eitaa logo
🌷کانال کجایید ای شهیدان خدایی🌷
79 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📖 عبرت است می‌گویند روزی برای محمود غزنوی را آوردند كه یک پا داشت . برای فروشش قیمت زياد می‌خواست. سلطان محمود قيمت زياد كبك را جويا شد. فروشنده گفت: «وقتی پهن می‌كنيم برای كبک‌ها، اين را نزديک دام‌ها می‌كنم. خوش سر می‌دهد و كبک‌های ديگر به سراغش می‌آيند و در اين وقت در می‌شوند. هر بار كه كبک را برای ببريم، حتما تعدادی زياد كبک دام می‌شوند.» سلطان محمود امر به كرد و خواستار كبک شد. چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان بر گردن زد و سرش را جدا كرد. كه ناباوارنه قطع شده و تن بی‌جان كبک را می‌ديد، گفت اين كبک را چرا سر ؟ محمود گفت: « كس و قوم را ، بايد شود!» Mj624
🌌 (ره)!! 🍁هر ماشینی که میخواست وارد شود، رنگ آن باید میبود. وحتما یک میداشت. او باید دم در ورودی ازماشین میشد و را بر میداشت. می پوشید و وقتی وارد اتاق میشد می ایستاد تا نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چندساعت قبل به فرد را یاد میدادند. 👈اما حضرت سوار ماشین رنگی شد و به درب کاخ که رسید گفت: « از طرف آیت الله العظمی بروجردی». 🍁نگهبان گفت: «باید از پیاده شوید». امام گفت: «پس !!». 🍁نگهبان هم بالاجبار درب را بازکرد. و ماشین تا دم در رفت. 👈با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی نشستند.!! 🍁 که واردشد صندلی نبود و مجبور شد تا صندلی بیاورند. به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین ابرقو باید آزاد شوند». 🍁شاه گفت: « چنین کاری از دستش بر نمی آید». دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند میشوند و میروند. 👈 شاه را گرفته بود و همان روز قاتلان بهائیان صادر شد. 📚حاشیه‌ های مهم‌تر از متن، ص ۴۸ و ۴۹ @fadak110_135🔛 فدک
هدایت شده از شمیم گل نرگس
💢 حکایت و تشرفات ۲ : ایران، شیعه خانه ی امام زمان @golnarghes
هدایت شده از شمیم گل نرگس
📖 🔊 حکایت شنیدنی گلایه حضرت زهرا سلام الله علیها از یکی از روضه خوانها ⚫️ هیئت الرضا علیه السلام ** گفت:پایین شهر تهرون،كوچه پس كوچه هاش یه روضه می گرفت،از اون روضه خوبا، هر سال یه رفیق مداح هم داشت می گفت می اومد روضه اش رو می خوند. زد و مداح ِ معروف شد،تماس گرفت:امسالم میای روضه ام رو بخونی؟گفت:آره . شب روضه رسید رفت،غوغایی كرد تو روضه اش، از در اومد بیاد بیرون یه پیرزن اومد جلوش رو گرفت.حاجی تو روضه می خوندی؟ گفت:آره مادر. دستت درد نكنه،خیلی با روضه ات گریه كردم،خیر ببینی.یاعلی مادر. حاجی منم یه روضه دهگی دارم،یه دوتا كوچه پایین تر میای روضه ام رو بخونی، یه نگاهی به پیرزن ِ كرد،گفت: من و میشناسی؟گفت:من كار به اسمت ندارم، روضه خوب می خونی. منم هر كسی رو روضه ام نمیگم بیاد، روضه ام پنجاه ساله است. گفت: مادر ساعت دوازده شب روضه ام تموم میشه،گفت:باشه دوازده بیا. "نه" نیومد به دهانش.آدرس رو گرفت،شب اول محرم روضه اش دوازده تموم شد،رفت پرسون پرسون آدرس رو پیدا كرد،دید كوچه رو آب و جارو كرده، یه پارچه بالاش زده،به مجلس عزا خوش آمدید، دم در دیدم پیرزن ِ وایستاده،تا من و دید انگار دنیا رو بهش دادم،خوش اومدی،قدم سر چشمم گذاشتی،رفت بالا دید الله اكبر با این اسم و رسمش آخر كارش كجا افتاده، چهار پنج تا پیر زن ، یه صندلی شكسته،نه بلندگویی نه چیزی،گفتم: ببین آخر ِ كار ِت كجا رسید، حالا اومدی روضه رو بخون و برو،گفت:نشستم،"السلام علیك یا اباعبدالله"، دیدم در و دیوارداره گریه می كنه،مگه میشه؟چهار تا پیرزن،نه بلندگویی،این سرو صدا؟ حتماً حال و هوای روضه های قبلی ِ. گفت:شش،هفت شب اومدم روضه اش همون حال،شب هشتم محرم، هیئت خودم ساعت دو نصف شب تموم شد، گفتم:دیگه اونجا هم نرم خبری نیست،خسته ام،برم از فردا روضه دارم. اومدم خونه،خوابیده و نخوابیده، تا چشمام گرم شد،دیدم یه خانم جلوم ایستاده، چون روضه خون بودم شناختمش،دیدم دست به كمر ِ، چادرش خاكی ِ،فهمیدم فاطمه سلام الله علیهاست.گفتم:اومده بهم ای والله بگه، خسته نباشی بگه، "السلام علیك ِ یا فاطمة الزهرا"، سلام مادر، گفت: دیدم جوابم رو داد روش رو برگردوند. خانم،چه اشتباهی كردم؟چرا رو ازم برگردوندی؟ فرمود:چرا روضه ی ما رو نیومدی؟خانم از صبح دارم برا بچه ات روضه می خونم، كدوم روضه؟ فرمود:همون روضه پیر ِزن ِ، هر شب من می اومدم پا روضه ات، ضجه می زدم،امشب برات مهمون آوردم، زینب اومد،عباس اومد،علی اكبر اومده بود روضه. گفت:از خواب پریدم بدو خودم رو سه نصف شب رسوندم تو همون كوچه،دیدم پیر ِزن خوابش برده،مادر،مادر! چشماش رو باز كرد،الحمدالله سپرده بودمت به مادرش. گفت:رفتم بالا نشستم،"السلام علیك یا اباعبدالله". بی بی غلط كردم، گفت:دیدم دوباره صدا ناله اومد. خانم ها امشب یه زحمتی جوونا دارن،اگر دیدید یه خانم غریب ِ، از محرم هاش هم رو گرفته، اگه دیدید دست به دیوار راه میره،سلام مارو به زهرا برسونید. 🎤 حاج حيدر خمسه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @golnarghes
هدایت شده از شمیم گل نرگس
💢 حکایات و تشرفات ۱ : فقط گناهکاران بخوانند! @golnarghes
هدایت شده از شمیم گل نرگس
💢 حکایت و تشرفات ۲ : ایران، شیعه خانه ی امام زمان @golnarghes
هدایت شده از شمیم گل نرگس
💢 حکایات و تشرفات ۴ : تشَرّفی پر از معنا و با اشک…‌ 💢 حکایات و تشرفات ۳ : ماجرای ساعتی که طلا شد… @golnarghes
هدایت شده از شمیم گل نرگس
💢 حکایات و تشرفات ۵ : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند… 💢 حکایات و تشرفات ۴ : تشَرّفی پر از معنا و با اشک… @golnarghes