eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا! از بَد کردنِ آدم‌هایت شکایت داشتم به درگاهت امّا شکایتم را پَس می‌گیرم. من فراموش کرده بودم که بَدی را خَلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدم‌هایت، نگاهم به تو باشد... 🌸 @shahidanbabak_mostafa🕊
بعضۍ‌وقـت‌ها‌بہ‌چشـم‌هیچکس‌نمیـاۍ‌ امـا‌بہ‌چشـم‌خدا‌میـایۍ🙂🤍 بعضی‌وقت‌ها‌بہ‌چشـم‌همہ‌میاۍ‌امـا‌ بہ‌چشـم‌خدا‌نمیـایۍ💔.. @shahidanbabak_mostafa🕊
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلمه (رفیق) قشنگه داشتن خود (رفیق) قشنگتر و چه نعمتی بالاتر که رفیقی مثل تو دارم ️..💗 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونے‌چیہ .. همش‌حَسرت‌اینو‌میخورم‌کِہ .. تو‌دهہ‌هشتادی‌بودی'' وَ‌من‌هم‌دَهہ‌هشتادی ‌!.. اونوقت‌تو‌کجاومَن‌کجا ؟!🥀✨ @shahidanbabak_mostafa🕊
رفیق‌! شھدایےزندگی‌ڪردن‌به پروفایل‌شھدایی‌نیست...! اینڪہ‌همون‌شھیدی‌که‌ من‌عڪسش‌و‌ پروفایلم‌گذاشتم: -چی‌میگہ‌ -دلش‌ڪجا‌گیر‌بوده‌ -راهش‌چی‌بوده‌و...مهمہ! +درنظر‌بگیریم‌نه‌فقط‌دم‌بزنیم...! ‌ @shahidanbabak_mostafa🕊
گـفت:‌خجـالٺ‌نمیکـشی؟ پـرسیدم:چـرا؟ گـفت:‌چـادرسـرت‌کـردی! لبخنـد‌محـو‌ی‌زدم:تـوچـی؟! تـوخجـالت‌نمیکـشی؟ اخـم‌کـرد:مـن‌چـرا؟! آروم‌دم‌گـوشش‌گـفتم: خجـالت‌نمیکـشی‌کـہ‌انـقد راحت ‌اشـک‌امـام‌زمـانت‌‌رو در مـیاری و چـوب‌حـراج بـہ ‌قشنگـیات ‌مـیزنی @shahidanbabak_mostafa🕊
اگہ یه روز خواستے تعریفے براۍ شهید پیدا کنے.. بگو شهیــد یعنے بارانـ ‌حُسْنِ باران این است کہ⇣ زمینے ست ولے آسمانے شده است و به امدادِ زمین مےآید . . !:)🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش  میرسوند . ما هر وقت می خواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم . یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم . چراغ موتورش روشن می رفت . چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناصه بزنند .  خندید . من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو می زنند . دوباره خندید . و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندى . که گفته. شب روى خاک ریز راه می رفت . و تیر هاى رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین . تیر میخورى . در جواب می گفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . و شهید مصطفى می گفت: حسن می خندید و می گفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده . و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایى براش افتاد . و بعد چه خوب به شهادت رسید ...🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊