بہ قۅڶِ↓
حاجحسٻڹیڪـٺا⋮👤
ݐاے آدمـ جایۍ مـٻره
ڪہ دلۺ رفٺہ❗️
دِلارُ مۅاظب باشٻمـ⚠️
ٺا پاۿا جاۍ بدے نره:)
✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی
🆔https://eitaa.com/shahidan0313
#شهید_اسماعیل_چراغی
#اسماعیل_امنیت
#فرزند_زرینشهر
#قهرمانان_وطن
جوانهاازکتابهای
شهیدمطهریاستفادهکنید!
شعارهاوجهتگیریهاخوباست
امابایدبهآنهاعمقداد .
_حضرتآقا
.
#حضرت_اقا
#رهبری
✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی
🆔https://eitaa.com/shahidan0313
#شهید_اسماعیل_چراغی
#اسماعیل_امنیت
#فرزند_زرینشهر
#قهرمانان_وطن
📚 #کجایی
🖋به قلم مرتضی اسدی
#پارت_42
((#فصلششم))
صبح روز سوم زدند به جاده اسالم خلخال و راه افتادند به سمت اردبیل . جاده ای با چشم اندازهای زیبا،
پیچ در پیچ و پوشیده از درختان جنگلی با رنگهای طبیعی که رانندگی را برای هر کسی لذت بخش می
کرد. چندین مرتبه به بهانه چای و خستگی درکردن کنار جاده ایستادند و منظره های جاده را تماشا کردند.
بعد از آخرین توقف هنوز چند دقیقه ای از راه افتادن ماشین ها نگذشته بود که اسماعیل ماشین را به کنار
جاده کشاند و ایستاد. ساناز با تعجب پرسید:
- اسماعیل چرا وایستادی؟
اسماعیل از داخل آینه اشاره به عقب کرد و گفت:
- مثل اینکه اون بنده خدا ماشینش خراب شده! کمکش کنم بعد راه میافتیم.
نزدیک به یک ساعت مشغول تعمیر ماشین بود که بالاخره توانست مشکلش را حل کند. ماشین که راه افتاد
اسماعیل هم حرکت کرد و خود را به همسفران رساند.
حدود ساعت ۴ بعدازظهر به اردبیل رسیدند. بعد از صبحانه چیزی نخورده بودند و بچه ها حسابی گرسنه
بودند. تا اسماعیل زغال را آماده کرد اصغر و جواد هم چند کیلو جوجه خریدند و به سیخ کشیدند. بعد از
ناهار به طرف سرعین حرکت کردند. هوا تاریک شده بود که به سرعین رسیدند و در یک میهمان خانه چند
اتاق اجاره کردند. خستگی سفر زره ای از انرژی اسماعیل کم نکرده بود. همه را به خط کرد و حوله به دست
خود را به اولین چشمه آب گرم طبیعی رساندند. بعد از چند ساعت آب درمانی و تازه شدن نفس همگی به
میهمان خانه برگشتند. سر را روی بالشت نگذاشته به خواب رفتند.
صبح زود اسماعیل با چند نان محلی و عسل و سرشیر بالاسر خانواده حاضر شد. با سروصدای زیاد همه را از
خواب بیدار کرد و گفت:
- پاشین. پاشین! می خوایم صبحونه بخوریم. چقدر می خوابین؟ نیومدیم سفر بخوابیم.
بعد از صبحانه چرخی در بازار سنتی سرعین زدند. ساناز از وضعیت مالی اسماعیل خبر داشت و خیلی به
طرف اجناس بازار نمی رفت. وقتی اسماعیل او را به سمت مغازه ای می برد تا هر چیزی که دوست دارد
برایش بخرد ساناز ابزار بی میلی می کرد و از کنارش می گذشت. وسط بازار مغازه بزرگ آش فروشی بود.
اسماعیل برای همه آش دوغ محلی خرید. بعد از چند ساعت بازار گردی و تعدادی خرید به سلیقه اسماعیل،
برای ناهار به یکی از رستورانهای سنتی سرعین رفتند و هرکس غذای باب میلش را سفارش داد. اسماعیل
کاسه کباب با نان داغ و یک لیوان بزرگ شیشه ای دوغ محلی سفارش داد. یکی دو روزی سرعین ماندند و
در مسیر برگشت گشتی در تبریز زدند و کنار رودخانه ارس عکس یادگاری گرفتند. بعد از یک هفته به
اصفهان برگشتند ...
ادامه دارد.....
✅کانال رسمی سردارشهیداسماعیل چراغی
🆔https://eitaa.com/shahidan0313
#شهید_اسماعیل_چراغی
#اسماعیل_امنیت
#فرزند_زرینشهر
#قهرمانان_وطن
🌹شهید والامقام سرتیپ دوم اسماعیل چراغی
🌷شهید شاخص یگان های ویژه فراجا ۱۴۰۳
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#شهید_شاخص_فراجا
#شهید_اسماعیل_چراغی
#اسماعیل_امنیت
#خادمان_امین
●●❤️🌿●●
#شهدا
بسم رب شهدا
طبق قرار هرروز ختم صلوات برای شهدا مخصوصاً (شهیداسماعیل چراغی)
و(شهیداحسان نصیری)
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم
شاید گناه کردی اما...
تو هنوز زندھای . . !
تو داری نفس میکشی . . !
تو هنوز اختیار داری
تو میتونی برگردی..
پس برگرد تا دیر نشده
همین امروز ، با اولین گام
توبه یعنی تولدی دوباره '! :) .
#تلنگرانه
✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی
🆔https://eitaa.com/shahidan0313
#شهید_اسماعیل_چراغی
#اسماعیل_امنیت
#فرزند_زرینشهر
#قهرمانان_وطن