🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وپنجم _صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و هم
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_بیست_وششم
_ بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم.
_واے کہ تو چقد خوبے علے
_ دستمو گذاشتہ بودم زیر چونم بهش خیره شده بودم
_ یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد
و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانم کے اومدے❓
_سلام نیم ساعتہ
إ پس چرا بیدارم نکردے❓
آخہ دلم نیومد...
_ من فدای خانومم بشم
_دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم
_علے نمیتونم خیلے سنگینے
إ پس مـنم بیدار نمیشم
_باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمو خدافظ
^دستم و گرفت و گفت کجا❓دلت میاد برے❓
_سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
_باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره
دوتاموݧ زدیم زیر خنده
_در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود
_داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پائیـݧ شام.
_علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم
_دستشو گرفتمو گفتم بدو پس
از پلہ ها اومدیم پائیـݧ
_باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ
رفتم سمتش
سلام بابا رضا خستہ نباشے
پیشونیمو بوسید و گفت
سلامت باشے دختر گلم
_با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ
فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا❓
_مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید
_دوتاموݧ زدیم زیر خنده
علے انگشتش و بہ
نشونہ ے تهدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ
_فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ
_بابا رضا و علی زدݧ زیر خنده
آروم زدم بہ پهلوے علی و گفتم خبریه❓
_ݧ خانومم همینطورے گفتم
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟؟باشہ علے آقا باشہ...
إ اسماء بخدا شوخے کردم
باشہ حالا قسم نخور
آخہ آدمو مجبور میکنے
خب ببخشید
نمیبخشم
إ علے
إ اسماء
.
فاطمہ اومد پیشموݧ
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei