🌸🍃🇮🇷🍃🌸
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#چراغ_راه
🌺 کاش قلبی به وسعتِ قلب این شهید داشتیم...❤️
هرچیزی که داشت روبیـن فقرا و نیـازمندان تقسیم میکرد.
بهش گفتم:((سید جعفر!کمک کردن به مردم بسه؛لازم نیست هر چی داری رو بدی به مردم و دستت خالی بشه ...))
👈اما آقا سید جعفر در جوابم گفت: ((حاضرم قلبم رو هم با مردم نصف کنم...))
🌹خاطرهای اززندگی سردارشهید
#سید_جعفر_احمدپناه
📚منبع:
فرهنگنامه شهدای سمنان،جلد۱صفحه۹۶
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
@Shahid_Afsar1
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
🕊🕊
🌺 تلنگرِ شهید:
❌بینمازها از شفاعت محرومند!❌
#متن_خاطره
✔️یکی از آشنایان،خوابِ شهیـد سیّد احمد پلارک رو دید.
وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد،
شهید پلارک بهشگفت: "من نمیتونم شما رو شفاعت کنم...
👈فقط وقتی میتونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبانتان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچکاری از من بر نمیاد..."
🕊🕊
🌹خاطرهای از زندگی
#شهید_سیّد_احمد_پلارک
📚منبع:
مجموعه خاطرات۱۳((کتاب پلارک)) صفحه ۲۶
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
🕊🕊
🌺 شهیدی که از نوجوانی عاشقِ خدا بود...
#متن_خاطره
👇👇
👈با نورالله همبازی وپسر عمو بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق میافتاد.
اهلِ نمازاول وقت بود...وقتی وسط بازی ،رها کرد که بره ،می دونستم درخواستـم برای موندنش بیفایده است. 👈امابهش گفتم:
(((کجا؟ هنوز بازیمون تموم نشده ...))
برگشـت و بهـم گفـت:
((مگه صـدای اذان رو نمیشنـوی؟میرم نماز ...))
🕊🕊
🌹خاطرهای از زندگی
#نوجوان_شهید_نورالله_اختری
📚منبع:
فرهنگنامه شهدای سمنان،
جلد۱،صفحه ۲۵۱
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#چراغ_راه
🇮🇷🕊🇮🇷
🌺 شهیدی که با دیگران مهربان بود ، مانندپدر...
#متن_خاطره
👇👇
✔️تازه تلویزیون خریده بودیم.
مجید بُرد و بخشید به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند...
👈رفته بودیم خونهی یکی از دوستانِ مجید که پدرش فوت شده بود.
مجید دخترِ دانش آموزِ خونه رو بُرد بازار و برای او مانتو، مقنعه و کیف خرید.
👈وقتی خواستیم برگردیم شهـرمون ، پـولِ کرایه هم نداشت.
وقتی بهش اعتراض کردم،گفت:
((غصه نخور، خدا میرسونه...))
🇮🇷🕊🇮🇷
🌹خاطرهای از زندگی
#سردار_شهی_مجید_رشیدی_کوچی
📚منبع:
کتاب راز یک پروانه، صفحه ۱۸۸
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
🥀🌸🇮🇷🌸🥀
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
🕊🕊
🌺 استدلال جالب و سراسر تقوای یک بانوی شهیده،برای رعایت حجاب در خواب...
#متن_خاطره
👇👇
✔️زمان جنگ،بمبا ران هوایی امان مردم رو بریده بود.شب وقتِ خواب دیدم دخترم گلدسته رفت وحجابِ کامل پوشید.
👈ازش پرسیدم:
((دخترم کاری پیش اومده؟جایی میخواهی بری؟))
گفت:(نه پدرجان! اینجا هر لحظه بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، حجابم کامل باشه...))
🕊🕊
🌹خاطرهای از زندگی
#شهیده_گلدسته_محمدیان
📚منبع:
کتاب چهار فصل عشق،صفحه ۶۸
🥀🌸🇮🇷🌸✔️
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#شهید_ابراهیم_همت
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
#عید_سعید_مبعث_مبارک
❤️🍃🌸🍃❤️
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#چراغ_راه
🕊🕊
🌺 فرار از گناه، به سبکِ شهید مجتبی...
#متن_خاطره
👇👇
برای شرکت در مراسمِ عروسیِ یکی از آشنایان رفته بود تهران. مراسم با بزن و بکوب همراه بود مجتبی بچههای کوچکِ اقوام رو جمع کرد توی یه اتاق و در رو بست. بعد با زبانِ کودکانه بهشون احکام آموزش داد. بچهها هم دورش حلقه زده بودند...
🕊🕊
🌹خاطرهای از زندگی
#سردار_شهید_مجتبی_قطبی
📚منبع:
کتاب همسفر تا بهشت،صفحه ۵۸
❤️🍃🌸🍃❤️
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
⭕️#نه_به_چهارشنبه_سوزی ⭕️
🍃🌸🍃
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
👇👇
#ماجرای_رفتگر_شدن_شهردار
#رفتگر محله چهرهاش را پوشانده بود.😳 معلوم بود همان مرد همیشگی نیست☺️جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است!
⭕قصه این بود که زن رفتگر محله#مریض شده بود.
به او مرخصی نمیدادند. 😕
🍂میگفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش#شهردار.
💕 آقا مهدی#باکری ❤️خودش جای رفتگر آمده بود سر کار👌
#شهید_مهدی_باکری
🍃🌸🍃
فعالیت های پرورشی دبستان شهید افسر یک
https://Sita.com/shahidAfsar_1
🥀🍃🌸🍃🥀
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#چراغ_راه
🌺 سجدههای راهگشایِ شهید خرّازی...
#متن_خاطره
بیسیمچی حاج حسین بودم. یه وقتهایی که خبرهای خوب از خط میرسید، من به ایشون میگفتم. حاجی هم با شنیدنِ خبرِ خوب، به سجده میرفت و خدا رو شکر میکرد... هر چه خبر بهتر بود، سجدههای حاج حسین خرازی هم طولانیتر میشد. گاهی هم دو رکعت نماز میخواند...
🦋خاطرهای از زندگی سردار شهید
#حاج_حسین_خرّازی 🦋
📚منبع:
یادگاران "کتاب شهید خرازی"صفحه ۶۲
🥀🍃🌸🍃🥀
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
@Shahid_Afsar1
🇮🇷فعالیتهای پرورشی دبستان شهیدافسر١🇮🇷
❤️🍃🇮🇷🍃❤️
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
🍃قهرمانان جنگ رامابیشتر خرازی ها و باقری ها می شناسیم . اما جنگ تحمیلی ایران و عراق پهلوانانی کم سن و کوچک قامت نیز داشته . قهرمانانی هم سن سال ما یا کوچک تر ولی با معرفتی بیشتر از ما .، قهرمانانی که شربت شهادت نوشیدند و به با عزت ترین مرگ رسیدند. 🍃
👇👇
🇮🇷شهید بهنام محمدی
بهنام در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.
شهریور ١٣۵٩شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط ١٣سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. بمباران که می شد می دوید و به مجروحین می رسید. او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن می زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوه ای از دست آنان می گریخت.
برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت: “من دنبال مامانم می گردم گمش کردم” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.👏🏼
عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان قصدشناسایی مواضع ,تجهیزات و نفرات آنها را دارد , رهایش می کردند. یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان می کرد که به سختی می توانست راه برود.علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه ای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچه ها می خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.
بهنام محمدی نوجوان١٢یا١٣ساله ای بود که در تمام روزهای مقاومت از٣١ شهریور تا٢٨مهر ١٣۵٩ درخرمشهر ماند.
❤️🍃🇮🇷🍃❤️
https://Rita.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
🌺🍃🇮🇷🍃🌺
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
#چراغ_راه
🌺 روایتی از #غیرت شهید رابخوانید و لذت ببرید...
#متن_خاطره
👇👇
✔️اهلِ امر به معروف و نهی از منکر بود.
بهش میگفتم:
((بابا! این ازتوبزرگتره؛یه نگاه به هیکلش بنداز، هوس کتک داری؟))
👈این حرفها برایش معنایی نداشت و میگفت:
((کسی که امنیتِ نوامیسِ جامعه رو به خطر میاندازه،بایدنهی ازمُنکر بشه...))
🌺🍃🇮🇷🍃🌺
🇮🇷خاطرهای از زندگی
#شهید_حسین_غلام_کبیری
📚منبع:
ماهنامه امتداد،شماره ۵۵
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi
@Shahid_Afsar1
✨﷽✨
#دبستان_شهید_افسر_یک
#با_شهدا
✍ #از_شهدا_بیاموزیم ...
🌀*ازجهان آرا، شجاعت را...*
☀️*ازعبدالرضاموسوی، ایستادگی را...*
🌀*ازبهروزمرادی،تواضع را*
☀️*ازمحمدرضاعسکری فر،مجاهدت را...*
🌀*ازمصطفی چمران،فرماندهیرا...*
☀️*ازحسن باقری، خودگذشتگی را...*
🌀*ازحسین علم الهدی، انقلابی بودن را...*
☀️*از ابراهیم هادی، پهلوانی را...*
🌀*ازحاج همت، اخلاص را...*
☀️*ازاسماعیل دقایفی، جوانمردی را...*
🌀*ازعلی هاشمی، رشادت را...*
☀️*از احمدی روشن را،همت وپشتکار را...*
🌀*ازسیدسیاح طاهری، خلوص نیت را...*
☀️*از باکری ها، گمنامی را...*
🌀*از علی خلیلی، امر به معروف را...*
☀️*از مجید بقایی، فداکاری را...*
🌀*از حاجی برونسی، توسل را...*
☀️*از مهدی زین الدین، سادگی را...*
🌀*از سعید طوقانی، خوشرویی را...*
☀️*از حسين همدانى، ایمان را...*
🌀*از عباس بابایی، دوری از گناه را...*
☀️*از صیاد شیرازی، نماز اول وقت را...*
🌀*از شهید مرتضی کریمی صبر را...*
🌀*از شهید سلیمانی اخلاص در عمل را...*
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعالیت های پرورشی دبستان شهیدافسریک
https://eitaa.com/ShahidAfsar1_Parvareshi