eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 پیشنهاد جالب شهید باقری برای افزایش مهر و محبت #متن_خاطره اگر بینِ بسیجی‌ها حرفی می‌شد ، می‌گفت: «برای این حرفها به همدیگر تهمت نزنید، این تهمت‌ها فردا باعثِ تهمت‌های بزرگتر می‌شود؛ اگر از دستِ هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: "خـدایا! این بنـده ی تو حواسش نبود ، من از او گذشتم ، تو هم از او بگذر..." اینطور مهر و محبت بینِ شما زیاد می‌شود...» 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری 📚منبع: یادگاران۴ «کتاب شهیدباقری» صفحه ۳۰ #دوستی #گذشت #شهیدباقری #آشتی #تهمت #غیبت #بسیجی #محبت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 مسئولین ! لطفاً اینگونه باشید... #متن_خاطره: شاید از تنها چیزی که ترس نداشت، مرگ بود. از روز اول جنگ بند پوتین هایش را بسته بود، خودش را به خطر می‌انداخت تا مجروحین را به عقب بیاورد. حتی جنازه شهدا را مثل پدری دلسوز کول می‌کرد و می‌آورد عقب. همیشه می می‌گفت: " من لیاقت ندارم که فرمانده‌ی این بچه‌ها باشم؛ اینها همگی نماز شب می خوانند، آن وقت من به آنها دستور می‌دهم؛ من از روی هر کدام از آن ها خجالت می کشم..." 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج عبدالله عرب‌نجفی 📚منبع: پایگاه اینترنتی راسخون #مسئول #تواضع #شهیدعرب‌نجفی #مدیریت‌جهادی #خدمت‌رسانی #جهاد 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 شما بگو: ایشون استاد دانشگاست یا استاد اخلاق؟ #متن_خاطره ✍تعدادی از دانشجوها رفته بودند پیشِ دکترعباسی و از دکتر شهریاری شکایت کرده و گفته بودند: « دکتر شهریاری خیلی به ما فشـار میاره و درس ایشون واقعاً سنگینه» ... ♻️جلسه‌ی بعد دکتـر اومد کلاس. می‌تونست بگه حالا که رفتید شکایتِ من رو کردید ، حالتون رو می‌گیرم؛ اما به جای تلافی‌کردن؛ اومد و گفت: «معذرت می‌خواهم اگرکدورتی پیش اومده .» استاد اخلاقی بود دکترشهریاری. 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری 📚منبع: کتاب شهید علم ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ #دانشمندشهید #شهیددکترمجیدشهریاری #گذشت #تواضع #بخشش #خوش‌اخلاقی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 خاطره‌ای زمستانی و زیبا از شهید محمدابراهیم همّت ✍منطقه‌ی قلاجه در اسلام‌آبادِ غرب بودیم، با آن سرمایِ استخوان سوزش. اورکت‌ها رو آوردیم و بیـنِ بچه ها تقسیم کردیم. امـا حـاج همّت اورکت نگرفت و گفت: « همه بپوشن، اگر موند من هم می‌پوشم» یادمه تا زمانی‌که اونجا بودیم، حاجی داشت از سرما می‌لرزید... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران2 «کتاب شهید همت» ، صفحه 64 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 رفتار تامل برانگیزِ شهید صیاد شیرازی وقتِ نماز #متن_خاطره به صیاد شیرازی می‌گفتیم: فلانی پشت خطه، تلفن رو وصل کنیم؟ اگر وقتِ اذان بود، می‌گفت: بهشون بگید وقتِ نمازه ، لطف کنند و بعداً تماس بگیرند... 📌خاطره‌ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی 📚منبع: یادگاران ۱ «کتاب شهیدصیاد» ، صفحه ۷۷ #شهیدصیادشیرازی #نماز_اول_وقت #تقوا 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 او فرمانده ی دلها بود...😍 #متن_خاطره: ✍یک روز قبل از نمازِ صبح از خواب بیدار شدم و رفتم که وضو بگیرم. چشمم خورد به حسن باقری که داشت به تنهایی دستشویی‌های مقر رو می‌شست. ♻️گاهی هم دور از چشمِ همه، حیاط رو آب و جارو می‌کرد. به خاطر همین کارهاش هم فرمانده ی لشکر بود ، هم فرمانده ی دلها... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری 📚منبع: یادگاران ۴ «کتاب شهیدباقری» ، صفحه ۷۳ #شهیدباقری #اخلاص #تقوا #خدمت‌رسانی #نظافت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 مهریه‌ی معنوی برای ازدواج #متن_خاطره مهریۀ من یک جلد کلام‌الله مجید بود و یک سکۀ طلا. سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را سیدمحمدعلی بعد از ازدواج برایم خرید و در صفحه‌ی‌ اولش نوشت: امیدم به اینست که این کتاب اساسِ حرکتِ مشترکِ ما باشد، نه چیز دیگر؛ چرا که همه چیز فناپذیر است، جز این کتاب... حالا هر چند وقت یکبار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم. 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا 📚منبع: کتاب بانوی ماه ۵ ، صفحه۱۴ به روایت همسر شهید #شهیدجهان‌آرا #ازدواج #قرآن #ساده‌زیستی #مهریه 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 کتابی که اشک شهید را در آورد... یه روز اومدم خونه و دیدم چشماش سرخ شده ، کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب (ره) هم توی دستش بود. بهش گفتم:گریه کردی؟ یه نگاه بهم کرد وگفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه ، عاقبتِ ما چی میشه؟ یک مدت بعـد برای گروه خودشون صندوقی درست کرده ، و به دوستانش گفته بود: هرکسی غیبت کنه، باید ۵۰ تومان بندازه توی این صندوق؛ باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدحسن فایده 📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه ۲۶۲ 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸 این خاطره پُر از مهربانی است‌... مادرم رفته بود مکه. از اونجا برای جمال یه جفت کفش فوتبالی آورده بود. می‌گفتم: جمال! خوش به حالت؛ چقدر کفش‌هایت قشنگه... اما هیچوقت ندیدم اون کفش‌ها رو توی روز بپوشه. فقط وقتی می‌رفت گشتِ شبانه اونا رو می‌پوشید ، تا کمی کثیف و کهنه بشه. می‌گفت: اگه کسی این کفشها رو ببینه و دلش بخواد، اما پول نداشته باشه بخره ، من چیکار کنم؟ 📌خاطره‌ای از زندگی شهید جمال عنایتی 📚منبع: ماهنامه امتداد ، شماره 84 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺 نگاه بی‌نظیر شهید به نماز جماعت چند دقیقه قبل از اذانِ مغرب با عجله از خونه خارج شد. پرسیدم: حسین! کجا میری با این عجله؟ همونطور که داشت می‌رفت، گفت: «با یه نفر قرارِ ملاقات دارم» این رو گفت و رفت... از برادرش پرسیدم: کجا می‌رفت با این عجله خندید و گفت: « رفت مسجد جامع تا نمازش رو اولِ وقت بخونه » فهمیدم اون کسی‌که میگه باهاش قرار ملاقات دارم، خداست... 📌خاطره‌ای از زندگی شهید غلامحسین خزاعی 📚منبع: نشریه امتداد ، شماره 82 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺 کاندیدهای انتخاباتی همین یک اخلاق رو از شهید رجایی یاد بگیرن، ایران گلستان میشه می:گفت: شما اگر می:خواهید به من خدمتی کنید، گهگاهی یادم بیاورید که من همان محمدعلی رجایی فرزند عبدالصمد و اهل قزوینم، که قبلاً دوره گردی می‌کردم و در آغازِ نوجوانی قابلمه فروش بودم... و هرگاه دیدی در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم، همان مشخصات را در گوشم زمزمه کنید؛ این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده‌تر است... 📌خاطره ای از رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی 📚منبع: کتاب حدیث جاودانگی ، صفحه ۱۲۹ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺 استدلال جالب شهید چمران برای یک عمل مستحبی نیمه شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد، همسرش غاده طاقت نمی آورد و می‌گفت: بس است دیگر! کمی استراحت کن. از این همه عبادت خسته نمی‌شوی؟ آقا مصطفی چمران هم در جواب ایشان می‌گفت: یک تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند، بالاخره ورشکست می‌شود؛ باید سود بدست بیاورد تا زندگی‌اش بگذرد؛ ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست می شویم... 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران 📚 منبع: کتاب نماز و نیاز ، صفحه ۴۳ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷