#انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
زمان، زمان شعار دادن ها و راهپیمایی های قبل از سال پنجاه و هفت نبود!
زمان پشت جبهه، با تمام وجود کار کردن واسه جبهه اسلام هم نبود...
زمان واسه وقتی بود که یه سریامون فکر میکردیم؛
باب.شهادت بسته شده!
عشق به هیئت رهپویان وصال آخرش راضیه رو راهی.بهشت کرد...
راستی، حواستون که هست!
اینکه در ایام ولادت امام زمان (عج) هستیم را میگم...
آخرش، آقامون اشک های راضیه رو خرید!
اشک هایی که هر جمعه صبح با دعای ندبه از چشمای راضیه میچکید رو کتاب دعا...
راضیه دختر هم عصر و هم نسل ما بود،
دختری که با بندگی کردن خالصانه اش آخر به شهادت رسید...
نامه ای که برای امام زمان "عج" نوشته رو بخون!
تو هم از منتظر بودن راضیه سرشار میشی...
#راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#معرفی_کتاب
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌼بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم میگفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمنتراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخمها و عفونتها ننشین! خوبیها را ببین.
دل دیگرم جواب میداد: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتیها را بپوشاند و فقط زیباییها را نشان دهد که دیگر آینه نیست. و پاسخ میشنید: اینجا که جای تعابیر شاعرانه نیست، از منظر عقل بررسی باید کرد. و جواب میگرفت: عقل میگوید که شأن و رسالت نویسنده، شأن و رسالت طبیب و حکیم است. طبیب روح و جان. و طبیب، نبض بیمار را نمیگیرد که از بخشهای سالم بیمار، تعریف و تمجید کند، طبیب برای شفا و مداوا به دنبال نقص و عیب و آسیب میگردد.
🌼و آن دل دیگر میگفت: طبیب هم اگر عاقل باشد، برای خودش دردسر درست نمیکند. مریضی اگر مراجعه کرد به معالجهاش میپردازد. به دنبال مریض راه نمیافتد تا مشکلاتش را به رخش بکشد و معایبش را مثل سیخ در چشمش فرو کند.
و جواب میشنید: این قسمت از قیاس، مع الفارق است. اتفاقاً نویسنده از این منظر شبیه طبیب نیست که در خانه بنشیند تا به او مراجعه شود و سفارش درمان بگیرد. نویسنده از این منظر، نقش زائد قبیله را دارد که باید صدها قدم جلوتر از کاروان حرکت کند و مخاطرات پیش رو را پیش از وقوع به مردم بشناساند و هشیارشان کند یا انذارشان دهد.
🌼و پاسخ میگرفت: این حرفها و تئوریها تا وقتیکه حرف است، گفتنی و شنیدنی است؛ زیبا و لذت بردنی است ولی در عمل، واقعیت چیز دیگری است. اگر حرف نزنی کسی مواخذهات نمیکند که چرا نگفتی ولی زمانی که گفتی هزار جور معارض و مخالف پیدا میکنی. بهخصوص اگر حرفت حقیقت باشد که تلخیاش را همیشه و همهجا با خود دارد.
🌼سرت رو درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دستوپنجههایی نرم کردم.
و این فقط یکی از منازعات ذهنی و مجادلات درونی من بود دریکی از مراحل کار و مقاطع زمان.
🌼می دونی که پایان همین دعوا به کجا کشید؟ یککلام از حضرت مولا به یاد یکی از دو جبهه دل آمد. فصل الخطاب شد و به داد دعوا رسید. همون کلام که فرموده بود:
تلخی حق.، تو را از بیانش باز ندارد. حقیقت را بگو اگرچه تلخ باشد.
🌼و من-درست يا غلط- چون نوشتن اون رمان رو بیان واقعیت و حقیقت میدونستم دل دادم و از جون مایه گذاشتم.
#کمی_دیرتر
#انتظار
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98