eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
912 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
90 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️داستان واقعی📜 شاید خیلیا بدونین، شاید ندونین⚡️ یه روز یه پسر 19ساله..!👱 که خیلیم پاک بوده..!😊 ساعت دوازده شب..!🕛 با موتور توی تهرانپارس بوده..!🏍 داشته راه خودشو میرفته..!🛣 که یهو میبینه یه ماشین 🚘 با چند تا پسر..!👤👤👤 دارن دوتا 👩👩 دخترو به زور 😱😱 سوار ماشین میکنن..! تو ذهنش فقط یه چیز اومد..!☝️ 👈 ناموس 👉 👈 ناموس 👉 👈 ناموس 👉 👌 کشورم ایران 👌 میاد پایین..!😡😡😡 تنهاست..!🙎♂ درگیر میشه..!🗣 لامصبا چند نفر به یه نفر..!👊✋💪 توی درگیری دخترا 👩👩 سریع فرار میکنن و دور میشن..! میمونه علی و هرزه های شهر..!😰😰 تو اوج درگیری بود که یه چاقو 🔪 صاف میشینه رو شاهرگ گردنش..!😢😢 میوفته زمین..!😔 پسرا درمیرن..!🏃 کوچه خلوت، شاهرگ، تنها، دوازده شب..!😭 علی تا پنج صبح اونجا میمونه..! پیرهن سفیدش سرخه سرخه.!😣 مگه انسان چقد خون داره..!😔 ریش قشنگش هم سرخه..!🙁 سرخ و خیس..!😒 اما خدا رحیمه..! یکی علی رو پیدا میکنه و میبره بیمارستان..!🚑 اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه..!😳 تا اینکه بالاخره یکی قبول میکنه و عمل میشه..!😐 زنده میمونه..!😊 اما فقط دوسال بعد از اون قضیه..! دوسال با زجر، بیمارستان🏥، خونه..🏠، بیمارستان🏥، خونه..🏠..! میمونه تا تعریف کنه چه اتفاقی افتاده..!😐 میگن یکی از آشناهاش میکشتش کنار..!😏 بش میگه علی اخه به تو چه؟ چرا جلو رفتی؟😟 میدونی چی گفت..؟ گفت حاجی فک کردم دختر شماست..!🙂 از ناموس شما دفاع کردم..!😌 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨👇🏻 جوون پر پر شده مملکتمون..!😇 علی نوزده ساله به هزار تا ارزو رفت..!😕 رفت که تو خواهرم..!👩 اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت..!👉 گفت خداااااا..!🙏 من از این گله دارم..!😡 داری جوابشو بدی..!؟ 😓😓 🌹 @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید🌹 و 🌱 ❤️ 💠تـاریخ تـولـد : ۱۳۷۱/۸/۹ 💠مـحل تـولـد : تهران 💠تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۳/۱/۳ 💠مـحل شـهادت : تهران 💠نـحوه شـهادت : درگیری با اشرار @shahidaghaabdoullahi
✨ تـ❤️ـو چھ ڪردی که دلـ🌱ـم این همه خواهـ😍ـان تـو شد :) ❤️ 💞
خاطره‌ای تکان دهنده از زبان دوست در آن حادثه تلخ: شب نیمه شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد... همون طور که وسط خیابون افتاده بود، یه پیرمردی اومد نزدیک و بهِش گفت: پسرم، به شما چه ربطی داشت که دخالت کردی؟؟؟! علی با اون حالش جواب داد: حاج آقا! فکر کردم شماست، از ناموس شما دفاع کردم... 😔😔 ‌‌‌‌‌🌼🍃🌼🍃🌼🍃