#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنج
☘كانال كميل ص ۲۰۹
✔علي نصرالله
💚مقاومت چهار روزه بدون امکانات❤️
☘...۲۱بهمن ۱۳۶۱بود. هنوز صداي تيراندازي و شليك هاي پراكنده از داخل كانال شنيده مي شد.
☘به خاطر همين، مشخص بود كه بچه هاي داخل كانال هنوز#مقاومت مي كنند.
🍁@shahidabad313
☘اما نمي شد فهميد كه پس از چهار روز، با چه امكاناتي مشغول#مقاومت هستند؟!
☘غروب امروز پايان عمليات اعلام شد. بقيه نيروها به عقب بازگشتند.
☘يكي از بچه هائي كه ديشب از كانال خارج شد را ديدم. مي گفت: نمي داني چه وضعي داشتيم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسياركم، اطراف كانالها هم پُر از انواع مين!
☘ما هر چند دقيقه گلوله اي شليك مي كرديم تا بدانند هنوز زنده ايم. عراقي ها مرتب با بلندگو اعلام مي كردند:#تسليم شويد!
☘لحظات#غروب خورشيد بسيار غمبار بود. روي بلندي رفتم و با دوربين نگاه مي كردم.
🍁@pmsh313
☘انفجارهاي پراكنده هنوز در اطراف كانال ديده مي شد.#دوست_صميمي_من ابراهيم آنجاست و من هيچ كاري نمي توانم انجام دهم.آن شب را كمي استراحت كردم و فردا دوباره به خط بازگشتم...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت
✳اوج مظلوميت ص ۲۱۵
✔مهدي رمضاني
💚اسیران مهمان در کانال❤️
✳...پنجشنبه 21 بهمن بود که از روبرو و پشت سر ما، صداي تانک و نفربر بيشتر شد! بچه ها روي ديواره کانال را کنده و حالت پله ايجاد کردند.
✳برخــي فکر کردند نيروي کمکي براي ما آمده، امــا نه، محاصره ما تنگ تر شده بود!کماندوهاي عراقي تحت پوشــش تانکها جلو آمدند. آنها فهميده بودند
که در اين دشت، فقط داخل اين کانال نيرو مانده!
✳يادم هست که يک نوجوان به نام )شهيد( سيد جعفر طاهري قبضه آرپي جي را برداشت و از پله ها بالا رفت و با يک شليک دقيق، تانک دشمن را زد. همين باعث شد که آنها كمي عقب نشيني کنند.
🍁@shahidabad313
✳بچه ها هم با شــليک پياپي خود چند نفر از کماندوهاي عراقي را کشتند و چند نفر از نيروهائي که خيلي جلو آمده بودند را اسير گرفتند.
✳در آن شرايط سخت، حالا پنج اسير هم به جمع ما اضافه شد! نبود آب و غذا همه ما را کلافه کرده بود.
بيشتر نيروها بي رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاده بودند.
✳تانک هائي که از کانال فاصله گرفتند، بلندگوهاي خود را روشــن کردند! فردي که معلوم بود از منافقين است شروع به صحبت کرد و گفت: ايراني ها، بيائيد #تســليم شويد، کاري با شــما نداريم، آب خنک و غذا براي شما آماده است، بيائيد... و همين طور ما را به اسير شدن تشويق مي كرد.
✳تشــنگي و گرسنگي امان همه را بريده بود. چند نفر از بچه ها گفتند: بيائيد برويم تســليم شــويم، ما وظيفه خودمان را انجام داديم، ديگر هيچ اميدي به نجات ما نيست.
✳يکي از همان نوجوانان بسيجي گفت: اگر امروز ما#اسير شديم و تلويزيون عراق ما را نشان داد و حضرت امام(ره)ما را ببيند و ناراحت بشود چه کار کنيم؟ مگر ما نيامديم که دل امام را شاد کنيم؟
🍁@pmsh313
✳همين صحبت باعث شــد که کســي خود را تسليم نکند. ابراهيم وقتي نظر بچه ها را فهميد خوشحال شد و گفت: پس بايد هر چه مهمات و آذوقه داريم جمع کنيم و بين نيروها تقسيم کنيم.
✳هرچه آب و غذا مانده بود را به ابراهيم تحويل داديم. او به هر پنج نفر يک قمقمه آب و کمي غذا داد. به آن پنج اســير عراقي هم هر كدام يک قمقمه آب داد!!
✳برخي از بچه ها از اين کار ناراحت شــدند، اما ابراهيم گفت: »آنها مهمان ما هستند«مهماتهــا را هم جمع کرديم و در اختيار افراد ســالم قرار داديم تا بتوانند نگهباني بدهند...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛