کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
زیارت عاشورا🌸
به نیابت شهید سجاد مرادی💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله بهجت (ره) میگفت :
هروقت دلتون برای امام زمان (عج)
تنگ شد به صفحات قرآن نگاه کنید ...💔
#امام_زمان🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
#انگیزشۍجات☁️💕
ممکن ِشرایطسختبشه،
ولیپشت ِهمهی ِاینسختۍها
یهپایان ِقشنگھ،مطمئنباش🍓🍵:)!
@shahidanbabak_mostafa🕊
#نمازشب📿
فواید نمازشب🤲🏻✨!
1- نماز شب،باعثنابودۍگناهاندرروزاست.🔥
2- نماز شب،سببنوردرقیامتاست.✨
3- نماز شب،افتخارمؤمندردنیاوآخرتاست.💕
4- ثوابهمہچیزدرقرآنبیانشدهبهجزنمازشب،بہ خاطرزیادۍثوابآن.🎁
5- نماز شب،خلوتباخداونداست.🌱
پ.ن :البتهتوجهداشتهباشید۷۵عددبودهکه
من۵عددشوآوردم .
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حرف ها را کاش مردم نمےخواندند...
سربسته میگویم: دلمتنگاست!💔
میدانے؟ :)
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
- 🧕🏼🍓'!
#سخنشھید💌🌿
بہحجآب ؛
احترامبگذاریدکهآرامش
وبھترینامربہمعروفاست . .
#شھیدابراهیـمهادۍ🌱꧇)
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونم برای زنم سخته
برای علی اکبرم سخته
اما آدم تا سختی
نکشه بزرگ نمیشه . .
#شہیدحسنعبداللہزاده❤️
@shahidanbabak_mostafa🕊
salam-gheblati-salam.mp3
3.66M
سلام قِبلَتی سلام...((:♥•
عشق تو قلباست میگم،حقیقت اینجاست میگم(:
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
_
ندانمتکهچهگویمکههردوچشمِمنی
کهبیوجودِشریفتجهاننمیبینم:)
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
‹🖤🥀›
از زبان شهید بابک نوری:
هر کسی نازد به مالش اعتبارش منصبش....
من دار و ندارم زینب است...
آه،ای ام المصائب، تمام داغها و سوگها، در حضور مصیبتهای تو رنگ میبازد و از یاد میروند.💔📿
@shahidanbabak_mostafa🕊
••تقلبانه|جهتدرمسیرماندن💚🌳••
شفّافميگويم:
براياينکهدرزمانغيبتامامزمانارواحنالهفداه،
يکسریشبهاتدرشمااثرنکند،دستورايناست.
هرروزبگوييد:
«يَااللَّهُيَارَحْمَانُيَارَحِيمُيَامُقَلِّبَالْقُلُوبِثَبِّتْ
قَلْبِيعَلَىدِينِکَ»
دوسهثانيههمبيشترطولنمیکشد.لذااينراهر روزبخوانيدتادلتانبهامامزمانصلواتﷲعلیه قرصشود...
•آیتﷲآقامجتبیتهرانی•
#امام_زمان #حاج_قاسم حجاب
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ء . حاجآقا نمیشه یکم بیخیالِ مسئله #حجاب بشید؟! حجتالسلامماندگاری !
@shahidanbabak_mostafa🕊
به دخترش گفته بود
اگه یه گره بزرگ به کارت افتاد
ببر در خونه حضرت زهـــرا سلاماللهعلیها تا او گره رو وا کنه ...!
اگه هم گره ها و مشکلات کوچیک داشتید ؛ دست به دامن شهیدا بشید...!
#شهیدحاجحسینهمدانی
🌱
@shahidanbabak_mostafa🕊
اینا هستن که راه پدراشون رو ادامه میدن!.....
دختر و پسر هم نداره
دختراشون با چادر ادامه میدن و پسراشون با لباس نظام و اسلحه.....
اینجا و سوریه هم ندارع (:
هرجایی که اسم از ایثار باشه!(:✋🏽
@shahidanbabak_mostafa🕊
"میگفت"
منیڪچیزفهمیدھاَم
خدآهمیشہشهـآدتروبھآدمهآیـے
دآدھڪہدَرڪـآرسختڪوشبودهاند🖇...!
-شہیدبیضایی
@shahidanbabak_mostafa🕊
شفّافميگويم:
براياينکهدرزمانغيبتامامزمانارواحنالهفداه،
يکسریشبهاتدرشمااثرنکند،دستورايناست.
هرروزبگوييد:
«يَااللَّهُيَارَحْمَانُيَارَحِيمُيَامُقَلِّبَالْقُلُوبِثَبِّتْ
قَلْبِيعَلَىدِينِکَ»
دوسهثانيههمبيشترطولنمیکشد.لذااينراهر روزبخوانيدتادلتانبهامامزمانصلواتﷲعلیه قرصشود...
•آیتﷲآقامجتبیتهرانی•
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
حضرتبرادر..! 🥀) •'"
مراسم هیئت که تمام شد، به سمت حیاط امامزاده رفتیم. شور و اشتیاق عجیبی داشت و به حرفش
تاکید می کرد که گوش بدهم. با انگشت اشاره
کرد و گفت وقتی شهید شدم مرا
آنجا دفن کنید. من که باورم
نمی شد، حرفش را جدی
رفتم. نمی دانستم که آن
لحظه شنونده وصیت پسرم
هستم و روزی شاهد دفن او در
آن حیاط می شوم.
_شهیدمحمدرضادهقان امیری
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
___) "'به شرح تصویر
خستهام از هر آنچه که مرا وصل این دنیا نموده . .
دلم حال و هوایِ جمعِ شَهیدان را میخواهد *(:
@shahidanbabak_mostafa🕊
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #سیزدهم
تو عین طهارتی
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ...
حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ...
خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ...
و گاهی کارگر دم دستم بود ...
تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ...
بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ...
اون روز ...
همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ...
با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ...
همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ...
چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ...
- چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...😟
تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ...
- چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ...
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... 😭
- تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ...
من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت...
اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ...
ادامه دارد....
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی