نزدیك عملیات بود؛
میدونستم تازه دختردار شده.
یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم این چیه؟
گفت عكس دخترمه
گفتم بده ببینمش
گفت خودم هنوز ندیدمش!
گفتم چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. میترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد...
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه
@shahidan_e
🌸رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز.
از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم
دعوت نامه داشت.
میتونست بره دنبال تحصیل و
بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت.
حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده
و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و
بعدش خدمت به مردم!
اما چون امام بهش گفته بود
امروز اولویت با نهضت هست،
به همه اینا پشت پا زد
و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو
به فرانسه و پزشکی ترجیح داد ...
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه
https://eitaa.com/shahidan_e
🔖شاگرد مغازهی کتاب فروشی بودم.
حاج آقا گفت: "میخوایم بریم سفر. تو شب بیا خونهمون بخواب." بد زمستونی بود. سرد بود. زود خوابیدم.
ساعت حدود دو بود که در زدن. فکر کردم خیالاتی شدم. در رو که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه اومدن. آنقدر خسته بودن که نرسیده خوابشون برد.
▫️هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله میکرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده...
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه
https://eitaa.com/shahidan_e
خوابش را دیدم، گفتم:
_چگونه توفیق
شهادت پیدا کردی؟!
گفت: از آنچه
دلم میخواست، گذشتم!
نگذارید حب دنیا شما را فریب دهد..
#شهـــــــــید_مهدی_زینالدین
#اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادة
#شھیدانه
https://eitaa.com/shahidan_e