فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊🍃
#استوری
شهید حاج قاسم سلیمانی:
این جنگ را شما شروع می کنید اما پایانش رو ما ترسیم میکنیم ...
#وعده_صادق
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
خدایا ما که حسینگونه زندگی نکردیم،
تا حسینگونه به شهادت برسیم
پس خدایا ما را حرگونه بپذیر!
شهید سیداصغرخبازی❣️🌱
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داره میریزه
داره میریزه از آسمون داره میریزه😂
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: اگر انسان وجودش پر شد از محبت خدا و حُبّ به خدا، همه ی این وجود تهی میشود از محبت های دیگر و موضوعات دیگر، لذا کارخانه ی او، زندگی، دنیای او، متعلقات او تحت تاثیر این تعلق قرار می گیرند و او را بی قرار میکنند، به سمت خود می کِشند.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
〰درگیری لفظی یه خانم بی حجاب با حاج آقا راجی در ورودی حرم امام رضا علیه السلام
🔹️خانمی ورودی حرم رضوی داشت داد میزد که من نمیخوام #با_حجاب برم داخل
تاچشمش به من افتاد فریادش بیشتر شد و گفت:
شما #آخوندا ۴۵ساله امام رضا هم برای ما نذاشتین
🔸️گفتم:
خواهرم، فرح که زن شاه بود و توی فساد سرآمد؛ وقتی میرفت حرم #چادر سرش میکرد.
گفت:
اگه حرفت رو ثابت کردی من #پوشیه میزنم و اگه دروغ گفته باشی... [یک حرف زشتی زد]
با گوشی تا بهش نشون دادم
یِکَم عقب عقب رفت و بعد گفت:
اصلا مگر اون موقع حرم بوده؟
💥بعدش هم چند تا فحش داد و رفت
✍ سید محمدحسین راجی
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰🖼 تصویرسازی/ تنگه ی هرمز واس ماست💪
🍂به بهانه ی توقیف نفتکش اسرائیلی توسط ایران.
#طوفان_الاقصی🇵🇸
#طوفان_الاحرار
#جهاد_مقدس
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#ارتش_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#یمن_قهرمان
#كلنا_اليمن
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_سی_و_چهارم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🔹️با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز، در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم. در كنار تپة آنتن، رودخانة معروف و پر آبي به نام كنگاووش جاري است كه به
خاك ايران سرازير ميشود و با صدا و غرش مهيبش، سكوت شب را مي شكست.
🔸️به دليل حجم زياد و سرعت حركت آب رودخانه، امكان مين گذاري و تله هاي انفجاري در آن وجود نداشت كه به ناچار عراقيها هر شب براي غافلگير نشدن از طرف نيروهاي ايراني، چند نگهبان به نقاط مختلف اين محل اعزام ميكردند.
🔹️در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقيها، عبور از آب رودخانة كنگاووش بود. بعد از لحظاتي كه آمادة حركت شديم، متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران براي دستگيري و يا كشتن عراقيها آهسته به سمت آنان حركت كردند.
🔸️دو نفر از تكاوران به طرف نگهبان رودخانه
رفتند و چهار نفر از ما هم به صورت سينه خيز به سوي سنگر استراق سمع عراقيها حركت كرديم. بقيه نيز هر كدام در نقاط مختلف آرايش گرفته و مسئول تأمين و حراست همديگر را داشتند. زمان به تندي ميگذشت. نبايد زمان را از دست ميداديم و در عين حال نيز نبايد عجله ميكرديم.
💥قرار بود تا حد ممكن به نگهبان استراق سمع نزديك شويم و در صورت نياز او را از پاي درآوريم. دو نفر ديگر نيز مسئوليت دستگيري نگهبان رودخانه را به عهده داشتند. لحظه اي ناهماهنگي و بي توجهي، منجر به كشته شدنمان ميشد و اجساد ما براي هميشه در اين منطقه باقي ميماند.
🔸️هوا بسيار سرد بود. از كوچكترين حركات عراقيها غافل نبوديم. سرماي شب و تاريكي مطلق، سبب شده بود عراقيها به كُنجي پناه آورده و چرت بزنند.
آنان سر و صورت خود را پوشانده بودند و كمتر صداهاي احتمالي ما را متوجه ميشدند. سرانجام بعد از يك ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه، در چند قدمي
سنگر عراقي مستقر شديم.
🔹️هر از گاهي با صداي شليك توپ يا خمپاره اي
سرگردان در منطقه، نگهبان عراقي لحظه اي بلند ميشد و نگاه كوتاهي به اطراف ميانداخت؛ سپس مينشست و چرت ميزد. در آن هنگام كه به ما نگاه ميكرد، موي بدنمان سيخ ميشد و فكر ميكرديم صداي ما را شنيده و هر آن ما را به رگبار خواهد بست.
🔸️شليك گلوله هاي منور در آن ساعت از شب قطع
نميشد. صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر ميشد؛ به طوري كه صداي قلبمان را ميشنيديم. سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير
شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزنند. انگشتانمان بر روي ماشة مسلسل ها آماده بود تا اگر دشمن متوجه نزديك شدنمان شود، قبل از كشته شدن، آنان را به
رگبار ببنديم.
💥به حدود پنج متري دشمن رسيديم تا جايي كه با پرتاب يك نارنجك، ميشد سنگر آنان را از بين برد.
لحظة موعود فرا رسيد. ما و گروه رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم. هوا در حال روشن شدن بود و بعد از ساعتي فجر طلوع ميكرد و كارمان دشوار
ميشد. هر از گاهي صداي سگهاي عراقي كه پارس ميكردند به گوش ميرسيد.
🔸️شيار بسيار كوچكي نزديكم بود كه ميتوانستم در حين تيراندازي احتمالي عراقي، در آن جان پناه بگيرم. خودم را به سختي در آن جاي دادم.
نيمي از بدنم بيرون بود كه علف هاي كوتاه كوهي كه در منطقه روييده بود، ما را به طور نسبي از ديد دشمن مصون نگه ميداشت. در آن هنگام ناگهان يك گربة وحشي به طرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناكي از خود درآورد.
🔹️نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. عراقي از خواب پريد و با نگاه هاي وحشت زدة خود منطقه را پاييد. خوشبختانه به دليل تاريكي و استتار
ما، نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد.
خواست خدا بود كه تيراندازي نكرديم؛ چرا كه اگر چنين ميشد، همگي از بين ميرفتيم. عراقي اين بار مدت طولاني تري به منطقه حساس شد و سعي
ميكرد خوب اطراف را ببيند. او پشت تيربار و ما هم در چند قدمي وي بوديم. همگي حركات سايه وار او را نگاه ميكرديم. انسان در آن لحظات خطرناك،
به جز خدا، به هيچ چيز ديگر نميتواند فكر كند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯