زیارت نامه شهداء
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
سلامبرشهدا ✋
••|✌️🏻🌱|••
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇
بهش گفتم: #امام_زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
حالا اگه خوشت اومد بازنشر کن.....
اللهم عجل لولیک الفرج
مدافع #حجاب
𝓟𝓪𝓻𝓿𝓪𝔃𝓮_𝓪𝓼𝓱𝓰𝓱𝓪𝓷
🏰⃟📿....♡
پانزده قدم خودسازی
👈 یاران امام زمان(علیه السلام):
➖قدم اول: نماز اول وقت
➖قدم دوم: احترام به پدر و مادر
➖قدم سوم: قرائت دعای عهد
➖قدم چهارم: صبر در تمام امور
➖قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان ( علیه السلام)
➖قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه با معنی
➖قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
➖قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
➖قدم نهم: غیبت نکردن
➖قدم دهم: فرو بردن خشم
➖قدم یازدهم: ترک حسادت
➖قدم دوازدهم: ترک دروغ
➖قدم سیزدهم: کنترل چشم
➖قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
➖قدم پانزدهم: محاسبه نفس (اعمال روزانه)
🕌⃟📿....| #تلنگرانه
#طنز_جبهه
خـواستگارے خواهر فـرمانده😁
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر!!
گفت :
جدی میگی آقا مهدی!
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!!
اون بنده خدا هم خوشحال😃
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من!
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂
⃟🇮🇷#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گله مندی یک شهید از خانم ها....😔
#دختران_انقلاب
🌹 ترکش به سرش خورده بود.
او را به بیمارستان صحرایی بردیم.
از شدت خونریزی، مدتی بی هوش بود. یک دفعه از جـا پرید! گفت: «بلـند شو! باید بـرویم خـط !» هرچی اصرار کردیم بی فایده بود. در طی راه از ایشان پرسیدم: «شما بیهوش بودی؛ چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ..؟! »
🌷 خیلی آرام گفت: «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خـانم فـاطمه زهــرا (ص) آمدند داخـل ! »
🌷 به من فرمودند: «چـرا خوابیدی !؟»
گفتم: «سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم !.» ایشان دستی به سر من کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست؛
بـرو به کارهایت بـرس ..»
#شهید_احمد_کاظمی
🌹فضیلت زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست🌹امام خامنه ای
#استغفار
🔶رسول اکرم صلیاللهعلیهواله :
هر کس زیاد استغفار کند، خداوند گِرِه غمهای او را بگشاید و از هر تنگنایی بیرونش بَرَد و از آنجا که گمانش را هم نمی برد، روزیش رساند.
❣ #سلام_امام_زمانم❣
سلام ای یاردور ازما نشسته..
سلام ای بدترازما دل شکسته..
سلام ای آشناهمچون غریبان
سلام ای مرهم وداروی دردم
سلام کردم بگم خوب نیست جدایی
سلام کردم نگی دریادما نیست.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
نه اینکه سحـرخیز شده باشم، نه!
یاد تــــو
هر صبـــح
پیش از آفتاب
مرا به نظاره میبرد،
آنگاه که
سرمه ی نـور می کشد بر چشمان خورشیـد
تا مـن
مست و مخمور
و لبریز از هوای تـــو
آرام آرام
به نوازش زندگی برخیزم...
#سردار_شهیدم
#صبحتون_شهدایی_🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پاسخ حاج حسین یکتا به یک سئوال
مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر
سپس رها کن و برگرد؛
من نمیآیم!
#بهشت_خوب_خدا
#حسین_یکتا
میگنچرامیخوایشهیدشی؟!
میگہدیدیدوقتییہمعلمرودوستداری
خودتومیڪشیبالاتوکلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتروآبڪنہ؟!
منمدلمبرالبخندخدامتنگشدھ ...
میخوامشاگرداولڪلاسشبشم:)
#شھیدحمیدسیاهڪالیمرادی
#هدیه_به_ارواح_طیبه_شاگرد_اول_های_خدا_صلوات
✍ #کلام_شهید
در هـر کجا که خدمت میکنید فقـط برای خـدا کار کنید نه بـرای دیـده شـدن!
که اگر خـدا ببیند همه میبینند ،
و اگر خـدا نبیند هیچکس نمیبیند .
تا خالص نشوی خَلاص نمیشوی !
#اخلاص یعنی روی غیرخدا حساب نکن!
#شهید_حاج_محمدرضا_ابراهیمی🌱
#شادی_روحشان_صلوات
مدتی بود که زیارت عاشورای لشکر تعطیل شده بود.
قاسم مرا دید و پرسید : پس زیارت عاشورا چه شده؟!
گفتم به علت نبود مداح خوش صدا تعطیل است.
حرفم را برید و گفت : این هم شد دلیل؟!
در جبهه اسلام ، عَلَم زیارت عاشورا نباید بر زمین بماند.
از آن به بعد ، هر وقت میآمد و میدید که لنگ مداحیم ، خودش میکروفن را بر میداشت و شروع میکرد : السلام علیک یا ابا عبدالله...✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 بیژن نوباوه خبرنگار بود و میکروفون و گرفت و از یک رزمنده سوال کرد :
از حال و روحیات بچه ها تو جبهه بگو ،
چون مردم دارن الان صداتو میشنون؛ بهشون بگو تو جبهه چه خبره ؛
که این جواب و از رزمنده شنید ...
گمنام #هفت_تپه
شهید غلامعباس گلی
شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ بانه:
.
همسر شهید:
«بعد از شهادت دوستش «سیدکریم حسینی»، کمتر به خانه میآمد. وقتی هم میآمد، فقط از شهادت حرف میزد. زمانی که بچههایم «سجاد و جواد» به سمتش میرفتند، می گفت: کریم دیگر نیست که حسن و حسین خود را بغل کند. من چطور شما را در آغوش بگیرم؟»