eitaa logo
شهدای کرمان
10هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
37 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
42.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مسجدی که صفر تا صدش را شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت قسمت اول... @shahidan_kerman
48.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مسجدی که صفر تا صدش را شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت قسمت دوم... 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍هدیه عالم غیب از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی قسمت اول... 🔹شبی در خواب دیدم در باغ بزرگی زیر درخت اناری نشسته‌ام و زنی به سویم می‌آید لباسش مانند لباس ما زنان عشایر نبود چادر عربی سر کرده بود و سینی بزرگی هم در دستش دیده می‌شد قبل از اینکه به من برسد از جا بر خاستم و سلام کردم پرسید صغرا تویی گفتم بله... 🔸سینی را به طرفم دراز کرد و با خوشرویی گفت بگیر این هدیه برای توست در کف سینی بر روی پارچه قرمزی کیف کوچکی به رنگ دانه‌های سرخ انار بود... 🔹وقتی به طرف خانه راه افتادم دختران عشایری که آنها را نمی‌شناختم سر راهم را گرفته و شادی می‌کردند شنیدم می‌گفتند داخل این کیف یک مهره قیمتی است که هدیه امام حسین علیه السلام می‌باشد... 🔸از خواب که برخاستم هنوز صدایشان در گوشم بود مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود داخل چادر تاریک بود... 🔹از صدای نفس‌های آرام گل خانم و شوهرم محمد می‌شد فهمید هنوز نیمه شب است شوقی در خودم احساس می‌کردم که نمی‌توانستم تا صبح صبر کنم خواستم بیدارشان کنم و تا یادم نرفته خوابم را برایشان تعریف کنم ولی این کار را نکردم و به انتظار صبح ماندم... 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍مسجدی که صفر تا صدش را شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت مسجد جامع اهل بیت قسمت ششم... 💢ادامه دارد... #ح
30.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مسجدی که صفر تا صدش را شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت مسجد جامع اهل بیت قسمت آخر... 🔹غریبم با روح جان خسته غروب وقت پرواز با بال شکسته... 🔸کبوترها رفته اند من در دام صیاد خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد... @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍هدیه عالم غیب از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی قسمت اول... 🔹شبی در خواب دیدم در باغ بزرگی زیر
✍هدیه عالم غیب قسمت دوم طبق روایت صغری سلیمانی مادر شهید احمد سلیمانی... 🔹برادرم ملای ایل بود خوابم را که شنید به فکر فرو رفت پرسید حامله هستی سرم را پایین انداختم و نتوانستم چیزی بگویم گفت ان شاالله بچه ات پسر است راستی گفتی رنگ هدیه آن زن سرخ بود گفتم بله باز به فکر فرو رفت خواست چیزی بگوید اما ناگهان حرفش را خورد و ساکت شد. 🔸نگران شدم گفت نگران نباش صغری ان شاالله این بچه در خط امام حسین علیه السلام خواهد بود می دانستم این همه حرف‌های او نبود انگار چیز دیگری هم می‌دانست اما نمی‌خواست به من بگوید. 🔹پنج ماه بعد که ایل از ییلاق برگشته بود و ما در زمین‌های روستایی قنات ملک اتراق کرده بودیم هنگام آمدن آن مهره قیمتی رسید و فرزندم احمد به دنیا آمد حالا بخش اول آن خواب تعبیر شده بود و من در انتظار تعبیر بخش دوم بودم همان که برادرم نخواسته بود بگوید آن چه بود. 🔸هنگام سفر آخر احمد به جبهه به دلم برات شده بود که وقت تعبیر آن خواب رسیده خوابی که ۲۷ سال پیش دیده بودم احمد گفت مادر این وقت صبح چرا زحمت کشیده‌ای من که شب با شما خداحافظی کردم او را بوسیدم مرا حلال کن مادر چیزی نگفتم اما همین که چند قدمی برداشت دلم آرام نگرفت. 🔹آخر من برای کار دیگری آمده بودم تمام شب را به همین فکر کرده بودم اگر این کار را نمی‌کردم تا زنده بودم حسرت بر دلم می‌ماند گفتم احمد یواش‌تر. 🔸احمد ایستاد گفتم سرت را بالا بگیر می‌خواهم زیر گلویت را ببوسم زیر گلویش را بوسیدم احمد رفت و به شهادت رسید و نیمه دیگر خوابی که دیده بودم تعبیر شد. @shahidan_kerman