@بسم الله الرحمن الرحیم@
#خاطره ای با شهید مدافع حرم علی جمشیدی #
##دی ماه 94 بود که برای ملاقات ودیدارباجانباز مدافع حرم برادر روح الله جمشیدی، باتفاق دوستان گردان امام حسین علیه السلام شهرستان نور، به منزل پدرشون رفتیم.
#اقا روح الله، مجروح ودرحال درمان بود، درد و رنج میکشید.
همه اعضای خانواده بویژه، شهید علی آقا، پرستارویژه برادرمجروحش بودند.
پس از احوالپرسی، وجویای حال واحوال، متوجه شدم که علی اقا بااشاره با برادر روح الله که مجروح بود صحبت ومطالبی را رد وبدل میکنند.
فهمیدم به آقا روح الله که بیشتر بنام فیروز معروف بود گفتم چیه؟
آقا روح الله گفت، این علی اقا خیلی دوست داره برای دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام بره سوریه.
گفتم، علی اقا، الان داداش فیروز مجروح و درد و رنج داره، کمکش کن خوب بشه. ان شاء الله بعدا نوبت شماهم میشه.
با جواب ماقانع نشد.
#دوباره با اشاره به برادر مجروحش اشاره ومطالبی را ردوبدل میکردند.
متوجه میشدم.
گفتم چی شده بازهم قانع نشدی؟
#علی آقا سکوت اختیارکرده بود وسرش پایین بود، فشارزیادی به خودش واردمیکرد تامجوز حضوربرای دفاع از حرم رابگیرد. چهره اش قرمز سیاه، سفید میشد ودرون خود التماس دعا ویژه وتوسل ویژه ای به حضرت زینب کبری س) داشت. تاکارش برای اعزام درست بشه.
#دوباره آقا روح الله، درخواست کرد حاج آقا هرطوری هست علی آقا رادفعه بعد باخودتون ببرید.
#دوباره نگاهی به علی آقا انداختم وسراسر عشق وصفا وسلحشوری رالمس میکردم