#سیره_شهدا
تقريباً مهمات ما تمام شده بود ،
ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد ،
بچه ها غصه نخوريد ، حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد ، اگر همه هم شهيد شويم ، تنها نيستيم ،
مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند.
بغض بچه ها ترکيد ، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود ، به پهنای صورت اشک می ريختند.
ابراهيم ادامه داد ،
غصه نخوريد ، اگر در غربت هم شهيد شويم ، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! ....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سیره_شهدا
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود.
گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !! ، این کار باربرهاست نه شما ،
نگاهی کرد و گفت ،
نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!!
گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و....
ابراهیم خندید و گقت ،
ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#تلنگر
بعضی ها را ، هر چقدر بخوانی
خسته نمی شوی !
بعضی ها را هر چقدر ، گوش دهی
عادت نمی شوند !!
بعضی ها ، هرچه تکرار شوند ،
باز بکرند و دست نخورده !!!
مثل #شهدا...
#شهیدابراهیم_هادی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
توپ را در دستش گرفت ،
آمد بزند که صدائی آمد!!
الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود
توپ را روی زمین گذاشت رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت
در فضای دبیرستان صدایش پیچید..
بچه ها رفتند ،
عده ای برای وضو ، عده ای هم برای خانه
او مشغول نماز شد همانجا داخل حیاط.
بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط ، همه به او اقتدا کردیم.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید
خدایا ، عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب ، چنان در وجودم شعله ور شده که ، اگر تکه تکه ام کنند و زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گیرم ، او را تنها نخواهم گذاشت....
#شهیدابراهیم_هادی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید
خدایا ، تورا گواه می گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تا کنون ، هرچه کردم برای رضای تو بوده و سعی کردم همیشه خود را مورد آزمایش و آزمون در مقابل آزمایش های تو قرار دهم....
#شهیدابراهیم_هادی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خـــاطرات_شهدا
یکبار وارد مسجد شدم می خواستم به دستشویی بروم ،
دو نفر دیگر از زیر زمین آمدند و گفتند به خانه می روند چون چاه دستشویی گرفته است.
من هم تصمیم گرفتم برای نماز به خانه بروم که ابراهیم آمد وقتی ماجرا را فهمید که چاه دستشویی گرفته ، آستینش را بالا زد و در را بست و بعد از ربع ساعت بیرون آمد.
بعد دیدیم که توی این ربع ساعت چاه را باز کرده و همه جا را تمیز شسته ، بعد هم مشغول شستن دستان خودش شد.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم 2
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
شهر سر پل ذهاب در حال سقوط بود و نزدیک بود محاصره شویم .
ظهر که شد ابراهیم رفت بالای پشت بام یکی از خانه ها و شروع کرد به اذان دادن !!
آن روز با نوای اذان ابراهیم شلیک توپخانه دشمن شدت گرفت. بعضی ها می گفتند ، ابراهیم الان وقت این کار نیست ! ، هر وقت اذان میدهی دشمن بیشتر حمله می کند.
ابراهیم کمی فکر کرد و در جواب گفت ،
مگه توی کربلا ، امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟
چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند!
ما برای همین اذان و نماز با دشمن می جنگیم...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم_۲
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت.
تا می توانست ، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد .
از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
یادم هست پشت باشگاه صدری ، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم ، یک تکه نان خشک شده افتاده بود.
نان را برداشت و گفت ،
ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟!
نان خیلی سفت بود ، بعد یک تکه سنگ برداشت ، و همینطور که دور هم نشسته بودیم ، شروع به خُرد کردن نان نمود.
حسابی که ریز شد ، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند.
پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خـــاطرات_شهدا
شب جمعه بود ، به همراه ابراهیم و چند جوان دیگر جلوی مسجد ایست و بازرسی داشتیم .
ساعت دو شب بود و ابراهیم برایمان صحبت میکرد که ناگهان به سرعت به سمت بالای خیابان رفت ، بعد ایستاد و از جوی آب چیزی برداشت و گوشه ای گذاشت و مجددا برگشت .
پرسیدم ، آقا ابرام چیزی شده !؟
گفت ، یه پیت حلبی توی جوی افتاده بود و ایجاد سر و صدا میکرد ، آن را برداشتم تا برای همسایه ها ایجاد مزاحمت نکند....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم 2
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خـــاطرات_شهدا
( دستخطی که از شهید ابراهیم هادی بر جای مانده است )
راستی اینجا به ما خیلی خوش می گذرد ، چون رزق مومنین دائما برقرار می باشد.
رزق مومن که می دانید چیست؟
از همان سورهای امام حسینی که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ می زنیم که قوت بگیریم که اگر با دشمن روبرو شدیم با یک مشت ، به درک واصلشان کنیم. والسلام.....
#شهیدابراهیم_هادی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷🕊🍃
آمدے...
دل به تو دادم
سخنم، نامِ تو شد
و دلم... رامِ تو شد
قبلِ تو گمشده در خلوت دنیا بودم
بعدِ تو مقصد من، پیروی از گام تو شد
#شهیدابراهیم_هادی
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯