eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.5هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
45 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khadem_87 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
دغدغه‌اش از شهادت ؛ کارِ فرهنگی بود ! به مادرش می‌گفت دعا کنید من موثر باشم . . شهید شدم یا نشدم‌ ؛
اگه میخوای پرواز کنی،باید دل بکنی از دنیا ُ تعلقاتش... تو سجده آخر نمازهاش این دعارو میخوند: اللهم اَخرِج حُبَّ‌الدُّنیـا مِن قُلُوبِنا♥️!
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-یه‌وقتایی‌تنهاچیزی‌که‌ازخدا میخوای‌اینه‌که‌چشماتوببندی‌بازکنی‌ ببینی‌همه‌چی‌درست‌شده..♥️ 🌿
🖐🏻🍂 یه‌بنده‌خدایی‌میگفت: اعتقاد‌داشتن‌به‌خدا، کافی نیست...! بایدبه‌خــدا، اعتمادداشت...! درست‌مثل‌همون‌نوزادی‌که ترس‌غذای‌فرداش‌رو‌نداره..♥️! @shahidanbabak_mostafa🕊
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای‌شهید"محمدحسین محمدخانی" شهدارا یادکنیدحتی‌باذکریک‌صلوات🌿♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همان روز شهادتش دیدم یه گوشه نشسته داره مینویسه توحال خودش بود... من به شوخی گفتم آقاچی مینویسی بروپشت دوربین یا خودش میادیانامه اش یه شعرهم براش خوندم باخنده گفت عموبعدمیخونی .. گفتم بعدکجاست..!؟ چندساعت بعدکه شهیدشدجلوی بیمارستان کاغذراازجیبش درآوردم مقداری مقدمه داشت داخل همان مقدمه نوشته بودنوشتن هرروزراازپدرم یادگرفتم ونوشته بودکه امروزاینجایه جوریه میگن شهادت فکرکنم اینجایکی شهیدمیشه آدمهاهمه یه شکلین همه خوبن خدایاآیامیشه؟؟؟ عموشاهین همین حالاآمدومیگه که یاخودش میادیانامه اش وووودیگه نتونستم بقیه رابخونم گریه امونم نداد..💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام روز بخیر .. إن شاء الله که حالتون خوب باشه🌸
امروز خدا بیامرزه همه رفتگانتون رو روحشون شاد باشه إن شاء الله یک حمد و سه سوره توحید بخونید هدیه کنید به امواتتون و شهدای عزیز ♥️
یه خاطره تعریف کنم از عموی خودم که جانباز ۸ سال دفاع مقدس هستن جانباز شیمیایی و یک پاشون هم قطع شده..💔
همرزمان و خود عموم تعریف میکردن که شب عملیات کربلای ۴ بود که یکی از همرزمان عموم به نام شهید باقر سلیمانی شب قبل از عملیات خواب میبینه که زیر آتش دشمن بودن و پای عموی من قطع میشه و یه چاه هم بوده شهید سلیمانی میگه من میخواستم که نیوفتم تو چاه و پای سید رو گرفتم ولی پاش کنده شد و من افتادم و شهید شدم ..💔🌸
درست فردای عملیات عده‌ای فقط میتونن برن تو مرز عراق یعنی اروند رود رو رد میکنن و میرسن خاک عراق و حمله سنگینی میکنن که پای عموی من قطع میشه و شهید سلیمانی به شهادت میرسه ..💔
نیروهای ارتش میرسند و باز هم درگیری زیاد میشه فرمانده ارتشی ها به عموی من میگه که نمیتونیم تو برگردونیم اونور و آب جریانش بالاست و خون زیادی هم ازش میرفته ولی عموی من میگه نیاز نیست منو برگردونید و میگه فقط میتونه منو بکشه عراقی ها نمیتونن !!
میگه خودم شنا میکنم میرم اونور آب فرمانده ارتش میگه که نمیتونی و یه نوع خودکشی هست این کار ولی عموی من میپره تو اروند با پای قطع شده انسان وقتی دستش زخم شه یکم نمک بخوره بهش دردی غیرقابل تحمل داره ولی وقتی میزنه به اروند و با اون جریان پر موج آب خودش رو میرسونه به سمت سنگر ایران .. بعد از عملیات فرمانده ارتش به فرمانده گفته بود که یک بسیجی هم با پای قطع شده زد به اروند احتمالا از بین رفته ولی فرمانده سپاه میگه که اگه سید رو میگی بسلامت اومد و الان بیمارستان هست !! فرمانده ارتش با تعجب میگه چجوری اومد آخه ؟؟ و به یاد این حرف افتاد که سید گفت فقط خدا میتونه منو بکشه نه عراقی ها ..!