eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
#سیره_شهدا ✍برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم. علی هاشمی اومد و مسئولیتها رو مشخص کرد ، ☘ #سید حمید شد مسئول گردان در منطقه دهلاویه ، یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند ! گفتم ، سید بچه ها که هستند ، چرا شما ؟! می گفت ، بچه ها هستند ، اما خسته شدند ! 🌴خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ! ، کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد ، #سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد ، جواب پاتک دشمن رو می داد ، ☘ آرپی جی زن خوبی بود ، از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ، اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها ، با بچه های شناسایی ، با بچه های لجستیک ، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد ! 🌴باسردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت ، علی هاشمی گفته بود ، خودتون جلو نرید ، فقط ناظر باشید ! ☘ولی سید قبول نمی کرد می گفت ، چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟! برای همین جلو تر از بقیه درعملیات های سخت پیش قدم می شد. حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ، بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره ، انگار خستگی ناپذیر بود.... #شهیدسیدحمید_میرافضلی 📚پابرهنه در وادی عشق 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم. علی هاشمی اومد و مسئولیتها رو مشخص کرد ، سید حمید شد ، مسئول گردان در منطقه دهلاویه . یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند . گفتم ، سید بچه ها که هستند ، چرا شما ! ، می گفت ، بچه ها هستند ، اما خسته شدند ! خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ، کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد ، جواب پاتک دشمن رو می داد . آرپی جی زن خوبی بود از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ، اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها ، با بچه های شناسایی ، با بچه های لجستیک ، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد . با سردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت ، علی هاشمی گفته بود خودتون جلو نرید ، فقط ناظر باشید ! ولی سید قبول نمی کرد ، می گفت ، چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟ برای همین جلو تر از بقیه در عملیات های سخت پیش قدم می شد. حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ، بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره ، انگار خستگی ناپذیر بود.... 📕 پا برهنه در وادی مقدس 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊