📖 #کتاب_بخونیم
شهید لاجوردی : به خاطر امام خمینی داخل آتش میروم ...
اونایی ڪه نمیخواستند آقا سید مسئول باشه ،
خیلی بهش فشار میآوردند .
سید تأییدِ امام رو داشت ،
اما هیچ وقت این تأیید رو اعلام نڪرد .
میگفت : نباید از امام خرجِ خودمون ڪنیم ،
من فدای امام ...
میگفت : من فقط یڪجا ڪوتاه میام ،
اونم در برابرِ امام خمینی ...
میگفت : ای ڪاش امام یڪبار امتحان میڪرد و از من میخواست تا داخل آتش بروم ،
به خدا میرم ، بخاطر امام حتی داخل آتش هم میروم ...
✍ : پ.ن. ما چقدر شبیه به شهداییم ؟؟
#شهید_سید_اسدالله_لاجوردی
📚 منبع : ڪتاب دیدهبان انقلاب ، صفحه 40 و 42
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📖
#کتاب_بخونیم
عاشقانههای شهید زینالدین و همسرشان برای رسیدن به خدا ...
آقا مهدی گاهی ڪه یڪ حدیث یا یڪ جملهی زیبا پیدا میڪرد ، با ماژیڪ مینوشت روی ڪاغذ و میزد به دیوار . بعد در موردش با همدیگه حرف میزدیم ، هر ڪدام هر چه فهمیده بودیم ، میگفتیم . اینجوری آن جمله هم روی دیوار جلویِ چشممان میماند و هم توی ذهنمان ماندگار میشد ...
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 ڪتاب آقا مهدی ، ص۶۷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📖 #کتاب_بخونیم
🌹 #زمین_غصبی
نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر میگشتیم .
از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمیتونستیم پا از پا برداریم ؛ ڪاسه زانوهامون خیلی درد میڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن . صبر ڪردم تا نمازش تموم شد . گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون . » گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه . »
ڪتاب یادگاران ، جلد۴ ، ص۲۳
#شهید_حسن_باقری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📝 #کتاب_بخونیم
🌹 اعتقاد عجیبِ #شهید صیاد شیرازی به ولایتِ امام خامنهای ...
✍...یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ امام خامنهای . عصر ڪه رفتم محل ڪار ، آقای صیادشیرازی پرسید : ڪجا بودی ؟ گفتم : خدمتِ حضرت آقا بودیم ... تا این را گفتم ، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید . با تعجب پرسیدم : اتفاقی افتاده ؟! ایشان گفتند : این پیشانی بوسیدن دارد ، تو امروز از من به ولایت نزدیڪتر بودی ...
✍ : خاطره ای از زندگی امیر سپهبد #شهید علی صیاد شیرازی ...
📚 : یادگاران۱۱ «ڪتاب #شهیدصیاد» ، صفحه۴۳
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کتاب_بخونیم ❤️
✍روزی یڪی از بچهها روی تڪه مقوا نوشت : سنگر فرماندهی و بالای سنگر #شهید ماهینی نصب ڪرد ، تا بچههایی ڪه علیرضا را نمیشناختند ، بدانند ایشان فرمانده است .
💠وقتی علیرضا مقوا را دید خیلی ناراحت شد ، و آن را پاره ڪرد و گفت : من هم رزمندهای مثل شما هستم و هیچ برتری نسبت به دیگران ندارم ، از شما خواهش میڪنم دیگه چنین نوشتههایی را بالای سنگرم نگذارید ...
✍🏻حاج احمد ساعدی همرزم شهید علیرضا ماهینی
📚 ڪتاب دلداده ، ص 163
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کتاب_بخونیم 📖
#به_شـدت_خـوشـبخت 💕
ایشان برای اجارهی خانهی مشترڪ ، مقداری پول داشت ؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا ڪردیم .
وقتی پسندیدیم و از خانہ خارج شدیم ، گوشی آقا حمید زنگ خورد . وقتی تلفنشان تمام شد ، گفت « یڪی از دوستانم دنبال خانہ است و پولش ڪافی نیست .
قبول میڪنی مقداری از پولمان را بہ آنها بدهیم ؟» قبول ڪردم و نصف پول پیش خانہ مان را بہ آنها دادیم .
نهایتاً یڪ خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلہای پایین شهر اجاره ڪردیم . سال بعد ڪہ بہ طبقهی بالای همان خانہ نقل مڪان ڪردیم ، از سقفش آب وارد خانہ میشد ...
🌹👈 اگر چہ رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانہ ڪم بود ، اما آرامش و ایمانی ڪہ از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد ، بسیار دلچسب بود . حقوق اندڪ آقا حمید برڪت زیادی داشت . من در آن خانهی ۴۰ متری ، بہ شدت خوشبخت بودم . 👉🌹
📗 ڪتاب یادت باشد .
#شهید_مدافع_حرم_آلالله #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادتشان
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊