فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یڪخطروضھ 💔
.
▪️دردُ دِل #شهید_حاج_حسین_خرازی با حضرت زهرا سلام الله علیها 🥀
.
"ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت😭"
🎙مهدی_رسولی
#فاطمیه 🥀
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهدای_گمنــــام 🕊
#پرستوهای_عاشـــــــق🥀
#شهیدانه
@shahidan_e
#زندگی_به_سبک_شهدا🌱
فکر کن که امروز،
#شهیدی در مقابل تو ، ایستاده است !
فکر کن که مثلا آن #شهید ابراهیم هادی باشد !
همـان شهیدی که لبــاس گشــاد می پوشد تا در خیابان ها ، با آن هیکل و تیپ ، دلبـــری نکند !
همان شهیدی که کتاب هایش را خوانده ای ، و از آنها عکس های مختلف بـرای پست ، گرفته ای !
همان#شهیدی که می روی ، در کنار قبرِ گمنامش ، عکس به یادگار می اندازی و پخش می کنی !
خلاصه ، فکر کن که تو ، در مقابل یک شهید ایستاده ای !
و او می خواهد ، چون او زندگی کنی ...
گمنـام باشی ، دلبری نکنی ، دلی را نلرزانی ، برای دیده شدن دست به هرکاری نزنی ، از آرمان هایت به خاطر چند بَه بَه و چنــد آدم زود گـــذر ، عقـب نشینی نکنی!
خیلی خیلی#تلنگرانه
#شهیدانه
@shahidan_e
خواهر شهید جهاد می گوید
مادر من یک زن فوق العاده است. وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را مادرمان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت 😭و به ما جسارت نکردند😔. همین یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرام شدیم😞. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند.😥
خبر شهادت #جهـــاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی پیکر #جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود. جای کبودی و خون مردگی ها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده.😔 البته هنوز به اربا اربا نرسیده😭. لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع). ما هم از خجالت آرام شدیم.
بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند.
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_جهاد_مغنیه🍃
#شهیدانه
@shahidan_e
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#زندگی_به_سبک_شهدا
#همسر_سردار_شهید
#حاج_ابراهیم_همت
وقتي به #خانه مي آمد ، من ديگر #حق نداشتم #كار كنم .
بچه را #عوض مي كرد ، #شير برايش درست مي كرد . #سفره را #مي_انداخت و #جمع مي كرد ، پا به پاي من مي نشست ، #لباس_ها را #مي_شست ، #پهن مي كرد ، #خشك مي كرد و #جمع مي كرد .
آن قدر #محبت به پاي #زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي #خانه ؛ ولي من تا #محبت_هاي تو را #جمع كنم ، براي يك ماه ديگر #وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من #حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از #جنگ تمام مي شوم و گرنه ، بعد از جنگ به تو #نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور #جبران مي کردم .
#شهیدانه
@shahidan_e
❤️ #زندگی_به_سبک_شهدا
🌹 رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.
🌸 شهید رضا حاجی زاده
✍🏻 راوی همسر شهید
#شهیدانه
@shahidan_e
#زندگی_به_سبک_شهدا ✨
یکی از دوستان میگفت:
در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود،
کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛
دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛
رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"
حاج قاسم اینطوری حاج قاسم شد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
#شهیدانه
https://eitaa.com/shahidan_e
#زندگی_به_سبک_شهدا ✨
✍یکی از دوستان میگفت:
در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود،
کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛
دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛
رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"
حاج قاسم اینطوری حاج قاسم شد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷🕊
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
#شهیدانه
https://eitaa.com/shahidan_e