بهترین رفیقتم یه روزی میره :))) رو کسی جز حسین . . حساب نکن

بی‌‌پناه‌‌کہ‌شدی؛صدایش‌‌کن ! او‌حسین‌ِ‌وِترالمَوتور‌است . . . می‌داندتک‌وتنها‌شدن‌‌یعنی‌‌چہ‌، درآغوشت‌‌می‌گیرد :))

••آقـاۍ‌مَن چه‌داندآنکه‌نداردخبرزعالم‌عشق که‌باخیـــال‌توبودن‌چه‌عالمی‌دارد

سلام دوستان عاقبتتون بخیر من مصاحبه رو قرار میدم براتون چون شب به احتمال زیاد نباشم!🌸 ان شاالله تا ربع ساعت دیگه براتون ارسالش میکنم. اجرکم عندالله التماس دعا 🌿

بسم الله الرحمن الرحیم شروع سومین مصاحبه🌸🤍!):-

سلام عاقبتتون بخیر🌹 بفرماییدبگین که درچه خانواده ای بزرگ شدین اسمتون چیه و چن سالتون هست ؟

پاسخ!):-🌻 با نام خانوم حضرت معصومه شروع میکنم ... اسماء هستم .. ۱۷ سالمه خانواده ام خانواده متعادلی بودن ... یعنی خب نماز و روزه بجای خودش ... خوش گذرونی و عروسی و مهمونی ها هم به جای خودش ... البته مهمونی های حلال😅

چه چیزایی باعث تحول شماشد؟ داستان تحولتونو بگین...

پاسخ!):🌻 حقیقتا من به خدا و ائمه اعتقاد داشتم .. محرم ها هیئت میرفتم اما اصل داستان رو نمی‌دونستم ... یعنی وقتی میرفتم هیئت به تنها چیزی که توجه نمی‌کردم روضه و اصلا فضای ماه محرم بود اما خب گناهام سرجاش بود ... حجابم ضعیف بود ... نماز نمی‌خوندم گاهی حتی بی وضو میخوندم که فقط خانواده بهم گیر ندن ... حرم میرفتم زیارت میکردم ولی خب فکرم جاهای دیگه بود ... یه روز خواهرم بهم گفت یکی از دوستاش بهش یه کتاب داده به اسم یادت باشد گفتم راجب چیه؟ گفت زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی ... یه روز رو میز اتاقم دیدمش ... شروع کردم خوندن ...

یه شب خیلییی حالم بد بود مشکلی برام پیش اومده بود داغون بودم ... با شهید عهدد بستم که اگر مشکلمو حل کنه منم راهشو ادامه بدم ... همون شب مشکلم حل شد ... محجبه شدم ... نماز خون شدم ... دیگه غیبت نکردم .... همه هم منو به اسم شهید می‌شناختن ... کل زندگیم تغییر کرد ... آرامش گرفتم .‌. انگار تازه ارزش خودم رو پیدا کرده بودم .... همه میگفتن برمیگردی و مسخره میکردن ... طعنه میزدن ... ولی خود شهید کمکم کرد ... میگن وقتی یه شهید به دلت میشینه ... یعنی خودش صدات کرده ..

چه شد که از دین دور شدین؟

پاسخ!):-🌻 من از اولش فردی نبودم که خیلی معتقد باشم ... یعنی همینجوری بزرگ شدم ... از همون اول دور بودم ... ولی خدا بنده اشو صدا کرد :)

چند مدته که متحول شدین ؟

پاسخ!):-🌻 حدودا میشه ۴ سال ...

امکانش هست بگید مشکلتون چی بوده که حل شده همون شب؟

پاسخ!):-🌻 بله میگم خدمتتون .. من یه مدت بود خیلی بیقرار بودم ... با دوستام کل رابطم به هم خورده بود .... با خانواده ام به شدت دعوام میشد ... نمیساختم با هیچکسی ... ازش خواستم کارامو درست کنه ... خواستم خودش به دلم آرامش بده اون شب من به طرز عجیبی اروم‌شدم ...رابطه ام با همه درست شد ... همه چیز رو درست کرد ...

قبل تحول تعریف تون از یه فرد مذهبی چه بود؟ تعریف بعد تحولتونم بگین.

پاسخ!):-🌻 دروغ چرا 😅 زیاد خوشم نمیومد ازشون .. تنها کسایی که دوسشون داشتم خدام حرم امام رضا بود ...❤️‍🩹 حس میکردم خیلی خشکن ... یا مثلاً به من که شبیهشون نبودم یه جور دیگه نگاه میکردن ..‌ ولی وقتی تغییر کردم دیدم همه اشون اینطوری نیستن ... خوب و بد دارن ... خوباشون خیلییی مهربونن ... سعی کردم شبیه اونا باشم ... سعی کردم یه جوری باشم که وقتی منو دیدن یاد خدا بیفتن ... ببینن اسلام ناب محمدی چجوریه ... مخصوصا چون چادری هستم ؛ سعی کردم مرتب و تمیز بگردم و خوش اخلاق باشم تا ببینن میشه با حجاب هم خوب و زیبا بود ...🙂

قبل تحول اخلاقتون چطوری بود؟ یعنی با پدر مادرتون چطوری رفتار می کردین؟ رفتار الانتونم بگین..

پاسخ!):-🌻 خیلی بد اخلاق بودم😅😅 بی حوصله بودم همش دعوا میکردم باهاشون ... خودشونم کلافه بودن 💔 ولی الان با هم خیلییی خوب شدیم با هم هیئت میریم مراسم میریم میگیم می‌خندیم هر شب نذر لبخند امام زمان میکنم میرم نیم ساعت با مامانم حرف میزنم میخندونمش😅

قبل از اینکه متحول بشین دوست چادری داشتین ؟ اگه اره چطوری رفتار می کردین باهاشون؟

پاسخ!):-🌻 دوست چادری نداشتم ... چون کلا تو محیطی بودم که همشون شبیه خودم بودن ... شاید یکی یا دوتا دوست چادری داشتم ... خوب بودم باهاشون ... چون باهام خوب بودن اگر یه چیزی بهم میگفتناااا منم خیلی بهشون حرف میزدم😬😬 ولی الان خیلی صبور شدم ...

چی شد که خودسازی رو انتخاب کردین؟

پاسخ!):-🌻 همش دوست داشتم شبیه شهید بشم ... دوست داشتم آرامشی که ازش گرفتم رو به بقیه هدیه بدم ... کمکشون بدم ... کتابشون رو‌خوندم و دیدم ایشون هم خودسازی میکردن و خیلی مراقبه داشتن ... پس تصمیم گرفتم راه و روش ایشون رو ادامه بدم ..

خیلیم عالی راجب دوستاتون بگین  بعدازاین که متحول شدین رفتارشون باشما چطور بود ؟ دوستیتون ادامه داشت یا قطع شد؟ یااون ها هم مثل شما تغییرکردن و متحول شدن یانه ؟

پاسخ!):-🌻 بعد از تغییرم همه متعجب بودن ... میگفتن چطوری شد تو این همه تغییر کردی ... خوب بودن باهام ولی خب طعنه ها و حرف ها بود چه توی فامیل چه دوستان ... میپرسیدن چیکار کردی عوض شدی؟ منم کتاب رو معرفی میکردم ... میرفتن کتاب رو میخوندن ... با اینکه با بعضی اعتقاداتم مخالف بودن ولی من شده بودم نقطه امنشون ... یعنی اعتبار داشتم پیششون ... ارباب بهم ابرو داد ... از نظر تغییر هم بله ... دوستام وقتی پیش من بودن دیگه فحش نمیدادن😅 هر وقت فحش میدادن ؛ من با خنده باهاشون حرف میزدم و میگفتم نگید و اینا ... وقتی میخواستن از اون موقع به بعد فحش بدن یه نگاه به من میکردن می‌خندیدن دیگه حرفشونو نمیزدن ...

من مادرم هم حجابشون کامل نبود ... تو خونه خودمون هم غیبت و مسخره کردن و اینا به راه بود ... وقتی من تغییر کردم خانوادم هم کم کم تغییر کردن ... قبل از اون ما هیئت رفتنمون فقط برای ماه محرم بود ولی بعد از تغییر هیئت هفتگی میریم ... خیلییی آرامش داریم .... کم کم مامانم هم چادری شد ... نماز شب خون شدیم ... دیگه غیبت نمی‌کنیم یا خیلییی کم شده ... وقتی میخوایم غیبت کنیم ؛ خودمون عذاب وجدان میگیریم 😅

بیشتر در باره کدوم شهید مطالعه کردید , آیا متوسل بهشون شدین و حاجت تونو داده؟

پاسخ!):-🌻 شهید حمید سیاهکالی مرادی به خانوم حضرت معصومه خیلی ارادت داشتن ... خیلی زیاد ... به نیتشون ۴۰ شب بعد از نماز مغرب ؛ زیارت خانوم حضرت معصومه خوندم .. خیلی هم زیاد نیست ... هر شب خوندم و هدیه کردم به شهید برای یه حاجت ... نزدیکای آخر چله که بود خواب دیدم که داشتم به دوستام میگفتم بچه ها داداش حمید زنده اس ... شهید زنده اس ... وقتی بیدار شدم خیلی خوشحال بودم ... بعد از اون همه مدت از برادر شهیدم نشونه دیدم بودم ‌... چله که تموم شد ؛ حاجتم رو گرفتم و خوابم تعبیر شد که واقعا شهدا زنده ان❤️‍🩹

از معجزاتی که از شهدا دیدین توی زندگیتون بگین واین که انتخاب برادر شهید چه تاثیری توی زندگیتون داشته؟