4_235829026361442735.mp3
3.91M
استاد رائفی پور
💢 #سختی_دین_داری در آخر الزمان...
و پاداشی که برایش در نظر گرفته شده
@shahid_tahernia
#عمار
💥 ضاربان خانم آمر به معروف در #خمام شناسایی شدند / دستور تعقیب کیفری برای متهمان
حجت الاسلام علی مصطفوینیا دادستان #گیلان:
🔹 در پی تذکر این خانم به چند فرد هنجارشکن که با عدم رعایت #حجاب اسلامی و اقدامات دیگر، عفت عمومی را جریحهدار کرده بودند تعدادی از آنها به ضربوشتم وی پرداختند.
🔹 با جرائم منافی اخلاق و عفت عمومی قاطعانه و با جدیت برخورد میشود.
@shahid_tahernia
#عمار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برسی تک تک حالات رهبری در مقابل نخست وزیر ژاپن
@shahid_tahernia
#عمار
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | هفت پاسخ قاطع رهبر انقلاب به نخست وزیر ژاپن در دیدار روز گذشته
📥 سایر کیفیتها👇
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=42844
@shahid_tahernia
#عمار
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@shahid_tahernia
#عمار
بانوی آمربه معروف گیلانی: با زبان لین خواستم تا پوشش خود را رعایت کنند
🔹بار اول که از خیابان رد شدم، آن افراد را دیدم، در حال برگشتن هنجار شکنی آنها تشدید شده بود؛ نتوانستم مقاومت کنم و چیزی نگویم با خود گفتم: خدایا برای رضای تو و شادی دل حضرت زهرا (س) من تذکر را میدهم و با زبان لین خواستم تا پوشش خود را رعایت کنند اما...
🔸مشروح را اینجا (http://fna.ir/da8ngy) بخوانید.
@shahid_tahernia
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 0⃣1⃣1⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
آن منطقه را با دقت و وسواس عجیبی شناسایی کرد. در محور دیگر، بچه های شناسایی ما رفتند و تا خط مقابل کمین مجاهد، یعنی پدافند لب جاده دشمن را شناسابی کردند.
در واقع، بچه ها دشمن را هم از جلوی خطوط آن شناسایی کرده بودند، هم رفته بودند از غرب رو به شمال، و مواضع دشمن را از سمت پشت خطوط پدافندی آن هم شناسایی کردند!
در روستای جگر محمدلو هم، آن ۱۰نفر نیروهای داوطلب اعزامی از سپاه آمل، کار شناسایی خودشان را شروع کردند و رفتند تا سمت روستایی متروکه به اسم دار بلوط کاملا متروکه بود، فقط یک پیرمرد نابینای روستایی به همراه دخترش مانده بودند که به هیچ ترتیبی رضایت نمی دادند آنجا را ترک کنند.
○در این شناسایی ها ، محمود شهبازی هم نقشی ایفا کرد؟
□عرض می کنم، از همان روز اول که با او به منطقه برگشتیم، بر همه مسایل نظارت فعال داشت.جلسه ای توجیهی در پادگان ابوذر برگزار شد که محمود شهبازی، به همراه علیرضا حاجی بابایی؛ مسئول وقت محور ما وبنده در این جلسه شرکت کردیم. سایر حضار در آن جلسه عبارت بودند از: سرهنگ محمود بدری از ارتش، غلامعلی پیچک؛ فرمانده عملیات سپاه در غرب، محسن وزوایی؛فرمانده وقت سپاه گیلان غرب،محسن حاجی بابت؛مسئول وقت سپاه منطقه ای ذهاب و محمد ابراهیم شفیعی؛مسئول محورعملیاتی بازی دراز تا برآفتاب. در اثناء جلسه پیچک گفت:عملیاتی که در پیش داریم، طرح بزرگی دارد. قرار است دو حمله ی بزرگ را به طور همزمان داشته باشیم. طرح حمله توسط شورای عالی دفاع به تصویب رسیده و بایستی به هر قیمت ممکن کاری کنیم تا این طرح عظیم اجرا بشود.
○ آیا مجددا مسئولیت محور میانی جبهه ی سر پل ذهاب را خودتان به عهده گرفتید؟
□ نه شهبازی ابتدا به ساکن قصد نداشت بگذارد من در منطقه بمانم، اما بعد از آن جلسه ی پادگان ابوذر، وقتی متوجه عظمت طرح عملیاتی شد، کوتاه آمد و به مت گفت: برادر همدانی ، شما همین جا بمانید و کار کنید. آقای علیرضا حاجی بابایی را که از دوم اردیبهشت ۱۳۶۰ مسئول کل مجموعه بود، در سمتش ابقا کرد. قرار شد من به همراه حبیب الله مظاهری و علیرضا حاجی بابایی و قدیر نظامی ، چهار نفری در جبهه سر پل ذهاب کار کنیم.
برای اجرای ماموریت شناسایی، بین ما چهار نفر، تقسیم کار انجام گرفت:
ادامه دارد ....
صفحه ۱۸۰