eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚دو تصویر در اتاق شخصی❤️ ✨ 👈از زماني كه به رفت و در💥 ساكن شد،نگرش خاصي به موضوع💥 پيدا كرد.به ما كه در بوديم مي گفت:شما مانند يك🐟 كه قدر🏝 را نمي داند، قدر💥 را نمي دانيد. مشكل كار در اينجا نبود بحث💥 است. 🌷@shahidabad313 ♨️لذا بر گُرده ي اين مردم سوار است و هر طور مي خواهد عمل مي كند.خوب يادم هست كه ارادت🌷 به💥 بسيار بيشتر از قبل شده بود. 🌴هر بار كه مي آمد، پوسترهاي💥 را تهيه مي كرد و با خودش به💥 مي برد. 🌷@shahidabad313 ⏺در اتاق شخصي او هم دو تصوير بزرگ روي ديوار بود.تصوير💥 و در زير آن پوستر🌷. ⚘@pmsh313 🌷 در آخرين سفري كه به داشت ماجراي عجيبي را كرد. او به نفوذ برخي از عمامه هاي و افراد ساده لوحي كه از دشمنان#پول مي گيرند تا ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتي قبل شخصي مي آمد و به جاي طلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به کند! 🌷@shahidabad313 🌴او انگار داشت تا همه ي مشكلات اسلامي را به گردن ايشان بيندازد. من يکي دو بار کردم و چيزي نگفتم.بعد هم به جهت چند كلامي با ايشان كردم و او را كردم، اما انگار اين آقا نمي خواست چيزي بشنود! فقط همان جملاتي كه اربابانش براي او كرده بودند مي كرد! 🍂من درباره ي خيانت هاي و، به خصوص در براي او آوردم اما او قبول نمي كرد! 🌷@shahidabad313 🍂روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به كرد. دوباره مشغول شد، نمي دانستم چه كنم.گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا كنم، چون او طلبه ها را نسبت به حضرت آقا مي كند. ⚘@pmsh313 💎 کردم با اين كه مي خواهم اين آقا را بزنم، آيا است يا نه؟ آمد. 🌷@shahidabad313 💎وقتي که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا کند، از جا بلند شدم و ... او را زدم. طوري با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آن جايي که من هيچ گاه با هيچ کس بحثي نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول بودم وسرم به کار خودم بود. بعد از اين اتفاق، اين موضوع براي همه به نظر آمد. 💎هر کس من را مي ديد مي گفت:🌷 ما شما را تا به حال اينگونه نديده بوديم. شما که اصلاً و درگيري نيستي؟ چه شد که اينقدر شدي؟ مگر چه به شما کرده بود؟ 🌷@shahidabad313 🌲من هم براي آنها از بحث و كارهايي كه برخي نماها براي به استفاده مي كنند گفتم. براي آنها شرح دادم كه چندين شبكه ي ماهواره اي وابسته به يك در كشور فعال است و تنها كاري كه مي كند ايجاد نسبت به و بين فرقه هاي اسلامي است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💢کردستان(۲)ص ۶۶ ✔مهدي فريدوند 💚آشنائی ابراهیم بافرمانده شهید بروجردی❤️ 👈بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گوني هاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود. 🍁@shahidabad313 💢هــر چــه در زديم بي فايده بــود. هيچكس در را باز نميدكرد. از پشــت در مي گفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم: ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟! 💢يکي از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه ماشين شما را هم بزنند. سريع از اين طرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد به فرودگاه مي رسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند. 💢ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود. 🍁@pmsh313 💢سه گردان از سربازان ارتشي آنجا بودند. حدود يک گردان هم از نيروهاي ســپاه در فرودگاه مســتقر بودند. گلوله هاي خمپاره از داخل شــهر به سمت فرودگاه شليک مي شد. 💢براي اولين بار محمد بروجردي را در آنجا ديديم. جواني با ريشها و موي طلائي. با چهرهاي جذاب و خندان. برادر بروجردي در آن شــرايط، نيروها را خيلي خوب اداره مي کرد. بعدها فهميدم فرماندهي سپاه غرب کشور را بر عهده دارد. 🍁@pmsh313 💢روز بعد با برادر بروجردي جلســه گذاشــتيم. فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. ايشــان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترســيده. آنها داخل شــهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم. 💢صحبتهاي مختلفي شــد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند.بهتر اســت به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم.همه با اين طرح موافقت کردند. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تنها گریه کن 34.mp3
9.18M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 📌 📍فصل نهم ص ۲۰۹ 🍂خلوت مادر و پسر 🍂گنبد طلا 🍂محمد لایق شهادت 🍂بهشت معصومه(س) 🍂نماز اول وقت 🍂صورت آفتاب سوخته محمد 🍂غبطه به محمد 🍂تکلیف به اندازه وظیفه 🍂سجده شکر 📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Salam Bar Ebrahim34.mp3
5.64M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🌷 🌷 🍂 🍂 💚کانال کمیل ص۲۱۴❤️ 💚اسیران مهمان در کانال ص۲۱۵❤️ 💚اوج مظلوميت ص۲۱۶❤️ 🔘با اينکه سن من زياد نبود اما خدا لطف کرد تا با بهترين بندگانش در همراه باشــم. ما در شب شروع عمليات تا کانال سوم رفتيم. اين کانال کوچک بود و تقريبًا يک متر ارتفاع داشت. بر خلاف کانال دوم که بزرگ و پر از موانع بود. 🔘آن شــب همه بچه ها به ســمت کانال دوم برگشتند. کانالي که بعدها به نام »« معروف شد. 🔘من به همراه ديگر نيروها پنج روز را در اين کانال سپري کردم.از صبــح روز بعد، تــک تيراندازان عراقــي هر جنبنــده اي را هدف قرار مي دادند. ما در آن روزهاي محاصره، دوران عجيبي را سپري کرديم. 🔘يادم هســت که ابراهيم هادي، با آن قدرت بدني و با آن صلابت، كانال را سر پا نگه داشته بود! فرمانده و معاون گردان ما شهيد و مجروح شدند. براي همين تنها كسي كه نيروها را مي كرد ابراهيم بود. 📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔹️با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز، در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم. در كنار تپة آنتن، رودخانة معروف و پر آبي به نام كنگاووش جاري است كه به خاك ايران سرازير ميشود و با صدا و غرش مهيبش، سكوت شب را مي شكست. 🔸️به دليل حجم زياد و سرعت حركت آب رودخانه، امكان مين گذاري و تله هاي انفجاري در آن وجود نداشت كه به ناچار عراقيها هر شب براي غافلگير نشدن از طرف نيروهاي ايراني، چند نگهبان به نقاط مختلف اين محل اعزام ميكردند. 🔹️در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقيها، عبور از آب رودخانة كنگاووش بود. بعد از لحظاتي كه آمادة حركت شديم، متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران براي دستگيري و يا كشتن عراقيها آهسته به سمت آنان حركت كردند. 🔸️دو نفر از تكاوران به طرف نگهبان رودخانه رفتند و چهار نفر از ما هم به صورت سينه خيز به سوي سنگر استراق سمع عراقيها حركت كرديم. بقيه نيز هر كدام در نقاط مختلف آرايش گرفته و مسئول تأمين و حراست همديگر را داشتند. زمان به تندي ميگذشت. نبايد زمان را از دست ميداديم و در عين حال نيز نبايد عجله ميكرديم. 💥قرار بود تا حد ممكن به نگهبان استراق سمع نزديك شويم و در صورت نياز او را از پاي درآوريم. دو نفر ديگر نيز مسئوليت دستگيري نگهبان رودخانه را به عهده داشتند. لحظه اي ناهماهنگي و بي توجهي، منجر به كشته شدنمان ميشد و اجساد ما براي هميشه در اين منطقه باقي ميماند. 🔸️هوا بسيار سرد بود. از كوچكترين حركات عراقيها غافل نبوديم. سرماي شب و تاريكي مطلق، سبب شده بود عراقيها به كُنجي پناه آورده و چرت بزنند. آنان سر و صورت خود را پوشانده بودند و كمتر صداهاي احتمالي ما را متوجه ميشدند. سرانجام بعد از يك ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه، در چند قدمي سنگر عراقي مستقر شديم. 🔹️هر از گاهي با صداي شليك توپ يا خمپاره اي سرگردان در منطقه، نگهبان عراقي لحظه اي بلند ميشد و نگاه كوتاهي به اطراف ميانداخت؛ سپس مينشست و چرت ميزد. در آن هنگام كه به ما نگاه ميكرد، موي بدنمان سيخ ميشد و فكر ميكرديم صداي ما را شنيده و هر آن ما را به رگبار خواهد بست. 🔸️شليك گلوله هاي منور در آن ساعت از شب قطع نميشد. صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر ميشد؛ به طوري كه صداي قلبمان را ميشنيديم. سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزنند. انگشتانمان بر روي ماشة مسلسل ها آماده بود تا اگر دشمن متوجه نزديك شدنمان شود، قبل از كشته شدن، آنان را به رگبار ببنديم. 💥به حدود پنج متري دشمن رسيديم تا جايي كه با پرتاب يك نارنجك، ميشد سنگر آنان را از بين برد. لحظة موعود فرا رسيد. ما و گروه رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم. هوا در حال روشن شدن بود و بعد از ساعتي فجر طلوع ميكرد و كارمان دشوار ميشد. هر از گاهي صداي سگهاي عراقي كه پارس ميكردند به گوش ميرسيد. 🔸️شيار بسيار كوچكي نزديكم بود كه ميتوانستم در حين تيراندازي احتمالي عراقي، در آن جان پناه بگيرم. خودم را به سختي در آن جاي دادم. نيمي از بدنم بيرون بود كه علف هاي كوتاه كوهي كه در منطقه روييده بود، ما را به طور نسبي از ديد دشمن مصون نگه ميداشت. در آن هنگام ناگهان يك گربة وحشي به طرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناكي از خود درآورد. 🔹️نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. عراقي از خواب پريد و با نگاه هاي وحشت زدة خود منطقه را پاييد. خوشبختانه به دليل تاريكي و استتار ما، نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد. خواست خدا بود كه تيراندازي نكرديم؛ چرا كه اگر چنين ميشد، همگي از بين ميرفتيم. عراقي اين بار مدت طولاني تري به منطقه حساس شد و سعي ميكرد خوب اطراف را ببيند. او پشت تيربار و ما هم در چند قدمي وي بوديم. همگي حركات سايه وار او را نگاه ميكرديم. انسان در آن لحظات خطرناك، به جز خدا، به هيچ چيز ديگر نميتواند فكر كند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Shanbeye aram 34.mp3
6.55M
📚 🔊 🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📚کتاب 🕊شهید محسن فخری‌زاده ✍ نویسنده: محمدمهدی بهداروند 🍃انتشارات حماسه یاران 💢 🔘 در پائیز ۱۳۹۹ به شهادت رسید و پس از گذشت دو سال، کتاب «شنبه آرام» که به زندگی این شهید دانشمند از منظر همسرش می‌پردازد، منتشر شد. «شنبه آرام» به قلم محمدمهدی بهداروند ، توسط انتشارات حماسه یاران در پائیز ۱۴۰۱ به بازار کتاب آمده و کمک زیادی به شناخت بهتر می‌کند. 📚 کتاب از ۱۶ فصل تشکیل شده و ما زندگی شهید را از زاویه دید همسرشان مرور می‌کنیم . لحظه شهادت شهیدفخری‌زاده هنوز برای بسیاری با ابهامات بسیاری روبه‌روست و نحوه دقیق شهادت ایشان به طور واضح در رسانه‌ها گفته نشد. بهداروند با توجه به حساسیت مردم نسبت به ترور شهید فخری‌زاده، کتابش را با لحظات حساس و دردناک ترور شروع می‌کند. همسر شهید به عنوان شاهد در محل شهادت حضور داشته و همین حضور و بیان به یکی از نقاط قوت کتاب تبدیل شده است . 🔘نه روز اهواز 🔘حمیدیه 🔘سوسنگرد 🔘اروند 🔘شلمچه ✨ برنامه ، خوانش کتاب های دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯