eitaa logo
سـردار‌ شـღـیـداسماعیل چراغـے🕊🌹
522 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
25 فایل
🌷 بسمـــ ربــــــِّ الشهــــــــدا ...🌷 ولادت : ۱۳۶۰/۰۸/۰۷ شهادت : ۱۴۰۱/۰۸/۲۶ علت شهادت : حمله تروریستی آرامگاه:گلستان شهدای،شهر زرین شهر فرمانده گردان امام حسین(ع) یگان ویژه اصفهان ما لشکر امام حسینیم و حسینی وار میجنگیم خادم کانال : @m_hosein_m
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🖋به قلم مرتضی اسدی (()) سرهنگ نصیری سرما به جانش نشسته بود و لرز کرد. از کنار مزار شهید گمنام بلند شد و به طرف ساختمان گردان سوم حرکت کرد. درب ورودی ساختمان را به آرامی باز کرد و وارد راهرو شد. اتاق اسماعیل سمت چپ بود و چراغش را خاموش کرده بودند. صدای گریه سرباز ها و کادر یگان او را به طرف آسایشگاه سربازان کشاند. گوشه در آسایشگاه باز بود. نیروهای گردان دور هم جمع شده بودند. از اسماعیل می گفتند و بعضی ها هق هق گریه می کردند. سرهنگ نصیری نشست پشت در و به حرف های شان گوش داد. یکی از سرباز ها گفت: - همین چند ماه پیش بود رفته بودیم اردوی جهادی. جناب سرهنگ زیر آفتاب و گرمای تابستون مثل کارگرهای سرچهارراه کار می کرد. نیروهای گردان امام حسین علیه‌السلام تابستان برای اردوی جهادی به یکی از روستاهای اطراف اصفهان اعزام شدند. اسماعیل مسئول تیم جهادی بود. وردست بنای پیر روستا می ایستاد و آجر به دست او میداد. کیسه های سیمان و گچ را به تنهایی از نیسان خالی میکرد و در نزدیکی ساختمان نیمه کاره میچید. تعدادی از نیروهای گردان تا چشمشان به اسماعیل می افتاد که به تنهایی مشغول انجام کارهای سنگین است به کمک او میرفتند. زمانی که خبرنگاران و عکاسان برای تهیه خبر به روستا می آمدند در چشم بر هم زدنی غیبش میزد و ناپدید میشد. چند ساعت بچه ها به دنبالش میگشتند. بلافاصله بعد از رفتن خبرنگاران آفتابی میشد و دوباره خودش را با کارهای سخت مشغول میکرد. وقتی اعتراض بچه های گردان را میشنید که میگفتند: - حاجی! این خبرنگارها چون ما بچه های یگان ویژه هستیم اومدن گزارش تهیه کنن! اون وقت شما غیبت میزنه و از مصاحبه فرار میکنی؟! چه موقعیتی از این بهتر که مردم بفهمن ما داریم بهشون خدمت میکنیم و از خودشونیم... اسماعیل عرق پیشانی اش را پاک کرد و در جوابشان گفت: - به قول شهدا! کاری که برای خدا انجام میشه گفتن نداره! اونی که باید ببینه مطمئن باشید میبینه... حسین سربازی که به اضافه وزن معروف بود و همیشه باید بیش از سهمش غذا می خورد تا بتواند سرپا به ایستد اشک هایش را پاک کرد و گفت: - آخ انار...! یکی از سربازها گفت: ... ادامه دارد..... ✅کانال رسمی سردارشهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا