eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
mousighi-matn - 03.mp3
1.54M
🔷 موسیقی بدون کلام ویژه روایتگری دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️وصیت عجیب و سرنوشت عجیب‌تر یک شهید جنگ ▪️سردار محمد جعفر اسدی - فرمانده دوران دفاع مقدس و فرمانده سابق مستشاری ایران در سوریه: شهید حسین ایرلو به من می‌گفت دلم برای خانواده شهدای مفقود می‌سوزد که حتی قبری برای گریه کردن ندارند؛ دوست دارم شهید شوم و دو پایم بماند، آنها را در دو قبر جدا بگذارید و به خانواده شهدا بگویید آرامگاه فرزندانشان است. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
ما اومدیم بجنـگیم! جنگ یه روزش پدافنده، یه روزش صـبره، یه روزش مقاومته، یه روزش استقامته، یه روزش هم شوق و پیروزیه. اگر ما وابسته به شـوق پیروزی باشــیم، معلوم می‌شه برای دنیا داریم می‌جنگیم! برای اون حساب کتاب‌های خودمون نمی‌جنگیم، برای حساب کتاب‌هایـی که خــدا برامون قرار داده، برای اون‌ها نمی‌جنگـیم..! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خاطره‌ای عجیب از رزمنده‌ی جانباز دفاع مقدس 🔹این خاطره یکی از عجیب‌ترین خاطرات تاریخ جنگ است. نشربمناسبت ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
سلیمانی: دفاع مقدس ما، الگویی است برای همه دفاع‌هایی که ملّت های مستضعف می‌خواهند در مقابل ظالمان انجام دهند. دفاع مقدس[ما] سیره‌ای و شیوه‌ای است برای هر دفاعی که نابرابر باشد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
نماهنگ بارون اشک.mp3
6.6M
بارون بارونه دلم جزیره مجنونه دلم مثل شلمچه خونه بگین کجان رفیقام 🎙 #️⃣ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️طرح| رهبرمعظم انقلاب: کسانی که در دوران سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت می‌کردند، منتظران حقیقی بودند. 🌹 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔘راه قدس مرد جنگ می خواهد و مرد جنگ نیز کربلایی‌ست و کربلایی مرد میدان عشق است و از سختی‌ها و مشقات ... و سرباختن‌ها و جان دادن‌ها نمی‌هراسد. شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘شهید میرحسینی، شهیدی که حاج قاسم او را یک لشکر میدانست 📍وصف یاران؛ روایت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی یاران شهیدش ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔘تعداد مادرانی که چند شهید تقدیم ایران کرده‌اند: دو شهید:  ٨١٨٨ مادر سه شهید: ۶۳۱ مادر چهار شهید: ۸۲ مادر پنج شهید: ۲۱ مادر شش شهید:  ۶ مادر هفت شهید :  ١ مادر هشت شهید:  ١ مادر نُه شهید: ٢ مادر ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
روایتگری شهدا
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت « عزیز زیبای من » 📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 🔹فصل اول 🔸صفحه: ✍ راوی: خانواده محترم شهید سلیمانی بیست و دو روزی می شد که مأموریت بود. مثل همیشه زینب* بی قرارتر ازهمه، روزی دو سه بار تلفن می زد و با او صحبت می کرد. بار آخر که تماس گرفت، دیگر به گریه افتاد: «بابا... تو رو خدا برگرد...! می دونم کار داری، می دونم باید اونجا باشی، اما دیگه تحمل ندارم...! برگرد چند روز شما رو ببینم، بعد اگه خواستی دوباره برو... .» هربار که دلتنگی زینب به این نقطه می رسید، حاج قاسم هم بی قرار می شد. بی تابی زینب بی تابش می کردو دیگر هرطورشده، خودش را به خانه می رساند. چهارشنبه بود که برگشت. قبل از آمدن تماس گرفت وگفت:«همگی برین کرج، من هم خودم رو می رسونم.» به برادرش هم زنگ زد وگفت آن ها هم بیایند. می خواست همه ی خانواده را یک جا ببیند. دلش برای همه تنگ شده بود. کلا اخلاقش بود، باید همه را در کنار هم می دید. معمولا وقتی دورهمی ای داشتند یا می خواستند مسافرتی بروند، اگر یکی از بچه ها نمی توانست بیاید، تاریخش را عوض می کردند تا همه باشند. این بار هم با همه تماس گرفت وقرار مسافرت کرج را گذاشت. بچه ها هم که مدتی طولانی بود او را ندیده بودند، همه با اشتیاق فراوان دور هم جمع شدند؛ همه ی بچه ها ونوه ها. برادرش سهراب*هم با خانواده آمد. سر قرار جمع شدند تا حاجی خودش را برساند. همان طور که وعده کرده بود، به موقع رسید. حاجی هربار که کل خانواده را در کنار هم می دید، کلی انرژی می گرفت؛ مخصوصا نوه ها را. خیلی به دوتا نوه ی دختری اش وابسته بود ______________________ *پنجمین وآخرین فرزند خانواده، متولد۱۳۷۵. *برادر کوچک تر حاج قاسم سلیمانی. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا