#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_چهار
🦋فتح المبين ص ۱۵۳
✔جمعي از دوستان شهيد
💚عبور از میدان مین❤️
🦋...با نزديك شــدن غروب روز اول فروردين، جنب و جوش نيروها بيشتر شد. بعد از نماز، حركت نيروها آغاز شد.
🦋من لحظه اي از ابراهيم جدا نمي شــدم. بالاخره گردان ما هم حركت كرد. اما به دلايلي من و او عقب مانديم! ساعت دو نيمه شب ما هم حركت كرديم.
🍁@shahidabad313
🦋در تاريكي شب به جايي رسيديم كه بچه هاي گردان در ميان دشت نشسته بودند. ابراهيم پرسيد: اينجا چه مي كنيد!؟ شما بايد به خط دشمن بزنيد!
🦋گفتند: دســتور فرمانده اســت. با ابراهيم جلو رفتيم و به فرمانده گفت: چرا بچه ها را در دشــت نگه داشــتيد؟ الان هوا روشــن ميشــه، اينها جان پناه و خاكريز ندارند، كاملا ً هم در تيررس دشمن هستند.
🍁@pmsh313
🦋فرمانده گفت: جلو ما#ميدان_مين است، اما تخريب چي نداريم. با قرارگاه تماس گرفتيم. تخريب چي در راه است.
🦋ابراهيم گفت: نميشه صبر كرد. بعد رو كرد به بچه ها و گفت: چند نفر#داوطلب از جان گذشته با من بيان تا راه رو باز كنيم!چند نفر از بچه ها به دنبال او دويدند. ابراهيم وارد ميدان مين شــد.
🍁@shahidabad313
🦋پايش را روي زمين مي كشيد و جلو مي رفت! بقيه هم همين طور! هاج و واج ابراهيم را نگاه مي كردم. نََفس در سينه ام حبس شده بود. من در كنار بچه هاي گردان ايستاده بودم و او در#ميدان_مين.
🦋رنگ از چهره ام پريده بود. هر لحظه منتظر صداي انفجار و شهادت ابراهيم بودم! لحظات به ســختي مي گذشــت. اما آنها به انتهاي مسير رسيدند! شكر
خدا در اين مسير مين كار نشده بود.
🦋آن شب پس از عبور از#ميدان_مين به سنگرهاي دشمن حمله كرديم. مواضع دشمن تصرف شد. اما زياد جلو نرفتيم...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛