5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی عجیب و جانکاه، از مظلوم ترین مادر شهید ایران
شهید یوسف داور پناه
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره عجیب #حجت_الاسلام_عالی درباره مقام معنوی #شهید_بُرنسی و رابطه ایشان با حضرت #زهرا (س)
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#کلام_از_شهید
✍سرباز ولایت سیدعلی باشید، صحبت های حضرت آقا را خوب بشنوید و به جان دل بگیرید که چراغ هدایت شما خواهد بود.
#شهيد_مدافع_حرم_محرم_عليپور
📚منبع:سايت تبيان
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#خاطره_از_شهید
✍يك روز وقتي به خانه آمد ديديم فقط قبا بر تن ايشان است. پرسيدم: «آقاجان! پس عبايتان كجاست؟» با كمي تأمل پاسخ دادند: «در مسيري كه از مسجد باز ميگشتم مرد فقيري را ديدم كه به علت نداشتن لباس گرم، از سرما ميلرزيد. عبايم را به او دادم. چون من قبا داشتم.» يك بارنيز همسايهمان كه راننده تاكسي و مرد نيازمندي بود، به من گفت: «يك شب ديدم صداي نفس نفس زدن مردي در راه پله ساختمان ميآيد، وقتي به راهرو آمدم، ديدم حاج آقا سعيدي يك گوني زغال را روي دوشش گرفته و براي ما ميآورد. خيلي شرمنده شدم. او كه ميدانست ما در سرماي زمستان نياز به زغال داريم، شخصاً آن را تهيه كرده و برايمان آورده بود.» آيت الله سعيدي رحمه الله مرد آشناي شب كوچههاي خلوت بود و فقط ماه و خدا ميدانستند كه او در نيمه شب با كولهبارش كجا خواهد رفت.
#شهيد_آيت_الله_سعيدي
📚منبع : برگرفته از سايت ابنا
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
﷽؛ 🍒 دنبال حور العین 🍒
💛 نمی توانستیم نفس بکشیم. سریع زدیم از مسجد بیرون اما قربان علی باز هم نیامد. دوستم که تازه وارد گردان شده بود، با تعجب پرسید: «ما توی این هوای گرم خوزستان نمی تونیم نفس بکشیم، اون وقت این پسره چطوری نیم ساعت سجده می ره؟»
💛 خندیدم و گفتم: «دنبال حورالعینه». اما می دانستم که قربانعلی دنبال شهادته.
وقتی شب عملیات آب قربان علی را برد و دیگر نیاورد، فهمیدم که دعای سجده های طولانی او مستجاب شده.
📚 فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص72،
#شهید_قربان_علی_ابک
#نماز_شهیدان
#سجده
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🌷| بعضی وقت ها که #عباس حرف از رفتن و #شهادت می زد،🕊
دلتنگ می شدم و می گفتم : #آخه تو بگو من با این سه تا بچه چی کار کنم؟😔💔
می گفت : ببین #ملیحه‼️ من فقط وسیله هستم ، همسرتم💍، #مرد خونه تم ، امیدتم ، سایه بالا سرتم؛ اما سرپرست تو #خداست، سرپرست همه ما خداست☝️
#می_گفت : ملیحه! پشت صحنه زندگی من تو #هستی که می تونم فعالانه قدم بردارم👌
اگه من توی #خانواده، پشتوانه گرمی نداشته باشم، اگه همسرم، خانواده ام رو نگردونه و #مسئولیت بچه ها رو بر عهده نگیره و به کار من خدشه وارد کنه.
#مطمئن باش هیچ موفقیتی به دست نمیاد💯
اینها رو که می شنیدم یکم آروم می شدم 😌 و تحمل دوریش برام شیرین می شد 😍✌️ |🌷
#شهید_عباس_بابایی
#راوی_همسر_شهید
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊