش را به رخش بکشد و معایبش را مثل سیخ در چشمش فرو کند. و جواب می‌شنید: این قسمت از قیاس، مع الفارق است. اتفاقاً نویسنده از این منظر شبیه طبیب نیست که در خانه بنشیند تا به او مراجعه شود و سفارش درمان بگیرد. نویسنده از این منظر، نقش زائد قبیله را دارد که باید صدها قدم جلوتر از کاروان حرکت کند و مخاطرات پیش رو را پیش از وقوع به مردم بشناساند و هشیارشان کند یا انذارشان دهد. 🌼و پاسخ می‌گرفت: این حرف‌ها و تئوری‌ها تا وقتی‌که حرف است، گفتنی و شنیدنی است؛ زیبا و لذت بردنی است ولی در عمل، واقعیت چیز دیگری است. اگر حرف نزنی کسی مواخذه‌ات نمی‌کند که چرا نگفتی ولی زمانی که گفتی هزار جور معارض و مخالف پیدا می‌کنی. به‌خصوص اگر حرفت حقیقت باشد که تلخی‌اش را همیشه و همه‌جا با خود دارد.   🌼سرت رو درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دست‌وپنجه‌هایی نرم کردم. و این فقط یکی از منازعات ذهنی و مجادلات درونی من بود دریکی از مراحل کار و مقاطع زمان. 🌼می دونی که پایان همین دعوا به کجا کشید؟ یک‌کلام از حضرت مولا به یاد یکی از دو جبهه دل آمد. فصل الخطاب شد و به داد دعوا رسید. همون کلام که فرموده بود: تلخی حق.، تو را از بیانش باز ندارد. حقیقت را بگو اگرچه تلخ باشد. 🌼و من-درست يا غلط- چون نوشتن اون رمان رو بیان واقعیت و حقیقت می‌دونستم دل دادم و از جون مایه گذاشتم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
شهیدانه
🌼این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی است متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز می شود، جشن نیمه شعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سرداده اند... در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا...» این شروع جذاب ما را با شخصیت هایی آشنا می کند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل می رسد و هنگامه عمل به شعارها می رسد، آن نمی کنند که می گفتند. 🌼رمان در فضایی مکاشفه گونه و بی زمان پیش می رود و مواجه همه آدم ها را می بینیم با قصه ظهور... و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. 🌼شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدم ها را با بهانه هایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی می کند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمی کند و در فضایی بسیار بدیع، خودش را هم در معرض این امتحان می گذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفت های انتظار را با شخصیت های قصه اش برای مخاطب روایت نمی کند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش می دهد... انسان های مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم 🌼و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است. نویسنده در پایان همه موشکافی هایش در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت می تپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش می آید... (عج) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼پرنده ای که بال پرواز ندارد یا به پای خودش یا همتش، بند و زنجیر دارد، از انهدام قفس استقبال نمی کند. چرا که ناتوانی اش به چشم می آید و درماندگی اش آشکار می شود. تا وقتی که میله های قفس هست، هر کس می تواند ادعا کند که اهل پروازهای بلند است. تا وقتی که میله های قفس هست، بندهای مرئی و نامرئی، خواسته و نخواسته و دانسته و ندانسته آدمها، مغفول یا مکتوم یا مستتر می ماند؛ حتی برای خودشان... 🌼وقتی که تشنه نیستیم، چه لزومی دارد که فریاد العطش سر بدهیم!؟ این چه منتی است که بر سر آب می گذاریم!؟ ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼-الان و در این لحظه هیچ چیز با آنچه دیروز بوده، مو نمی زند. -الان یک تفاوت که تمامی شباهت ها را تحت الشعاع خود قرار می دهد. و آن شعار پرشور و یکپارچه و پرحرارتی است که از جمعیت و بلندگو ها به گوش می رسد.و این به یقین باورکردنی نیست. چطورممکن است که این جمعیت متدین و عاشق و امام زمانی ، یکپارچه شعار آقا نیا! سر بدهند و دم آقا نیا! بگیرند؟! 🌼اسد که متوجه بهت و جنون و وحشت من شده ،در گوشم نجوا می کند: – اشتباه که نیامده ایم!؟ میگویم – شاید با لرزش صدا- : – مجلس همان مجلس است.الا شعار مردم کاملا متفاوت و متضاد با شعار دیروزاست. 🌼می گوید: – قرار نبود که الفبای خودت را همراه بیاوری. دیروز کجاست؟! مجلس همان مجلس است و دم و شعار مردم هم همان. نمی­توانم بپذیرم. 🌼– من با دوگوش خودم شنیدم آن شعار را که مخالف و متضاد این شعار بود. کلامش رنگی از گلایه و توبیخ به خود می گیرد: – تو اگر می خواستی که ساکن دیروز بمانی،پس چرا سراغ من آمدی؟! می گویم: – نه نمی خواستم. نمی خواهم. ولی لااقل کمی توضیح بده که این حیرت، مرا از پا در نیاورد. 🌼با افسوس می گوید: -…. رمز اینکه تو شعاری متفاوت می­شنوی در فاصله زمانی دیروز و امروز نیست، در تفاوت میان شنیدن عریان است و شنیدن از ورای حجاب. می گویم مساله چیست؟ مشکل کجاست! چرا همه با چنین حس و حال و شور و اشتیاقی، نیامدن آقا را طلب می کنند!؟ (عج) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼اسد با قاطعیتی که تعارف نبودن کلامش را برساند می گوید: -نه مزاحم نمیشیم. باید یک پیغام در مورد ظهور حضرت بدهم و رفع زحمت کنم! ابوماجد, کنجکاو و متعجب می پرسد:. -پیغام؟ ظهور؟ حضرت؟. 🌼اسد می گوید: -برای این که آقا ظهور کنن, باید تعداد یارانشون به حدّ نصاب برسه. حضور شما برای این منظور الزامیه رنگ چهره ی ابوماجد به وضوح تغییر می کند. با لکنت می پرسد: -یعنی الان؟! و عین را با چنان غلظتی ادا می کند که بوی محال از آن به مشام می رسد. اسد تایید می کند: -بله. همین الان. هر یک روز دیرتر به حدّ نصاب برسه, ظهور به تعویق می افته. 🌼ابوماجد می گوید: -نه. صلاح نیست. الان که اصلا صلاح نیست. اسد, حیرت مرا هم به تعحب خودش ضمیمه می کند: -صلاح نیست؟! 🌼یعنی چی صلاح نیست؟!. ابوماجد توضیح می دهد: -یعنی به صلاح من نیست.باید فرصت تمدید بشه. من احتیاج به فرصت دارم. که جبران مافات کنم. که دو قدم برای رضای حضرت بردارم. که دو تا تیر به طرف اسرائیل غاصب بندازم. 🌼ما تو این سال ها اصلا فرصت نکردیم که با اسرائیل بجنگیم,از بس معیشت سخت بود.یعنی گذران زندگی. مجبور بودیم واسه یه لقمه نون و یه لیوان ماءالشعیر, برچسب هر کس و ناکسی رو روی بازومون بچسبونیم و زیر عَلَمِش سینه بزنیم ... ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Fadaeian-Haftegi970824-3.mp3
24.06M
🎤سید رضا نریمانی السلام‌‌علیک‌ ایها‌العسکری‌ نوکراتو‌ آقا‌ سامرا‌ می‌بری؟ شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد. گناه یعنی دور شدن از مهدی (عج) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
اقا ردای سَبزِ اِمامَت مُبارک پوشیدَنِ لِباسِ خِلافَت مُبارَک اِی آخَرین ذَخیرهِ زَهراییِ حَسَن آغاز روزِگار اِمامَت مُبارَک... 🌹سالروز آغاز امامت حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) مبارک باد. (عج) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید. *عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان مبارک* (عج) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
26.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷🔹 مولودے 🔹🔷 مثل خورشید آسمونی تو مثل اجدادت بی کرونی تو (عج) (عج) ▪️به جمع ما بپیوندید😉👇 ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*حتما ببینید‌..... *کسی که ۱۴ سال مخفیانه و گمنام زندگی کرد *کسی که نخست وزیر حکومت پهلوی را کشت *کسی که ماهها با همسر باردار و فرزندش در پیاده رو های مشهد و تویله گوسفندان در افغانستان زندگی میکرد *کسی که به مرد هزار چهره انقلاب مشهور بود *کسی که دستگاه ساواک شاه را ۱۴ سال سرگردان و حیران کرده بود *کسی که خونش حکومت پهلوی را از بین برد *کسی که امام خمینی میفرماید اگر ۷ نفر مانند او را داشتم در تمام دنیا انقلاب و تمام دنیا را شیعه میکردم *کسی که خواب راحت را از چشمان رضا شاه ربوده بود *کسی که چندین اسلحه و مهمات را به شکم همسر باردارش بست و از مرز وارد ایران شد *کسی که لقب چریک تنهای انقلاب را به او دادند *کسی که آینده انقلاب را پیش بینی میکرد *کسی که آتش زغال را کف دستش میگرفت و آتش دنیا و آخرت بر او حرام بود *کسی که همسر و ۴فرزندش را اسیر و در ماشین پیکانی قرار دادند که ۵ نفر نامرد در آن بودند و او را با زجر از مشهد به تهران آوردند *کسی که همسرش ادعا میکند خوشبخت ترین زن دنیاست به راستی او کیست؟؟؟؟؟ ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
۞ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ۞ 🔴 محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی امام (مدظله) ♦️سوال: با توجه به انجام برخی حرکات اختلافی و برگزاری جشن هایی بعنوان (س) در ایام ربیع الاول، نظر حضرتعالی در مورد توهین به مقدسات اهل سنت چیست؟ ♦️جواب: هرگونه گفتار يا كردار و رفتارى كه در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و يا موجب اختلاف و تفرقه بين مسلمين شود شرعاً حرام مؤکد است. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سر زده می آید وماهیچه های کرخت وخواب آلوده تاریخ را به تحرک وا می دارد. بلا می آید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظه ای که همگان درشهری پر پیچ وخم و خاموش گم و گور شده اند و بی مقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخوردند، فتنه ای جرقه میزند و"وقت"وهنگامه ای تجلی میکند تا چشم ها برای لحظاتی مبدأ ومقصد را ببینند وراه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب ورعیت، ظالم ومظلوم، گمراه وهدایت شده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران وامیدوار. 🌼من مطمئنم که حادثه های بزرگ، مقدمه های بزرگی هم دارند. من عمیقاً نگران"بلا"هستم. خدا در کمین مینشیند و گاه با یک عصیان، شکل حادثه را عوض می کند. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼من وتو همچنان خیره، عاشقانه، باکمی لرزش عصبی ناشی از حرارت عشق، که تن از پنهان کردن آن ناتوان است، به هم نگاه میکنیم. تو هنوز دوست داری از من حرف هایی بشنوی که قلبت را به تپش بیشتری بیندازد. 🌼-یونس، عشق مهم تر است یا معشوق؟ -عشق مهم تر است، دریا! فراق معشوق طاقت سوز وجانکاه است ولی فقدان عشق مرگ است. عاشق بدون معشوق میسوزد و عاشق تر میشود، امّا بدون عشق حیاتی نیست که درباره ی چیستی آن حکمی بکنیم. 🌼شاید باید میگفتم هردو یک حکم دارد و آن هم مرگ است. تو باید دوام می آوردی و من لعنتی نمی توانستم به سادگی این کار را انجام دهم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼از مقابل یکی از صدها میخانه‌ای که با تزئینات کاملا ایرانی تو را به درون می‌خواند عبور می‌کنیم. بوی تند الکل و نوای لوند ساز بیرون می‌تراود و به صورتمان میخورد. می‌گویم: با این‌ها، دخترکم! با این‌ها کنترل می‌کنند. 🌼آرزو گویی که با استشمام بوی الکل به عمق زنندگیِ ماجرایی پی برده باشد، مکث می‌کند و چشم تنگ می‌کند و می‌گوید : پدر، تو به فحشا بیشتر فکر می‌کنی تا به فقر! انگار مسئله اصلی شما مرگ اخلاق است نه شکم‌های گرسنه، نه انبوه بی‌خانمان‌ها، نه فراموشی شهرستان‌ها و روستاها، نه بی‌برقی و بی‌آبی، نه حلبی‌آبادها، نه فربه شدن اشراف و خانواده سلطنتی و نه عدالت! 🌼مردم درمانده و بی‌چاره از گرسنگی و تبعیض می‌نالند نه از فحشا. مسئله اول ما برای مبارزه عدالت است نه اخلاق. پنهان کارانه میگویم: دخترکم، عدالت آرمان اصیل ماست. امّا برای رها شدن تیر طغیان مردم علیه رژیم، اول لازم است آنها را بیدار وهشیار کنیم. پهلوی با توسعه ی فحشا همه را تحذیر کرده. همه در چرت اند ودر حرارت شهوت وخلسه وسکر شراب. هرچه صدای قهقهه و مستی بلندتر باشد صدای قاروقور شکم های گرسنه کمتر شنیده میشود. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼_ما هیچ نیستیم. همه اوست.به دهر بد وبیراه نگو. "الدهر"روح و جان و زمان و اسمی از اسماء خداست. یادت باشد. مراقب باش از مشرکان نباشی یونس! _حتی آن هنگام که نابود میکند و میسوزاند و به باد میدهد؟ 🌼_خداوند هم می آفریند، هم رشد میدهد، هم نابود میکند. هم خالق است هم مهلک، هم باعث است هم مانع. خداوند درهر لحظه صورت‌های جدیدی از وجود را ظاهر میکند و روزگار محل تجلی این اراده است. کل یوم هو فی شأن. 🌼_از مکر خداوند پروا کنید! از آنچه به تدریج رخ میدهد بترسید؛ فاصله های تدریجی، لرزش های تدریجی، سستی های تدریجی، "شدن"های تدریجی!ازتدریج بیشتر از شوک بهراسید. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌼دریغا که در همراهی هر امام حقی، رنجی نهفته است که سیاه لشکر حامیان را با این پرسش ناگهانی دهشتناک می آزماید: آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد می ارزد؟ ارتداد، عاشقانه ای سیاسی در دل تاریخ نوشته ی وحید یامین پور 🌼در «ارتداد»، داستان از اوج شروع می شود و خواننده از شنیدن خبری شوکه می شود، او ما را به 22 بهمن 57 برده اما نه آن 22 بهمنی که انقلاب پیروز شد! بلکه یک 22 بهمن سیاه و خون آلود ... 22 بهمنی که رنگ و بویی از پیروزی ندارد ... سیاه تر از 17 شهریور. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🚨 پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسه در پی اظهارات توهین‌آمیز رئیس‌جمهور فرانسه درباره پیامبر اعظم(ص) 🔹️ اظهارات امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در تأیید کاریکاتور توهین‌آمیز به پیامبر اسلام صلوات‌الله‌علیه‌وآله، باعث خشم مسلمانان در سرتاسر جهان شده است. به همین علت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسوی پیامی کوتاه صادر کردند. متن این پیام که به زبان فرانسوی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، به شرح زیر است: جوانان فرانسه! 🔹️ از رئیس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت می‌کند و آن را آزادی بیان می‌شمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهره‌های درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟ 🔹️ سوال بعدی این است که چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در این‌باره نوشت باید به زندان برود اما اهانت به پیامبر آزاد است؟ ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98