🔴 #کارت_عروسی_برای_اهل_بیت
💠 دعوتنامهها را خودمان نوشتیم. کارتهای #عروسی را که توزیع میکردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام کاظم، امام هادی و امام عسگری علیهمالسلام و دعوتنامهها را به عموی آقا مرتضی که راهی #کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامهای مخصوص نوشتیم. از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در #عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای #توسل خواندیم.
💠 چند شب قبل عروسی #خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفتهاند، به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند. خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار #خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما!
🔴 #همسر_شهید_مرتضی_زارع
#همسرانه #شهدایی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#یاد_یاران
#همسرانه
🌺شیرزن...
🌷شب شهادت نسرین چهارم دی۶۱ بود.آن شب برادر یکی از معلمان، شهید شده بود و بچههایی که آنجا بودند میخواستند، برای او مراسم بزرگداشت بگیرند. نسرین هم خواهرشهید بود. اوبه برادرش خیلی علاقه داشت. او هم اسیر شده و به شهادت رسیده بود. به همین دلیل در آن مراسم روضه خوان وقتی به فراز امامکاظم(ع) میرسید، به برادر نسرین هم گریزی میزد و روضه میخواند. نسرین آن شب خیلی منقلب شد و گریه کرد. هنگام بازگشت از مراسم، نسرین به همراه چهار خانم دیگر سوار ماشین شدند، ما هم داخل وانتی، پشت سرشان بودیم. جاده خیلی پیچهای تندی داشت. شاید کمتر از سه ثانیه ماشین از جلوی چشم ما محو شد.همان جاصدای تیراندازی بلند شد. آن زمان این صدا در مهاباد خیلی عادی بود. بعد ازپنج الی شش ثانیه که ماشین ما به آن ها رسید، دیدیم ماشین ایستاده، خانمها پیاده شدهاند و فریاد میزنند. من شمردم، دیدم چهار نفر هستند؛ در حالی که پنج نفر سوار شدند. همه هم قد و قواره با چادر مشکی بودند. فضا تاریک بود. از ماشین پایین آمدم و به خانم فخارزادگان گفتم: «نسرین کو؟» گفت: داخل ماشین است.» من فهمیدم یک اتفاقی افتاده، حدس میزدم زخمی شده باشد. وقتی نگاه کردم چون چادر و مقنعه سرش بود، معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است. گفتم: «نسرین چه شده؟» دیدم جواب نمیدهد. بار دوم که پرسیدم، همانطور که دستش زیر چانهاش بود، دستش افتاد.
🔹راوی: همسر شهید نسرین افضل
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
شهید_حاج_قاسم_سلیمانی : #شهید_همت سوار بر موتور (نه سوار بر بنز ضدگلوله) به صورت ناشناس به #شهادت رسید
من عاشق چشمهایش بودم
موقع شهادت خدا چشماشو
با قابش برداشت و برد برا خودش،
خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست.
#همسرانه #شهید_همت 🌸🍃 با عشق سر میڪنم حیایے را
ڪہ تار و پودش دست دوز مادر است
میبندم بہ سر ، سربند عشقے ڪہ
آیہ اش ڪلنا فداڪ یا زینب است🥀🥀 #مرد_بی_ادعا_و_بااخلاص_جبهه
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#سالروز_شهادت
#فرمانده_دلها🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊