✍شهید حمید رضا جعفر زاده برای گرفتن شهادت از مورچه ها چه کرد؟؟؟
🔹در موسیان که بودیم ظهرها بعد از نماز و نهار بچه ها شهید حمید رضا جعفر زاده یک قابلمه بر می داشت و غذاهای اضافه را جمع می کرد و به اطراف که تماماً بیابان بود می رفت...
🔸یک روز به محمدرضا رحیمی که پیش نماز بود و از بچه های تهران و بعدها هفت سال اسیر شد گفتم: رحیمی برو دنبالش ببین کجا می ره آخه؟
🔹گفت: دنبالش رفتم بعد از یک کیلومتری که رفت دست هایش را از دور بلند کرد و گفت: آهای من اومدم...
🔸آنجا خانه بزرگی از مورچه ها بود که حمید رضا هر روز غذای اضافه بچه ها را برای آنان می برد و بعد به مورچه ها می گفت: یادتان باشد که قیامت برای من شهادت بدهید.
💢راوی مرتضی حاج باقری فرمانده واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله کرمان...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
✍سیره ی شهید حمیدرضا جعفرزاده
🔹هر روز صبح نیروها را تقسیم می کردیم تا تمام کارهای مجموعه به درستی انجام شود.
🔸یکی ظرف می شست دیگری محوطه را تمیز می کرد بعضی ها سنگرها را تمیز می کردند و این وسط شهید حمیدرضا جعفرزاده برای همه ی بچه ها کاری را در نظر می گرفت...
🔹خودش هم می رفت سراغ سختترین کاری که می بایست انجام شود.
🔸دستشویی شستن و کارهایی مثل آن که خیلیها تمایلی به انجام شان نداشتند.
🔹شستن دست شوییها کار شهید سید جواد حسینی و شهید حمیدرضا جعفرزاده بود.
🔸دست شوییها را آخر شب وقتی همه می خوابیدند می شستند.
🔹وقتی صدایی می آمد بلافاصله دست از کار می کشیدند و خودشان را مشغول وضو گرفتن می کردند تا کسی متوجه کارشان نشود.
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
41.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍او خواهد آمد باید رفت گذری بر خاطرات سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده پور الگوی مبارزه با نفس.
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
27.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍یاد یاران مجموعه خاطرات شهدای واحدهای اطلاعات عملیات و تخریب لشکر ۴۱ ثارالله در دوره دفاع مقدس...
🔸پاره نخست او خواهد آمد گذری بر خاطرات سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده پور جانشین واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله...
💢تهیه و تولید در مؤسسه فرهنگی پویندگان حماسه و حکمت پاییز ۱۴۰۲...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
✍شهید شناسی معرفی سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده جانشین واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله...
🔹حمید رضا جعفر زاده پور در یکی از روزهای سرد دی ماه سال ۱۳۳۷ در تبریز به دنیا آمد و در کرمان بزرگ شد از ابتدای نوجوانی تن به لذت کار سپرد تا مرهم کوچکی برای زخم فقر خانواده خود باشد اواسط دهه پنجاه با مطالعه اعلامیه ها و کتاب های امام خمینی با افکار این مرد بزرگ آشنا شد و مجذوب ایشان گردید.
🔸روزهای انقلاب روز های نشاط و شادی او بود حضور فعالانه اش در صحنه های گوناگون انقلاب از او جوان مبارزی ساخت که تا آخرین روز زندگی اش لحظه ای آرام و قرار نداشت.
🔹وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست حمیدرضا بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت لشکر ۴۱ ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب آن خانه اش بود.
🔸تواضع و فدا کاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکر شود.
🔹حمید رضا بارها در عملیات گوناگون ترکش و گلوله بر جانش نشست اما ایستاد تا انقلاب بزرگ مردی که از نوجوانی مجذوبش شده بود بماند.
🔸در اولین روز عملیات والفجر هشت در کنار ساحل اروند رود حمید رضا جعفر زاده پور صورت گلگون خود را روی بستر خیس این رود نام دار گذاشت تا برای همیشه نامش روی مخمل سرمه ای آسمان بدرخشد.
💢آدرس مزار مطهر شهید حمیدرضا جعفرزاده گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۱۰ شماره ۱۸...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
#گلزار_شهدای_کرمان
@shahidan_kerman
✍شهید حمیدرضا جعفرزاده به روایت سردار مرتضی حاج باقری...
🔹شهید جعفر زاده نفس خود را چنان تربیت کرده بود که وقتی من واقعه ای را که خود شاهد آن بودم برای علامه بحرالعلوم در اصفهان تعریف کردم ایشان گریست و گفت بنده که هشتاد سال در حوزه هستم متوجه چنین چیزی نمی شوم.
🔸زمانی که در کامیاران بودیم بچه ها عشق به شهادت و جنگ داشتند و زمان نماز دمپایی های همدیگر را می پوشیدند و بعدا از نماز بعضی از آنها گم می شدند حمیدرضا یک جفت دمپایی پاره داشت که یک زنجیر و قفل می آورد و آنها به وسط ستون نماز خانه می بست و بچه ها به این کار او می خندیدند و او با این کارش به بچه ها امر به معروف می کرد و به آنها فهماند کار خوبی نیست.
🔹یک روز می خواستیم به هور برویم تصمیم گرفتیم در آن هوای داغ کمی استراحت کنیم و بعد برویم من برای استراحت به سنگر رفتم و پس از پنج تا شش دقیقه انتظار دیدم شهید جعفرزاده نیامد در آن هوای بسیار بسیار داغ بیرون از سنگر رفتم و دیدم شهید روی زمین در زیر آفتاب خوابیده است و با خود صحبت می کند.
🔸دقیق که گوش دادم دیدم به خود می گوید بهش می گم بیا بریم هور میگه بیا بریم بخوابیم بعد بریم گفتم اشکال نداره می خوابم حالا خوابوندمش توی آفتاب می گه صورتم داره می سوزه سوختم می گم چطور تو فکر من نیستی چرا من باید فکر تو باشم بعد هم شهید به خودش گفت این دفعه می بخشمت ولی وای به حالت اگه دوباره تکرار بشه.
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
✍اسطوره جهاد با نفس سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده...
💢فیض ثواب شستن سرویس بهداشتی...
🔸صبحها که برای نماز بیدار میشدم دستشوییها تمیز شده بود هر وقت سؤال میکردم چه کسی این دستشوییها را تمیز میکند پاسخی نمیشنیدم.
🔹یکی از نیمهشبها به طرف دستشویی میرفتم که شخصی را مشغول نظافت دیدم همین که صدای پایم را شنید خودش را پنهان کرد.
🔸وارد دستشویی شدم چند لحظه بعد در را محکم بستم و وانمود کردم که آنجا را ترک کردهام.
🔹طولی نکشید فردی که نظافت میکرد از مخفیگاه بیرون آمد و مشغول شستن دستشوییها شد.
🔸حمیدرضا جعفرزاده بود وقتی من را دید به شدت ناراحت شد و گفت امشب با این پلیس بازی یک فیض را از من گرفتی دیگر دستشوییها را نظافت نمیکنم.
💢راوی سردار مرتضی حاج باقری...
💢شایان ذکر است کتاب گلوله های بی خطر خاطرات زندگی سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده جانشین تیپ تخریب لشکر ۴۱ ثارالله می باشد.
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
#اوج_ایثار
#قهرمان_محله
@shahidan_kerman
✍باورم نمی شد سیگاری باشد...
🔸قبل از عملیات رمضان هزار رزمنده از کرمان به منطقه آمده بود که حاج قاسم به من دستور دادند که سی نفر نیروی تخریب انتخاب کنیم که به کرمان بر نمی گردند.
🔹در بین نیروها بیست دقیقه در مورد شرایط تخریب سخنرانی کردم و گفتم سی نیرو می خواهم که فکر برگشتن به کرمان را نداشته باشند که مسلما بدن آنها پودر می شود این نیروها نباید سیگاری باشند اهل نماز شب باشند.
🔸اولین نفری که از جا بلند شد و اعلام آمادگی کرد حمیدرضا بود هر شرایطی را که می گفتم حمیدرضا بلند می شد و بالاخره سی نفر انتخاب شدند که یک نفر آنها حمیدرضا بود بعد از اینکه پانزده روز آموزش دیدند روی قدرت بدنی آنان و خنثی کردن مین های عراقی که از عملیات بیت المقدس برجای مانده بود کار کردیم.
🔹در این دوره آموزشی نیروها باید صبح ها مسیر ده کیلومتری کوشک تا خرمشهر را با پای برهنه می دویدند و بر می گشتند اما حمیدرضا پانصد متر که می دوید نفسش خس خس می کرد و به سرفه کردن می افتاد به او گفتم ساکت را بردار و برو اما او مانند بچه ای که نزد مادرش به التماس می افتد می گفت به من فرصت بده اما بعدها چنان شده بود که محور شده بود و از بچه ها جلوتر می زد.
🔸ما به او علاقه مند شده بودیم زمانی که از علاقه مندی ما آگاه شده بود گفت من سیگاری بوده ام ولی حالا ترک کرده ام و ما باورمان نمی شد که از سی نفری که انتخاب کرده ایم یک نفر سیگاری باشد.
💢راوی سردار مرتضی حاج باقری فرمانده واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
✍فاتحه بر قبر خالی...
🔹اگر فرصت می كرد هفته ای يكی دو بار برای زيارت اهل قبور به مسجد صاحب الزمان می رفت روزی با هم برای زيارت قبور اقوام و شهدا رفته بوديم حميد تک تک قبرها را زيارت كرد تا قبور شهدا تمام شد بعد بالای سر قبرهايی در رديف شهدا رفت كه هنوز خالی بودند در آنجا هم فاتحه ای خواند پرسيدم برادر جان اينجا كه كسی دفن نشده فاتحه برای چه می خوانی گفت به زودی در اينجا هم شهدايی دفن خواهد شد از اين می ترسم آن موقع من نباشم كه فاتحه بخوانم.
🔸بعد كه از چند تا قبر رد شديم پايين پای يكی از قبرها نشست من هم كنارش نشستم فاتحه ای خوانديم آنگاه پرسيد می دانی اين قبر چه كسی است قبر خالی بود متعجب گفتم نه نمی دانم خودش گفت ان شاءالله اگر خدا قسمت كند شايد من در همين قبر بخوابم درست يک سال بعد كه حميد در عمليات والفجر هشت به شهادت رسيد با وجود آن همه شلوغی و تعداد زياد شهدا كه معلوم نبود كدام شهيد در كدام رديف و قبر دفن می شود در كمال تعجب شاهد بودم كه او را در همان قبر به خاک سپردند قبری كه بر پای آن با هم فاتحه خوانده بوديم.
💢راوی عبدالرحمن جعفرزاده برادر شهيد...
🔸حميدرضا جعفرزاده در مبارزه با نفس سرآمد بود يک روز او را با لباس بسيجی سوار بر دوچرخه ديدم که يک ساک دستی رنگ و رو رفته و پاره همراهش بود برای خريد وارد بازار شد ساک به قدری کهنه و مندرس بود که آدم خجالت می کشيد با آن به بازار برود جعفرزاده با آن ساک به بازار می آمد و خريد می کرد يک بار وقتی علت را پرسيدم گفت با اين کار به نفسم می فهمانم که تو کسی نيستی.
💢منبع کتاب انفجار دژ...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman
✍به نام خدایی که گفت هر کس مرا طلب کند می یابد و هر کس مرا یافت می شناسد و هر کس مرا شناخت دوست می دارد و هر کس مرا دوست داشت به من عشق می ورزد و هر کس به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم و هر کس که من به او عشق ورزیدم می کُشم و هر کس را که من کشتم پس خونبهای او بر من واجب است و خونبهای او خود من هستم.
💢شهید شناسی معرفی سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده پور...
🔹كوير دل با ترنم اشک است كه رو به سوی رويش و جوانه و شكوفه می آورد و جان با نسيم خوش معرفت است كه جان می گيرد و در اين بين اسطوره هايی چون سردار شهيد حميدرضا جعفرزاده بی گمان ستاره های راهنمای مسير سبز سعادت هستند شهید جعفرزاده از شاگرد راننده یک تانكر نفتكش به اسطوره مبارزه با نفس تبدیل شد.
🔸شهید حمیدرضا جعفر زاده پور در یکی از روزهای سرد دی ماه ۱۳۳۷ در تبریز به دنیا آمد و در کرمان بزرگ شد وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت لشکر ۴۱ ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب آن خانه اش تواضع و فداکاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکر شود تا اینکه در اولین روز عملیات والفجر هشت در کنار ساحل اروندرود حمیدرضا جعفر زاده پور صورت گلگون خود را روی بستر خیس این رود نامدار گذاشت تا برای همیشه نامش روی مخمل سرمه ای آسمان بدرخشد.
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
@shahidan_kerman