🌷رمضان در نگاه شهدا🌷
یکی از ماههای رمضان ایام جنگ را که به خاطر میآورم، مربوط به زمان نزدیک به عملیات کربلای 5 بود؛
با این که ماه رمضان آن سال در فصل گرم تابستان بود و از طرفی منطقه شلمچه در استان خوزستان، گرمای بسیار شدیدتری نسبت به سایر نقاط ایران داشت.
اما بسیاری از رزمندگان با این که توسط فرماندهان و روحانیون تاکید میشد که لازم نیست روزه بگیرید، روزه میگرفتند و واقعا فقط به فکر نزدیکی به خدا بودند.
بچههایی هم که در خط پدافندی شلمچه بودند نیز روزه میگرفتند.
فرماندهان نیز وقتی میدیدند که تاکیدات آنان مبنی بر روزه نگرفتن برخی رزمندگان کارساز نیست، به برخی از آنان که احساس میکردند فشار زیادی را به خاطر روزه گرفتن تحمل میکنند، مرخصی اجباری میدادند و میگفتند باید بروید روزههایتان را در شهر خود بگیرید و بعد از آن برگردید.
🖊جانباز و رزمنده دفاع مقدس"ناصرشریفی"
#رمضان_مهدوی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های شنیدنی یک مدافع حرم
🎥حتما ببینید...
#رمضان #صلوات #حدیث
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#همراه_با_بهشتیان
#شهید_علی_شریفی
🌛علی آقا پیش مادرش اومد و گفت:
_«من باید به جبهه برم مامان»
_تو که تازه از جبهه برگشتی مادر❗️
_مامان خواب دیدم در صحرایی بودم،شخصی سوار بر اسب سفید به طرفم اومد،پرسیدم شما کی هستید؟
🌝فرمودند : من امیرالمومنین هستم دست بر شانه ام گذاشتن و گفتن در این حمله ی آخر شرکت کن.✨
🕊علی آقا به جبهه رفت وبه مولای خودش حضرت علی (ع) پیوست.
🌹🌹🌹
شادی روح شهید بزرگوارصلوات🙏
✍کتاب هزار و یک شب عاشقی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💠مادر بزرگوار
#شهیدمصطفی_صدرزاده :
🌷ماه رمضان سال 91، برای خرید به بازار رفتم. وقتی می دیدم خیلی ها به راحتی در ملا عام روزه خواری می کنند، بسیار ناراحت و عصبانی شدم، تا جایی که حتی قدرت خرید نداشتم و دست خالی به خانه برگشتم.
مصطفی وقتی مرا دید با تعجب گفت:
«به این سرعت خرید کردید؟»
گفتم: «اصلا دست و دلم به خرید کردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف کردم.
🌷مصطفی سری تکان داد و گفت:
«کسی که روزه خواری می کند در واقع دارد با خدا علنی می جنگد، چون خداوند برای کسانی که روزه خواری در ملا عام میکنند حد معین کرده است.
حالا فکر کنید با این کار چقدر دل #امام_زمان به درد می آید. قربون دل آقا بشم.»
من آن روز ناراحتی ام به خاطر نادیده گرفته شدن قانون بود
و مصطفی دلش به خاطر رنجش #امام_زمان لرزیده بود.
#شهداوماه_رمضان🌙
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ #خاطرات_شهدا
#همسر شهید چمران :
#وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم :
"بسه دیگه ! استراحت کن #خسته شدی "
او می گفت : " #تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در #بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما #اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. "
اما من که خیلی #شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم :
" اگر اینها که اینقدر از شما #میترسند بفهمند این طور گریه میکنید...
#مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به #شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است "
آن وقت #مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این #توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔹 قمقمهای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !!
وقتی تو جبهه ...
هدایای مردمی را باز می کردیم
در نایلون رو بازکردم دیدم که
یک قوطی خالیه کمپوته !
که داخلش یک نامه است، نوشته بود:
« برادر رزمنده سلام
من یک دانش آموز دبستانی هستم.
خانم معلم گفته بود که برای کمک به
رزمندگان جبهه های حق علیه باطل
نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.
با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم.
قیمت هر کدام از کمپوتها رو پرسیدم، اما
قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی
که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود
را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازهی سیرکردن شکم خانواده هم نیست.
در راه برگشت کنار خیابان ...
این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم
و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد.
حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...»
بچهها توی سنگر ...
برای خوردن آب توی این قوطی
نوبت می گرفتند ! آب خوردنی که
همراهش ریختن چند قطره اشک بود ...
#مردان_بی_ادعا
#کمک_به_جبههها
#دفـاع_مقـدس
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
May 11
🔰ماه رمضان و شهــدا
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت:
«امسال ماه رمضان از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب...
وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند.
زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
#شھید_مصطفی_ردانےپور
#یادش_باصلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ای منتظر آیا میدانی...
سپاهیان امام حسن خود را آماده نبرد کرده بودند...
اما دنیاطلبی و طَمَع و تهدید و انتشار شایعات بی پایه...
با این خیلِ سپاه و یاران چه کرد؟
بله، ورق برگشت و این سپاه مضطرب، قصد جان امام خود کرد
ای منتظر چقدر آماده ای؟!
تاریخ همان است ولی تو همان نباش، البته اگر راست میگویی و واقعا منتظر ظهوری...
🌸 میلاد #امام_حسن علیه السلام بر امام زمان و شما منتظران مبارک باد
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸ســـــــــــــــلام
🌺 میلاد #امام_حسن مجتبی علیهالسّلام،بر همۀ دلدادگان و شيفتگان خاندان وحی و نبوّت و شما عزیزان همراه مبارک باد🌺
🎊به سه شنبه و میلاد
🌸 #کریم_اهل_بیت علیه السلام خوش آمدید
🎊روزتون بخیر و شادی
🌸 و لحظه هاتون شیرین.
🌸براتون روزی آرام ولی پرشور، زیبا
🎊و پر از نغمه های شاد آرزو میکنم
🌹🍃الهی آمین ، به برکت #صلوات بر محمد و آل محمد🌹🍃
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
#امام_حسن_مجتبی (ع):
خداوند متعال ماه رمضان را برای بندگان خود ميدان مسابقه قرارداد. پس عدّه ای در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودی الهی از يکديگر سبقت خواهند گرفت و گروهی از روی بی توجّهی و سهل انگاری خسارت و ضرر می نمايند.
(تحف العقول، صفحه۲۳۴)
🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
میلاد #امام_حسن (ع) ، #کریم_اهل_بیت مبارکــــ👏👏 باد
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
♨️آیا روش #امام_حسن ع و #امام_حسین ع مختلف بود؟
♨️بعضی گفته اند:
🔸اختلاف نظر این دو برادر، به اندازهای شدید بود که یکی با داشتن چهل هزار مرد جنگی! تن به صلح داد و دیگری با چهل نفر از یاران و اصحاب - به غیر از خویشان - به جنگ برخاست و تا بچه شیرخوار خود را در این راه تقدیم راه خدا کرد.
🔸ولیکن بررسی دقیق، خلاف این نظر را به ثبوت می رساند، زیرا ما می بینیم چنان که امام حسن تقريبا نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه به سر برد و با او مخالفت علنی نکرد، امام حسین نیز پس از شهادت برادرش، تقریبا نه سال و نیم در دوران سلطنت معاویه زندگی نمود و یادی از نهضت نکرده و قد به مخالفت علنی علم نفرمود.
🔸پس ریشه حقیقی این اختلاف روش ظاهری را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جست وجو کرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشوای معظم.
📔تعالیم اسلام صفحه۱۷۱
✍علامه طباطبايی ره
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#مصعب_پیامبر
یکی از دوستانش برایم تعریف کرد:
🌹صبح روز مبعث حال وهوای عجیبی داشت. با بقیهی نیروها برای نماز صبح حاضر نشد و خودش به تنهایی در محل دیگری با یک حالت معنوی خاصی نماز خواند. سر سفرهی صبحانه هم حاضر نشد. وقتی علت را از او پرسیدند، در جواب گفت: میخواهم صبحانه را از دست پیامبر ﷺ در بهشت دریافت کنم! یک سیب به او تعارف کردند ، نخورد وگفت : دلم میوهی بهشتی میخواهد!
🌹همان روز به شهادت رسید. هم صبحانه ی خود را از دست پیامبر ﷺ دریافت کرد و هم از میوه های بهشتی و سایر نعمت های آن برخوردار شد...
🌹شهیدی که همرزمانش به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش لقب «مصعب پیامبر» را به او دادند
✍ راوی: پدر بزرگوار شهید
📚 منبع : کتاب ستاره ها /ص ۳۰
#اولین_فرمانده_تیپ۲۱_امامرضا_خراسان
#شهید_سردار_محمدمهدی_خادم_الشریعه
#شهادت_عملیات_بیتالمقدس۱۳۶۱
#سالـروز_شهـادت
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#آقامهدی_فرمانده_منه !
💠جدا شدن احمد کاظمی و مهدی باکری در ظاهر از همدیگر خللی در دوستیشان بوجود نیاورده بود. در تیپ نجف هر وقت گفته میشد آقا مهدی معاون احمد آقاست، کاظمی میگفت: «نه! آقا مهدی فرمانده منه!».
♻️#دوستیشان تا آخر ادامه داشت... در عملیات خیبر اردوگاه لشکر عاشورا و لشکر نجف در کنار هم بود و وسطشان فقط #یک_خاکریز داشت و سنگرهای #فرماندهی دو لشکر هم نزدیک این خاکریز بود. هر وقت آقا مهدی کاری با احمد کاظمی داشت دیگر معطل نمیشد. خودش بلند میشد از خاکریز میگذشت میرفت
#سنگر احمد آقا و ایشان هم چنین میکرد.
♻️لحظه های سخت و سرنوشت ساز عملیات خیبر بود و باران تیر و ترکش میبارید. بر اثر انفجار گلوله های توپ و تانک، حفره بزرگی ایجاد شده بود. این حفره، سنگر آقا مهدی بود و سنگر قرارگاه تاکتیکی لشکر عاشورا توی جزیره.
♻️#احمدآقا حاضر بود برای #دیدن_مهدی جانش را هم بدهد. هر وقت فرصت میکرد، میگفت: « #مهدیجان کاری کن که #باهم_شهید_بشیم.» این جمله را احمد بارها به مهدی گفته بود و من هم با گوشهای خودم شنیده بودم.
♻️#توی_خیبر زیر باران گلوله و ترکش #احمد آمد. تا #مهدی را داخل حفره دید #تبسمی چهرهاش را پوشاند و گفت:
– مهدی! چه جای باصفایی برا خودت انتخاب کردی...
♻️#مهدی_خندید. احمد خیال جدا شدن از مهدی را نداشت و ماند داخل همین حفره. گفت: «اینجا هم قرارگاه تاکتیکی آقا مهدی است و هم من.» ولی این حفره هیچ امنیت نداشت و نمیشد اطمینان کرد. به اصرار بچه ها سنگر کوچکی ساختیم. خود احمد آقا و آقا مهدی هم آمدند و در ساختن سنگر کمکمان کردند. نمیشد داخل سنگر سرپا ایستاد؛ کوچک بود و کم ارتفاع.
♻️عملیات که تمام شد، #آقامهدی برمیگشت عقب. میرفت شهرهای مختلف آذربایجان به #خانوادههای_شهدا سر میزد. به مجروحان جنگ و جانبازان سرکشی میکرد...
📚منبع : اشنائی ها ، این بار خودم می برم ، ص ۴۰ و ۴۱
#حاجاحمد #آقامهدی #فرماندهان #یارانمخلص #شهادت #یادیارانسفرکردهبخیر
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊