💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۲۰
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#موسسه_شهید_کاظمی #شهید_حاج_احمد_کاظمی #مزار_شهید #احترام_نظامی #نجف_آباد #اصفهان
✍...نمی دانم چرا و چگونه ولی از وقتی به #موسسه_شهید_کاظمی باز شد،
روز به روز تیپش تغییر کرد. دیگر این محسن،آن محسنی نبود که روزهای اول دیده بودمش.از حرکات و سکناتش هم می فهمیدم که زلفش به #حاج_احمد_کاظمی گره خورده.
💦چند باری من را با خودش برد سر #مزار_شهید_کاظمی. اوایل برای من خیلی جذاب نبود. نمی دانم پیش خودش چه فکری می کرد؛ ولی می رفت،هر هفته هم می رفت. دوتا موتور، دو ترکه می رفتیم تخت فولاد.دو،سه متر قبل تر می ایستاد وسلام می داد. بعد می رفت می نشست کنار قبر، آخر سر عقب عقب می آمد وبه نشانه خدا حافظی، #احترام_نظامی می گذاشت.
خودم تا قبل از آن فقط یک #شهید_کاظمی می شناختم که در تشییع جنازه اش هم بودم.
💦اما نمی شناختمش. محسن به واسطه #موسسه. #حاج_احمد را شناخت. حاضر بود از #نجف_آباد برود #اصفهان، یک سلامی و درد دلی و گریه ای بکند و برگردد.حتی شکایت هم می کرد. ولی ما اداواطوار و جنگولک بازی در می آوردیم.تاب می خوردیم لای قبرها و دوری می زدیم.
🍀راوی:حسین نجفیان،دوست شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۲ ص ۱۰۳
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۲۱
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#عقد_اخوت #رفاقت_صمیمی #مزار_شهید #شهید_حاج_احمد_کاظمی
✍...پشت سیستم مشغول وارد کردن اسم بچه های موسسه #شهید_کاظمی بودم.که زد روی شانه ام: میای با هم #عقد_اخوت ببندیم
💦که #رفاقتمون_صمیمی تر بشه؟ نمی دانم از کجا #احادیث و روایاتش را یاد گرفته بود. همه را با دور تند زیر گوشم خواند، حتی ته و تویش را در آورده بود که بهتر است در یکی از حرم های معصومین، آن هم با نفس سیدی #عقد_اخوت بسته شود. خودش برید و دوخت که باروبندیل را ببند برویم قم.
💦در شبستان امام خمینی(ره)حرم حضرت معصومه(س) بعداز نماز ظهر سیدی #عقد_اخوت ما را بست دستمان را گذاشتیم در دست هم و از آنجا شدیم برادر باهم قول و قرار هایی گذاشتیم که برای هم برادری کنیم.
💦و در مشکلات، در پی پولی و حتی در معنویات هوای همدیگر را داشته باشیم بعد از آن نشد دیگر اسم همدیگر را صدا بزنیم؛ شدیم دادا:
💦یکی از عهدهایمان این شد که جمعه هر هفته برویم سر #مزار_حاج_احمد.قرار بعدی مان سر #قبر_حاج_احمد در گرماگرم دست های به هم گره خورده مان محکم شد: سعی کنیم به #حاج_احمد نزدیک بشیم.
🍀راوی:محسن همتی ها،دوست شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۲ ص ۱۲۱
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۲۴
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#ورود_به_سپاه #کار_فرهنگی #اصرار_خانم #هفت_خوان_رستم #توسل #شهید_کاظمی #شهادت
✍زمزمه هایی شد که قرار است برود سپاه. خوب می شناختمش. دلش به #کار_فرهنگی بود. گفت به #اصرار_خانم قبول کردم. #هفت_خوان_رستم را گذراند تا وارد سپاه شد. اول که به خاطر رشته اش رد شد. گفتند رشته برق را چه به سپاه؟ رفت و آمد و تبصره ای پیدا کرد. دوباره گیر دادند به دندان هایش که نیاز به عصب کشی و ترمیم دارد. دست و بالش خالی بود. با هزار مکافات پول قرض گرفت و رفت داندانپزشکی. این وسط لپش هم از داخل شکاف خورد و بخیه زدند. تا سه هفته نمی توانست حرف بزند.
خودش گفت گره کارم با #توسل به #حاج_احمد باز شد. به سبب علاقه اش به کار عملی، از همان اول رفت در قسمت زرهی لشکر. به من گفت : می خوام راهی رو انتخاب کنم که زودتر به نتیجه برسم. پاپی اش شدم که مگر می خواهی چه کار کنی، گفت: برم تو مسیری که ختم بشه به #شهادت.آن روز جوابم را گرفتم که چرا تن به #سپاه داد.
🍀راوی:محسن همتی ها،دوست شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۲ ص ۱۲۸
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨باید جایے بروم ڪہ
مسیرم به #شهــادت نزدیڪتر باشد ...✨
«#آقامحسن درس خوانـده بود و فـوق دیپلم داشت ، سربازے هم رفت . وقتے میخواست سربازی برود ، گفت : « میخواهـم #ـسختتریـن جـا بروم .» رفت دم مرز ... هر چقدر هم گفتیـم : «تو تڪمیلی داری ، تو #بسیج داری ، بیا پیش خودمان» ، گفت : «نه حاجی ، من میخواهم جایی بروم ڪه خیلی سخت باشد .»
سربازیاش را رفت و ازدواج ڪرد . ڪار هم داشت .
در ڪار برق ساختمان بود و در حوزه ڪتاب هم ڪار میڪرد ، در پروژه ڪتاب شهری ڪہ داشتیم و به مدارس میرفت و تبلیغ ڪتاب میڪرد . کارهای این تیپی میڪرد و در پروژههای ساختمانے هم کار برق را انجام میداد.
یڪ روز آمد پیـش من و گفت :
« فکر میکنم مسیرے ڪہ #حاج_احمد(ڪاظمی) براے من مشخـص ڪرده ، در ڪار برق و اینها محقـق نمیشود. من بایـد جـایے بروم ڪہ مسیـرم بہ #شهــادت نزدیـکتر باشـد .»
بہ اصرار زیاد میخواست برود #سپاه و با پیگیری شدید شبانهروزیاش، خدا را شڪر رفت و بعد گفت : «میخواهم بروم #سخت_ترین یگان های سپاه» کہ بالاخره بہ یگان زرهے رفت . در عین حال ڪه در سپاه بود، عصرها هم میآمد و در ڪار ڪتاب ، فعالیت می ڪرد . به ڪتاب خیـلی علاقه داشت . هم زمان اردو #جهادی هم ڪہ بود، میرفت.»
✍ #راوی : جناب حمید خلیلی
( مدیر انتشارات شهید ڪاظمی )
#شهید_محسن_حججی
#شهید_بی_سر
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#حاجی_زیارت_قبول
⭕ پس از بازگشت از این سفر معنوی (سفر حج)، #احمد_متوسلیان در رابطه با وقایع مهم این سفر گفته بود:👇
《...حین طواف دور خانه خدا بود که بنده، برادر عزیزمان #حاج_همت و #حاج_محمود_شهبازی زیر ناودان طلای #کعبه🕋 ، با هم وعده گذاشتیم و عهد بستیم که در بازگشت به ایران، با هم کار کنیم.》#محمود_شهبازی نیز درباره این سفر گفته بود:👇
《...در ایام حج با #احمد_متوسلیان و #همت یک تیم تبلیغاتی درست کردیم. مدام می رفتیم توی بعثه ها و چادرهای حجاجِ کشورهای اسلامی و با حاجی ها حشر و نشر داشتیم🙂؛ خصوصاً با تیپ های جوان و فرهنگی آن ها. یک روز، سه نفری رفتیم به جمع حاجیان مصری. آنجا چند جوان تحصیل کرده را پیدا کردیم و نشستیم با آن ها در مورد #انقلاب_اسلامی و رهبری حضرت امام خمینی صحبت کردیم. ما هِی می گفتیم: امام ما درباره #وحدت_اسلامی این طور فرمود، یا امام ما درباره #قدس عزیز فلان پیام را داد و...، که ناگهان دیدیم یکی از جوان های مصری به شدّت منقلب شد😢 و در حالی که اشک از چشم هایش سرازیر شده بود، به ما گفت: چرا مدام می گویید امامِ ما، امامِ ما؟ #خمینی فقط امام شما نیست☝️، او امام همه مسلمین جهان است. او امام ما هم هست❤️! بعد، محمود در تحلیل این خاطره می گفت: برادرها، به خدا قسم جوان های سایر کشورهای مسلمان، از متعهدترین بچه های ما هم دو آتشه تر هستند و عشق عجیبی به امام دارند.》
⚪ سفر حج و تجارب ارزشمند حاصل از این سفر معنوی، پیوند عمیقی در میان #حاج_احمد ، #حاج_همت و #حاج_محمود_شهبازی به وجود آورد👌؛ الفتی مستحکم که به فاصله کوتاه پس از این سفر، زمینه ساز همکاری و رزم مشترک آن سه در حساس ترین بُرهه های #دفاع_مقدس گردید.🌺
📚 منبع: کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار (سرگذشت نامه سردار بی نشان #حاج_احمد_متوسلیان ) به نوشته گلعلی بابایی✏️
📸 اطلاعات عکس اول از راست: پاییز ۱۳۶۰ ، #مکه_مکرمه ، حسین شریعت مداری ، #احمد_متوسلیان ، #حاج_ابراهیم_همت ⭐
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃 #فرمانده در #تیرماه سال ۱۳۶۱ رفت و هنوز برنگشته است...
.
🍂 فرمانده ای که آرامش این روزها را از #تلاش ها و رشادت های او و امثال او داریم.
.
🍃 چشم های زیادی منتظر #حاج_احمد_متوسلیان هستند و دلهای زیادی از بی خبری اش #پیر شدند...
.
🍂او هم چون اربابش زیر بار ظلم نرفت.
نمی دانم سرنوشتش چون #اربابش شد یا چون #کاروان_اسرا اما او نمونه بارز #هیهات_من_الذله است.حال چه #اسیر باشد چه #شهید....
.
🍃منتظران این قصه بلا تکلیفی ۳۸ ساله هنوز هم منتظرند.
#حاج_احمد، #برگرد و پایان بده به این #غم بی خبری. بیا، این انقلاب و این روزها نیاز دارد به تو....
.
🍂حاج_احمد، دعا کن. #شرمنده نشویم. شرمنده تلاش های تو، دلتنگی ها و بی قراری های خانواده ات.
.
✍️نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
🍁به مناسبت تولد #حاج_احمد_متوسلیان.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰 #حاج_احمد | #سالروز_اسارت
🔻 امروز ۱۴ تیرماه، سالروز اسارت سردار جاویدنشان حاج احمد متوسّلیان به دست مزدوران اسرائیل جنایتکار است
✍🏻 رهبر معظم انقلاب:
«ما منتظریم که آقای حاج احمد متوسّلیان انشاءالله بیاید؛ نگویید شهید، ما که خبر نداریم از شهادت ایشان. خداوند انشاءالله که فرزند شما را -هرجا که هست، هرجور که هست- مشمول لطف و فضل خودش قرار بدهد. ما که آرزو میکنیم انشاءالله خداوند این جوان مؤمن و صالح را برگرداند. بله، آقای حاج احمد متوسّلیان با همین آقای حاج همّت هم دوست و رفیق و همکار بودند؛ خداوند انشاءالله همهشان را مشمول لطف خودش قرار بدهد».
🔅 بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای سپاه ۱۳۷۵/۹/۲۵
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊