✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هفتاد_و_دو
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥اردوگاه تخلية اسرا در بعقوبه
🔹️كاميون در محوطة داخل پادگان ايستاد. يك سرگرد عراقي كه به نظر مي رسيد فرماندة اردوگاه بود، به ما نزديك شد و دستور داد ما را پياده كنند؛
🔸️آنگاه تعداد بي شماري از عراقي ها با چوب و كابل و لوله به سوي ما حمله ور شدند و با مشت و لگد و باتوم و كابل، هر چه مي توانستند از ما پذيرايي كردند.
🔹️بعدها فهميديم كه اين موضوع جديدي نبود. در واقع تمامي عراقي ها در هر جاي عراق اينگونه از اسرا استقبال مي كردند و شايد مي خواستند به اين طريق از اسرا زهر چشم بگيرند.
🔸️سرگرد عراقي به دژبانها دستور داد ما را به سولة سمت چپ ببرند و آنان نيز با ضرب و شتم، ما را داخل سولهاي بزرگ به ابعاد حدود 100×50متر
انداختند. وقتي وارد شديم، ديديم بسياري از رزمندگان ايراني هم آنجا هستند.
🔹️به محض ورود، همگي به سوي ما آمدند؛ چون ما تا آن روز آخرين گروه اسير شدگان بوديم و آنان مي خواستند آخرين اخبار و ديده ها و شنيده هاي ما را
بدانند و پي درپي سراغ دوستان و فرماندهانشان را مي گرفتند. لحظه اي بعد، تعداد بسياري از رزمندگان يگانمان را در آنجا ديديم.
🔹️خيلي حرف براي هم داشتيم. سراغ بعضي از دوستان را گرفتم كه گفتند عده اي شهيد شده و از
برخي نيز اطلاعي نداشتند؛ سپس چگونگي اسارت و آخرين اطلاعاتمان را براي هم تعريف كرديم. اسراي ديگر نيز به نوبت محل و چگونگي اسارتشان را بيان
مي كردند.
🔸️در آنجا سر گروهبان «اندرماني» را پيدا كردم. او درجه دار شجاعي بود كه چندين بار در عملياتها تا دم مرگ با هم بوديم. او برايم تعريف مي كرد كه
بعد از درگيري و افتادن به كمين عراقي ها، خيلي مقاومت كرده اند؛ اما نتوانسته اند از ديد و تير آنها خارج شوند.
🔹️او ادامه داد كه شب هنگام، تعداد زيادي از ما را در كاميونها سوار كردند؛ به طوريكه در هر كاميون20نفره، حدود 60نفر از ما را به زور سوار كردند. در مجموع همه را در سه كاميون آيفا سوار كردند. آن شب تا صبح ما را در پشت كاميونها نگه داشتند؛
🔸️زيرا به دليل امن نبودن جاده ها از سوي ايراني ها،
مي خواستند در روز روشن حركت كنند. سپس ما را بدون توقف، به اردوگاه موقت بعقوبه بردند. از او در مورد سرهنگ سلاجقه پرسيدم كه گفت: «او هم
اسير شده. اونو از ما جدا كردن و به اردوگاه افسرا فرستادن.» اينجا بود كه فهميدم بيشتر همرزمان ما اسير شده اند.
💥تعداد اسرا در آن مكان بسيار زياد بود. آنان به ما اجازة استفاده از دستشويي را نمي دادند. بسياري از اسرا بيماري ريوي گرفته بودند. حدود يك هفته ما را در آن شرايط نگه داشتند. از غذا خبري نبود و همه از گرسنگي بي حال و بي رمق در گوشه اي افتاده بودند. بوي لجن و ادرار و مدفوع، همه جا پيچيده بود؛ به طوريكه از قسمت زيادي از سوله، به عنوان دستشويي استفاده مي شد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯