eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت سوم 🔴معرفت به خدا در همه حال ✍دوره رنجری و هوابرد در بود. باید از ساعت سه صبح پیاده‌روی طولانی را شروع می‌کردیم آن هم با تجهیزات سنگین باید آنقدر میرفتیم تا عرق از بدنمان سراریز شود. یک بار در این پیاده‌روی‌ها دیدم به شدت عرق کرده و حرارت از بدن او بلند می‌شود طبق قواعد آموزش به او گفتم: دانشجو شیرازی شما می‌توانید کارتون رو آروم‌تر انجام بدید او جوابی نداد و به کارش ادامه داد. یکی از دوستانش آمد و گفت استاد تازه ۱۷ روز هم هست که می‌گیره با تعجب گفتم توی این آموزش به این سختی روزه هم می‌گیری؟ دلیل تعجبم این بود که اغلب دانشجوها با اینکه جیره غذایی قوی داشتند کم می‌آوردند. او با تلاش دوره را با بالاترین به پایان رساند بعد از اتمام دوره او را خواستم که ببینم تفکرش چیست از او پرسیدم دانشجو شیرازی شما که در این دوره سخت بیشترین نمرات را آوردی از این دوره چه درسی گرفتی؟ هنوز هم جوابش را از یاد نبرده‌ام از جوابش حسابی جا خوردم. او گفت: در برابر و معرفت به در عمق سختی‌ها. 📚منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت چهارم 🔴معرفی اسلام در آمریکا برای آموزش با صیاد در شهر اوکلاماهای آمریکا بودیم. در آنجا کسی به دنبال مسائل و نبود. ما صیاد را می‌دیدیم که همیشه یک به زبان انگلیسی همرایش داشت و تعدادی مجله مکتب اسلام به انگلیسی نیز با خود آورده بود. دلیل این کار را می‌گفت: اگر اطلاعتم در مورد را بالا ببرم و بتونم با زبون خودشون با اون‌ها حرف بزنم برای معرفی اسلام فرصت خوبیه و این‌ها برای اینه که اگر سوالی پرسیدن بی جواب نمونم. بعدها صیاد تعریف می‌کرد: یک شب مهمان اسپنسر شخصی‌ام بودم که دکتر جوانی که اشراف بیشتری به داشت آنجا بود که من را مرد مذهبی صدا کرد؛ به او گفتم شما اشتباه می‌کنید تو دین شما اگه کسی به مسیحیت آشنایی بیشتری داشته باشه به اون مذهبی میگن ولی در اسلام همه باید مذهبی باشند. وقتی رفتیم سر غذا دیدم همه شروع به دعا کردند که به خودم گفتم حالا نشونتون میدم. غذا که تموم شد به آن‌ها گفتم: خب ما بعد از غذا خداراشکر میکنیم شما چی؟ جوابی نداشتند و دکتر گفت: ما هیچی نمیگیم بعد از آن هم کلی با آن‌ها بحث کردم به خاطر همین صحبت‌ها آن خانواده علاقه خاصی به پیدا کرده بودند. منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت سیزدهم 🔴رنگ و بوی خدا فرمانده نیرو که شدم خیلی نامه‌ی تبریک برایم آمد، اما در میان این نامه‌ها، نامه از همه زیباتر بود. معلوم بود برای نوشتن آن وقت گذاشته؛ هنوز هم آن نامه را دارم. او برایم نوشته بود: «در حدیث برای ما نقل کرده‌اند که اگر میخواهی حال و روح درستی در اقامه‌ی نماز واجبت داشته باشی، به این بیندیش که این ، نماز آخرت است. با الهام از این نکته همیشه به خودم نهیب میزنم اگر میخواهی از تکلیف خدا درست بیرون بیایی باید به این بیندیشی که مسئولیت کنونی‌ات آخرین است که بر دوشت نهاده شده است. آن وقت است که زمینه پیدا می‌کنم تا نیت، فکر، زبان، قلم و عملم رنگ گیرد و کار را برای خدا انجام دهم. با چنین روحیه و تفکری قلبم مالامال می‌شود به اینکه خدای متعال به من معرفت، بصیرت و دست گیری(از جانب خودش) بخشد. چون کار به خودش تعلق دارد...» و بعد هم تبریکات معمول را گفته بود. منبع: برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت هفدهم 🔴کمک به آدم‌هاى مستحق کمک به آدم‌هاى ، کار همیشگیش بود. یک سوم حقوقش رابه من می‌داد براى خرجى، بقیه‌اش را صرف این جور کارها می‌کرد. چهلـپنجاه روزى از شهادتش مى‌گذشت که چند نفرى آمدند خانه‌مان. مى‌گفتند «ما نمیدونستیم ایشون بوده. نمى‌شناختیمش. فقط مى‌اومد بهمان کمک مى‌کرد و مى‌رفت. عکسش رو از تلوزیون دیدیم.» گاهى قوم و خویش‌هاى شهرستانی مان گله مى‌کردند که «جناب ، هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسى از ترمینال و فرودگاه بیاییم خونه‌تون. این درسته؟ ما که تهران را خوب بلد نیستیم.» به پدر که مى‌گفتیم، مى‌گفت «مسئله اى نیست. فوقش دلخور میشن. اونا که نمى‌خوان جواب بدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصى من نیست.» 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
یک روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ آقای . عصر که رفتم محل کار ، آقای شیرازی پرسید ، کجا بودی ؟ گفتم ، خدمتِ آقا بودیم ! تا این را گفتم ، آقای از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید . با تعجب پرسیدم ، اتفاقی افتاده ؟! ایشان گفتند ، این پیشانی بوسیدن دارد ، تو امروز از من به نزدیکتر بودی ... 📕 یادگاران ، ج۱۱ ص۴۳ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊