eitaa logo
Shahidaghaabdolahi
4.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
90 فایل
🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی ابوامیر(شیرخانطومان)🌹 ادمین کانال @shahid_aliaghaabdolahi 💐تاریخ تولد:۱۰مهر۱۳۶۹ 🥀تاریخ شهادت:۲۳دی۱۳۹۴ 🥀تاریخ رجعت:۱۴آذر۱۴۰۲ 🌹محل شهادت:خالدیه خانطومان 🥀مزارشهید:قطعه۵۰ردیف۱۱۵شماره۲۲بهشت زهرا(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊 🌷مادر شهید نقل می کند:علی آقا با اینکه تک پسر خانواده بود ولی لوس و راحت طلب نبود.تمام کار شخصی اش را خودش انجام می داد.هیچ وقت تختخواب و کشو لباسش را من مرتب نکردم.هیچ وقت بهش نگفتم درست را بخوان.خیلی وقت ها در کار خانه کمک حالم بود.همیشه دلش می خواست بتونه یک کاری برای خانواده انجام بده.هیچ وقت برای نماز صبح بیدارش نکردم. شجاع و نترس بود هر کاری که بلد بود را دوست داشت به همه یاد بده.هیچ کاری را انحصاری دوست نداشت. 💐علی آقا  زود  ناراحت می شد.و لی خیلی زود می بخشید.کینه ای نبود، اهل قهر نبود و تو آشتی دادن رفقا و خانواده پیش قدم بود.همیشه تا جایی که در توانش بود به دوستان و آشنایان کمک می‌کرد.به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت.سیره شهدا را از خانواده شهدا سوال می کرد.تا رفتار و منش شهدا را عبرت زندگی خودشان بکنند. 🥀🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 🥀 🕊 🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی🌹 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌷پدر شهید نقل می کند:علی آقا زمانی که دبستانی بود،گفت میخواهم هیأت درست کنم.رفتند در پارکینگ خانه همسایه‌مان با دو،سه تا از دوست‌هایش،هیأت درست کردند و پارچه سیاه هیأتی زدند.برایشان زنجیر و طبل تهیه کردیم و از همان جا هیأت داشتنش شروع شد.کودکی‌هایش را این گونه گذراند.البته بازی‌های بچگی‌اش را هم در کنار این‌ها داشت ولی خب با مسجد انس زیادی داشت. وارد بسیج مسجد ولیعصر شد. آن زمان منزل ما در خیابان آذربایجان بود، چهارراه حشمت الدوله.ابتدا بسیجی عادی بود و بعد بسیجی فعال شد. 💐هم من اول انقلاب کمیته بودم و هم عمویش نظامی بود،چیزهایی برایش از اول انقلاب و درگیری‌های منافقین و جنگ و جبهه تعریف می‌کردیم و او هم خیلی به این موضوع علاقه مند شده بود و دوست داشت نظامی شود،این بود که نهایتا پاسدار شد.هیچ وقت از او بچگی ندیدم. 🌹🕊ای شهـیـد یڪ نظـرِ تو برای من‌ ڪافیست تا مرا رسانــد بہ آسمــان 🌹 🕊 🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی🌹 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌷مادر شهید نقل می کند:علی با آمدنش چند شهید دیگر را تفحص کرد.یکی‌دو سال بعد از جاویدالاثری علی،بچه‌های بهشت‌زهرا(س)مزاری به نام او در قطعه ۴۰ ثبت کردند.من در سالهای نبودنهای علی با قاب عکسی از او به قطعه ۴۰ بهشت‌زهرا (س) میرفتم و همیشه روی آن صندلی روبه‌روی سرداران بی‌پلاک مینشستم.بسیاری هم از من میپرسیدند چرا در قطعه‌ای که به نام او ثبت شده،سنگ مزاری نمیگذاری؟میگفتم:علی خودش باز میگردد! 🌹بعد از آمدن پیکرش،قرار شد علی درهمان جایی که برایش در نظر گرفته بودند،تدفین شود.قطعه مورد نظر را حفر کردند تا برای علی آماده‌اش کنند.در این اثنا،متوجه نایلونی شدند که آنجا دفن شده بود،نایلون را باز کردند و در کمال تعجب چند تکه استخوان شهیدگمنام را پیدا کردند. آری!علی با آمدنش چند شهید گمنام را تفحص کرد.بعد آن استخوانها را برای تشخیص به آزمایشگاه فرستادند. از آن روز همه دعایم این است که با این تفحص چند شهید دیگر شناسایی شوند تا مادران‌شان از چشم‌ انتظاری رها شوند.بعد هم علی را در قطعه ۵۰ تدفین کردند.من دوست داشتم علی در کنار دوستان شهید مدافع‌ حرمش دفن شود.نهایتاً در قطعه ۵۰ پایین مزار شهید مدافع حرم علیرضا مرادی تدفین شد.😭 ࿐჻ᭂ🕊🌹🕊჻ᭂ࿐ 🌹🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 🥀 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌹پدر شهید نقل می کند:پسرم علی آقا در عملیاتی که در منطقه خالدیه خان‌طومان انجام گرفته بود به شهادت رسید و همان جا مفقود شد. آن طور که به ما گفتند پیکرش را در همان منطقه خالدیه تفحص کرده بودند.در آن عملیات علی به همراه تعدادی از نیرو‌های سوری و مجاهدان عراقی و شهید سعید انصاری عازم مأموریت می‌شوند. انصاری زودتر به شهادت می‌رسد. بعد علی و تعداد دیگری از نیرو‌ها در برابر دشمن ایستادگی می‌کنند. اما مهمات‌شان تمام می‌شود. یکی از بچه‌های سپاه خوزستان کنار علی بود که می‌رود مهمات بیاورد. اما این فرآیند رفتن و بازگشت طول می‌کشد.😭 🥀در این زمان علی از پشت بیسیم می‌گوید که اگر مهمات زودتر برسد این دشمنانی که رو‌به‌روی ما هستند چیزی نیستند و می‌توانیم از پس شان برآییم. کمی بعد علی مجروح می‌شود. حالا تیر به پایش خورده بود یا جای دیگری نمی‌دانیم. خودش از بیسیم اعلام می‌کند که مجروح شده است. بعد می‌گوید: کاملاً محاصره شده‌ایم و کار به جایی رسیده که اگر مهمات هم برسد، دیگر فایده‌ای ندارد. این‌ها آخرین مکالمات علی پشت بیسیم بود. بعد مفقود می‌شود و حالا هم که بعد از هشت سال پیکرش بازگشته است.😭 🌹🕊دیگر دلی نمانده . . .❤️ ڪہ دلبر بخوانمت هـجرانِ روی تو دل ما را مذاب ڪرد 💐 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌾خواهر شهید نقل می کند:از اونجایی که علی خیلی مامانی بود؛ با اینکه به سن دانشجویی رسیده بود و بزرگ شده بود؛موقع امتحاناتش که می رسید یه بهانه ای درست می کرد که مثلا حال رانندگی ندارم یا اینکه اونجا جای پارک نیست و از این قبیل بهانه ها و مامان رو تا جلوی دانشگاه با خودش می برد که رفت و برگشت تنها نباشه و مامان همراهش باشه،داداشی حالا نمیگی مامان با جای خالی تو چیکار کنه؟نمیگی حالا که نیستی چه جوری زمان رو سپری کنه؟ 💐علی انقدر مقید به سوغاتی بود که هر وقت حتی اگر نصف روز هم سفرش طول می کشید هر جور که بود یه چیزی برا خانواده سوغات میاورد،یه بار که یه دوره آموزشی برده بودنشون و نتونسته بود سوغات بگیره به من گفت اگر ممکنه برو فلان چیز رو با نگاه به سلیقه من بگیر که من اومدم دست خالی نباشم که خیلی زشته. 💐آن دلشدہ ، آن علیِ پاڪ سرشت سربازحریم زینب ڪبری بود 🌷آلالۂ سرخ رنگ آن سرو شهـید آقاعبداللهی ڪہ عاشق مولا بود 💐 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌹مادر شهید نقل می کند:علی آقا ارادت خیلی زیادی به شهدا داشت. یکی از تفريحاتش رفتن سر مزار شهدا بود.هر موقع که توی زندگی به مشکلی برخورد میکرد دست به دامان شهدا میشد.اگر تشییع پیکر شهیدی میشد هر جوری بود خودش رو ميرسوند. 🌷زمان تشییع شهید امین کریمی و عبدالله باقری بود که در خیابان ما بود و من به سپاه انصار رفتم دیدم علی آقا آنجاست.ممنوع بود داخل شدن غیر از پرسنل خودشون،تامنو علی آقا دید گفت:مامان اینجا چیکار می کنی.گفتم آمدم تشییع شهدا،به همکارش گفت: مادرم هستند بزارید بروند داخل اونجا نمی دونم چی شد که از دلم گذشت.گفتم خدایا میشه ما هم بشیم خانواده شهید اصلا منظورم علی آقا نبود کلی گفتم.اما نمی دونستم که ۳ ماه نشد که شدم مادر شهید.😭 🥀🕊شهادت ؛ همین است دیگر به ناگه پنجره‌ای باز می‌شود ، به سمتِ بهشت .... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 💐 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🥀🕊 🌷پدر شهید نقل می کند:علی آقا زمانی که دبستانی بود،گفت میخواهم هیأت درست کنم.رفتند در پارکینگ خانه همسایه‌مان با دو،سه تا از دوست‌هایش،هیأت درست کردند و پارچه سیاه هیأتی زدند.برایشان زنجیر و طبل تهیه کردیم و از همان جا هیأت داشتنش شروع شد. کودکی‌هایش را این گونه گذراند.البته بازی‌های بچگی‌اش را هم در کنار این‌ها داشت ولی خب با مسجد انس زیادی داشت. وارد بسیج مسجد ولیعصر(عج) شد. آن زمان منزل ما در خیابان آذربایجان بود، چهارراه حشمت الدوله.ابتدا بسیجی عادی بود و بعد بسیجی فعال شد. 💐هم من اول انقلاب کمیته بودم و هم عمویش نظامی بود،چیزهایی برایش از اول انقلاب و درگیری‌های منافقین و جنگ و جبهه تعریف می‌کردیم و او هم خیلی به این موضوع علاقه مند شده بود و دوست داشت نظامی شود،این بود که نهایتا پاسدار شد.هیچ وقت از او بچگی ندیدم. 🌹🕊ای شهـیـد یڪ نظـرِ تو برای من‌ ڪافیست تا مرا رسانــد بہ آسمــان 🌹 🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi ╰═━⊰🍃🌷🕊🌷🍃⊱━═╯
🌹🕊 🌷مادر شهید نقل می کند:علی آقا با اینکه تک پسر خانواده بود ولی لوس و راحت طلب نبود.تمام کار شخصی اش را خودش انجام می داد.هیچ وقت تختخواب و کشو لباسش را من مرتب نکردم.هیچ وقت بهش نگفتم درست را بخوان.خیلی وقت ها در کار خانه کمک حالم بود.همیشه دلش می خواست بتونه یک کاری برای خانواده انجام بده.هیچ وقت برای نماز صبح بیدارش نکردم. شجاع و نترس بود هر کاری که بلد بود را دوست داشت به همه یاد بده.هیچ کاری را انحصاری دوست نداشت. 💐علی آقا  زود  ناراحت می شد.و لی خیلی زود می بخشید.کینه ای نبود، اهل قهر نبود و تو آشتی دادن رفقا و خانواده پیش قدم بود.همیشه تا جایی که در توانش بود به دوستان و آشنایان کمک می‌کرد.به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت.سیره شهدا را از خانواده شهدا سوال می کرد.تا رفتار و منش شهدا را عبرت زندگی خودشان بکنند. 🥀🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی🍃👇 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🌹🕊 🌷مادر شهید نقل می کند:علی آقا با اینکه تک پسر خانواده بود ولی لوس و راحت طلب نبود.تمام کار شخصی اش را خودش انجام می داد.هیچ وقت تختخواب و کشو لباسش را من مرتب نکردم.هیچ وقت بهش نگفتم درست را بخوان.خیلی وقت ها در کار خانه کمک حالم بود.همیشه دلش می خواست بتونه یک کاری برای خانواده انجام بده.هیچ وقت برای نماز صبح بیدارش نکردم. شجاع و نترس بود هر کاری که بلد بود را دوست داشت به همه یاد بده.هیچ کاری را انحصاری دوست نداشت. 💐علی آقا  زود  ناراحت می شد.و لی خیلی زود می بخشید.کینه ای نبود، اهل قهر نبود و تو آشتی دادن رفقا و خانواده پیش قدم بود.همیشه تا جایی که در توانش بود به دوستان و آشنایان کمک می‌کرد.به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت.سیره شهدا را از خانواده شهدا سوال می کرد.تا رفتار و منش شهدا را عبرت زندگی خودشان بکنند. 🥀🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی🍃👇 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می کند:یک روز با موتور بود که با یک اتومبیل تصادف کرد که لپ تاپ اش آسیب دید و خودش هم مقداری جراحت برداشت که آمبولانس اومد علی مقصر نبود ولی علی بیمه داشت و اتومبیلی که با اون تصادف کرده بود بیمه نداشت مقصر اصرار کرده بود که علی بگه مقصره که از بیمه اون استفاده شه علی هم دل اش سوخته بود و قبول کرده بود ولی بعد از اینکه اومد منزل تماس گرفت و تحقیق کرد متوجه شد اشکال شرعی داره لذا فردای آن روز که باید به دادسرا می رفتن در آخر جلسه حقیقت رو گفته بود که قاضی گفته بود می دونی بابت اظهارات خلافی که پیش از این گفتی مجازات بشی علی آقا گفته بود بله می دونم ولی چون اشکال شرعی داره نمی تونم چشم پوشی کنم. قاضی هم گفت بخاطر شجاعت و صداقتت گذشت می کنم. 🌹🕊شوق شهـادت . . . در نگاهـش موج می زد ؛ مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد 🌹 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🥀🕊 🌾خواهر شهید نقل می کند:از اونجایی که علی خیلی مامانی بود؛ با اینکه به سن دانشجویی رسیده بود و بزرگ شده بود؛موقع امتحاناتش که می رسید یه بهانه ای درست می کرد که مثلا حال رانندگی ندارم یا اینکه اونجا جای پارک نیست و از این قبیل بهانه ها و مامان رو تا جلوی دانشگاه با خودش می برد که رفت و برگشت تنها نباشه و مامان همراهش باشه،داداشی حالا نمیگی مامان با جای خالی تو چیکار کنه؟نمیگی حالا که نیستی چه جوری زمان رو سپری کنه؟ 💐علی انقدر مقید به سوغاتی بود که هر وقت حتی اگر نصف روز هم سفرش طول می کشید هر جور که بود یه چیزی برا خانواده سوغات میاورد،یه بار که یه دوره آموزشی برده بودنشون و نتونسته بود سوغات بگیره به من گفت اگر ممکنه برو فلان چیز رو با نگاه به سلیقه من بگیر که من اومدم دست خالی نباشم که خیلی زشته. 💐آن دلشدہ ، آن  علیِ پاڪ سرشت سربازحریم زینب ڪبری بود 🌷آلالۂ سرخ رنگ آن سرو شهـید آقاعبداللهی ڪہ عاشق مولا بود 🌹 @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می کند:یکروز با یک اتومبیل تصادف کرد که لپ تاپ اش آسیب دید و خودش هم مقداری جراحت برداشت که آمبولانس اومد ولی مقصر نبود ولی علی بیمه داشت و اتومبیلی که با اون تصادف کرده بود بیمه نداشت مقصر اصرار کرده بود که علی بگه مقصره که از بیمه اون استفاده شه علی هم دل اش سوخته بود و قبول کرده بود ولی بعد از اینکه اومد منزل تماس گرفت و تحقیق کرد متوجه شد اشکال شرعی داره لذا فردای آن روز که باید به دادسرا می رفتن در آخر جلسه حقیقت رو گفته بود که قاضی گفته بود می دونی بابت اظهارات خلافی که پیش از این گفتی مجازات بشی علی آقا گفته بود بله می دونم ولی چون اشکال شرعی داره نمی تونم چشم پوشی کنم @shahidaghaabdolahi 🇮🇷🌹