✫⇠#خاکریز_اسارت
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت چهل و ششم:در آغوش غواصان کربلای۴
🔘بعد از یه هفته وضعیت ویژه و استثنایی در استخبارات و تقدیم یه شهید زیر شکنجه، ظاهرا مامورین استخبارات فهمیدن چیزی از ما گیرشون نمیاد و دقِ دلشون رو سر اون روحانی وارسته و نستوه(شهید متقیان) خالی کردن و به این نتیجه رسیدن که ما یه مشت بسیجی بی ترمزیم که هیچی از مسائل نظامی و اسرار جنگ حالیمون نیست. نوبت به انتقالمون به جایی دیگه رسید. دوباره سوارمون کردن تو یه ماشین مخصوص و با دست و چشم بسته از خیابونای بغداد ما رو عبور دادن و وارد مقر جدیدی کردن که اسمش#پادگان_الرشید بود. داخل پادگان الرشید زندانی بود که به اون غرفه های الرشید می گفتن. حدود ۴۰۰ نفر از بازمانده های غواصان کربلای چهار حدود یه ماه و نیم بود که در اینجا زندانی بودن.
🔘با ورود به داخل مقر منتظر بودیم این بار نیز ما رو از#تونل_مرگ عبور بدن ، ولی خوشبختانه این بار به هر دلیلی که بود بسلامت وارد مقر پادگان شدیم و خبری از تونل مرگ و وحشت نبود. یه بار دیگه آمار و اسامیمون رو خوندن و درِ قلعه مانندِ بزرگ آهنی بر روی ما باز شد. یک یک وارد شدیم. غواصای باقیمانده از عاشورای خونین کربلای چهار با روی گشاده به استقبالمون اومدن و ما را به آغوش کشیدن و خوشآمد گفتن. اوضاع عجیبی بود. ده غرفه کوچکِ دوازده تا چهارده متری و یک سالن تنگ و باریک و چند تا دستشویی. توی هر غرفه بین چهل تا چهل و پنج نفر بود و ما هم بهشون اضافه شدیم و جاشونو تنگ تر کردیم.
🔘غواصانی که روزای طولانی تو آبهای خروشان اروند شنا کرده بودند و روزی چند ساعت داخل آب بودن، حالا یه ماه و نیم بود که رنگِ حموم بخودشون ندیده بودن. موی سر و ریش بلندشون آدمو یادِ انسانای نخستین مینداخت. هنوز چند نفری ازشون همون لباس غواصی رو بر تن داشتن. زخماشون عفونت کرده بود و بوی عفونت همه جا رو گرفته بود. روزانه آب کمی بصورت جیره بندی وجود داشت که صرف نوشیدن در حد رفع#عطش می شد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯