eitaa logo
سـردار‌ شـღـیـداسماعیل چراغـے🕊🌹
540 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
23 فایل
🌷 بسمـــ ربــــــِّ الشهــــــــدا ...🌷 ولادت : ۱۳۶۰/۰۸/۰۷ شهادت : ۱۴۰۱/۰۸/۲۶ علت شهادت : حمله تروریستی آرامگاه:گلستان شهدای،شهر زرین شهر فرمانده گردان امام حسین(ع) یگان ویژه اصفهان ما لشکر امام حسینیم و حسینی وار میجنگیم خادم کانال : @m_hosein_m
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- خدا شاهده ؛ یه جوری موشک میکنم تو حلقتون ، که نتونید نفس بکشید🗿🌹. ✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
• امیرالمومنین (علیه‌السلام): هر کس حفظ آبرویش را خواهان است باید از جدال بپرهیزد ✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨محرمانه 💢مستند چرا باید قاتلان شهید عجمیان آزاد شوند و سرهنگ این وطن بخاطر اتهام به قتل، محکوم به اعدام شود؟ ✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🖋به قلم مرتضی اسدی (()) ناراحتیاش از دیگران چند لحظه بیشتر طول نمی کشید. فوری فراموش می کرد و به روی کسی نمی آورد. اهل به دل گرفتن نبود. اگر خیلی اعصابش بهم میریخت میرفت کمی قدم میزد تا آرام شود. اهل جروبحث کردن با کسی نبود. این اخالقش خیلی اثرات مثبت داشت و معموالً کسی روی حرف اسماعیل حرفی نمیزد. با صدای باز شدن درب یگان سرهنگ نصیری به آرامی از زمین بلند شد و کاله را روی سرش گذاشت. فریبرز بود. دست و پایش را گم کرد و فوری احترام نظامی گذاشت. قبل از اینکه حرفی بزند سرهنگ نصیری اشاره کرد سکوت کند تا کسی از حضور او در ساختمان با خبر نشود. فریبرز به آرامی قدم برداشت و خودش را کنار در آسایشگاه رساند. ناراحتیاش از دیگران چند لحظه بیشتر طول نمیکشید. فوری فراموش میکرد و به روی کسی نمیآورد. اهل به دلگرفتن نبود. اگر خیلی اعصابش بهم میریخت می رفت کمی قدم میزد تا آرام شود. اهل جروبحث کردن با کسی نبود. این اخلاقش خیلی اثرات مثبت داشت و معمولا ً کسی روی حرف اسماعیل حرفی نمی زد. با صدای باز شدن درب یگان سرهنگ نصیری به آرامی از زمین بلند شد و کلاه را روی سرش گذاشت. فریبرز بود. دست و پایش را گم کرد و فوری احترام نظامی گذاشت. قبل از اینکه حرفی بزند سرهنگ نصیری اشاره کرد سکوت کند تا کسی از حضور او در ساختمان با خبر نشود. فریبرز به آرامی قدم برداشت و خودش را کنار در آسایشگاه رساند ... ادامه دارد..... ✅کانال رسمی سردارشهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹شهید والامقام سرتیپ دوم اسماعیل چراغی 🌷شهید شاخص یگان های ویژه فراجا ۱۴۰۳ 🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
●●❤️🌿●● بسم رب شهدا طبق قرار هرروز ختم صلوات برای شهدا مخصوصاً (شهیداسماعیل چراغی) و(شهیداحسان نصیری) اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم
🌷🕊 🍃اگھ‌میخواے"پرواز"ڪنی؛ باید‌دݪ‌بڪنی‌از‌دنیا‌و‌ تعلقاتش . . . یعنی‌جوری‌نشه‌که‌ واسه‌دنیاتب‌کنی‌ یادلت‌وابسته‌اش‌ بشه ✅کانال رسمی سردار شهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313
فصل نهم کتاب کجایی 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🖋به قلم مرتضی اسدی (()) صدای اذان صبح لیلا را به بالکن خانه کشاند. نگاهش به آسمان ابری افتاد. چشمانش را بست و گفت: - خدایا هر جور که به صلاح داداشمه رقم بزن. اگر قراره زنده بمونه صحیح و سالم رو دوتا پای خودش برگرده پیش زن و بچه ش ساناز که حرف های لیلا را شنیده بود آمد داخل بالکن و به لیلا گفت: - لیلا! راستشو بگو. اسماعیل.... لیال اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: - دکتر گفت اگر برگرده قطع نخاع میشه ساناز گفت: - بخدا نوکریش رو می‌کنم. لیلا خیلی دلم برای اسماعیل می‌سوزه. یه شب راحت سر رو بالشت نذاشت. برای سالگرد ازدواجمون وام گرفت. با هم رفتیم فروشگاه چندتا وسیله برای خونه بخریم. گفت: هر چی دوست داری انتخاب کن. لباسشویی. تلویزیون. اون شب خیلی استرس داشت. از یگان تماس گرفتن همکارش چاقو خورده و چشمش رو تخلیه کردن. اسماعیل وسط فروشگاه گریش گرفت. نمی دونی با چه مصیبتی خرید کردیم و برگشتیم خونه. تلخ‌ترین خرید عمرم با اسماعیل همون شب بود لیلا گفت: - بمیرم برا داداشم که همیشه بیشتر از خودش به فکر دیگرانه ساناز نشست لب تراس و گفت: - یه روز برگشت بهم گفت تو برو خونه مامانت من می‌خوام با بچه هام برم بیرون. خیلی تعجب کردم. بچه ها هم اصرار میکردند که تنهایی برم خونه مامان. رفتم ولی خیلی بهم برخورده بود. تا عصری خبری نشد. دلشوره گرفتم. طناز تماس گرفت و گفت: مامانی ما تنهاییم بابا رفت مأموریت. پاشو با مامان جون بیا. خیلی گریه می کرد. ترسیدم. همراه مامان اومدیم خانه. تا در باز شد برف شادی را روی سرم خالی کردن و سه نفری گفتند: تولدت مبارک! خیلی خوشحال شدم. نشستیم کنار هم کیک بخوریم. تماس گرفتن آماده‌باشه. کیک رو گذاشت زمین و رفت. لیلا من دیگه با نبودن اسماعیل عادت کردم. اما طاقت از دست دادنش رو ندارم. این روزهای شلوغی کمتر می دیدمش ... ادامه دارد..... ✅کانال رسمی سردارشهیداسماعیل چراغی 🆔https://eitaa.com/shahidan0313