eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خودم فکر کردم: حتماً قطع نخاع شدی یا شاید هم جفت پاهات رو از دست دادی یا شاید هم ویلچرنشین شدی. اگه هم شده باشی عیبی نداره، با خودم می‌برمت این‌طرف و آن‌طرف. تو فقط نفس بکش. اتفاقاً اگه دست و پات قطع شده باشه خوبه، چون سوار ویلچرت می‌کنم و باهم می‌ریم خرید، خودم هم بسته‌های خرید رو می‌گذارم روی پاهات و ویلچرت رو هُل می‌دم و همون‌طورکه با تو حرف می‌زنم از حاشیهٔ پیاده‌رو میارمت خونه. چه کیفی می‌ده اگه بارونم نم‌نم بباره.. @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام .. بله خودم بودم با این مشخصات که شما دادین . نجف هم چند نفر از خواهران کانال دیدار داشتیم البته من که نمیشناسم سره مزار آیت الله قاضی بودن کلا بچه ها کانال همجا هستن 😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸 💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗 قسمت64 تشکر می کنم و با روسری که آورده ام، بالای زخم را می بندم. خونریزی کمتر می شود و دست های و دور زخم را با پارچه تمیز می کنم. مرتضی که به هوش می آید؛ صورتش را مچاله می کند و می گوید: _گلوله دربیار! خیلی میسوزه! نمی توانم درد کشیدن کسی را جلویم ببینم، من خودم را به زور کنترل می کنم که با دیدن زخمش حالم بد نشود. نمی توانم گلوله را بیرون بکشم! رنگ نگاهش فرق دارد و به سختی می گوید: _خواهش می کنم گلوله رو دربیارین! _مَ... من نمیتونم. آرام و یواش دوباره خواهش می کند. نمیتوانم بیشتر از این مقاومت کنم و مجبور می شوم با دو سیم داغ شده گلوله را خارج کنم. مرتضی دردش را در خودش می ریزد و دم نمی زند. دستش می لرزد و دانه های عرق روی صورتش حکایت کننده ی رنجی است که تحمل می کند. به سختی گلوله را خارج می کنم و با پارچه ی تمیز دور اش را می بندم. حاج آقا سراسیمه وارد حجره می شود و کنار مرتضی می نشیند. اشک در چشمانش جمع می شود و با دستمالی قطرات اشک اش را پاک می کند. نمی دانم اشک حاج آقا دلیلش مرتضی است یا چیز دیگر... بالاخره آن طلبه می آید و بتادین را روی زخمش می ریزم. باز هم چیزی نمی گوید و فقط لب ورمیچیند. با گاز استریل باندپیچی می کنم و به مرتضی می گویم: _من نمیدونم درست انجام دادم یا نه پس بیاین بریم بیمارستان. به جای مرتضی حاج آقا می گوید: _نمیشه، اگه ببریمش میگیرنش و تحویل ساواک میدن. باید دعا کنیم همین قدر معالجه کافی باشه. _آخه حاج آقا، جوونش که شوخی نیست. _منم نمیگم شوخیه دخترم، اصلا بخاطر جوونشه که میگم نریم. مرتضی درخواست آب می کند که حاج آقا با خوشرویی می گوید: _مرتضی جان به یاد شهدای کربلا بیوفت که تشنگی و گشنگی رو با توکل به خدا تحمل می کردن. من شنیدم واسه همچین مریضیایی نباید آب خورد. از روی ترحم به مرتضی نگاه می کنم که لب های را با آب دهانش تر می کند. _حاج آقا! تشنه اس خب بیچاره! _یه دستمال رو تر کنین و روی لباش بزارین. دستمالِ تر را به حاج آقا می دهم و حاج آقا روی لب های مرتضی می کشد. دیگر نمیتوانم نگرانی ام را نسبت به دایی پنهان کنم و مرتضی را صدا می کنم. _آقا مرتضی؟ صدامو می شنوین؟ چشمانش را آهسته آهسته باز می کند و ابروهایش از درد درهم می روند. نگاهی به من می اندازد که سرم را پایین می اندازم و می پرسم: _داییم کو؟ با شما نیومد که. سرش را حرکت می دهد و چشمانش را باز و بسته می کند. چشمانش پر از اشک می شوند و یکی یکی روی گونه هایش می ریزند. نفس های صدا دارش در گوشم می پیچد و منتظر جواب هستم که حاج آقا می گوید: _بزارین استراحت کنن. به تمام معنا وا می روم. با دلخوری نگاهم را به مرتضی می سپارم و چیزی نمی گویم. با اینکه صبح چیزی نخوردم و ناهار درست و درمانی هم نداشتیم، احساس گرسنگی نمی کنم. اشکم در می آید و دلم شور دایی را می زند، فکر های ناجور به سرم می زند و طاقتم را طاق می کنند. قرآن را کنار می گذارم و به حاج آقا می گویم: _حاج آقا داییم کجاست؟ چرا با ایشون نیومده؟ حاج آقا سرش را از قرآن بالا نمی آورد و می گوید: _لابد رفتن دنبال کاری، این کارا واسش نمیشه ساعت و زمان تنظیم کرد. _ولی آخه... مگه نگفتین که خطرناکه؟ _والا دایی شما سر نترسی داره ازین چیزا نمی ترسه. خنده ی حاج آقا مرا خوشحال نمی کند. حاج آقا می رود و می گوید با شام برمی گردد. مرتضی در حالی که خیس عرق شده است، احساس سرما می کند. به چند طلبه ای که وسط حیاط ایستاده اند اشاره می کنم تا بیایند. از آنها می خواهم چند پتو بیاورند و آنها میروند و با پتو برمی گردند. پتو را روی مرتضی می اندازم که انگار بیدار می شود. از هذیان و ناله های در خوابش معلوم است کابوس دیده. با دیدن من لبخند کمرنگی می زند که سریع رویش را از من می گیرد. کنارش می نشینم و آهسته می گویم:" آقا مرتضی؟" رویش را به من می کند اما نگاهم نمی کند. _میشه بگین چه اتفاقی افتاده؟ من میدونم یه کاری شده اما شما چیزی نمی گین. چرا؟ چشمانش را می بندد و احساس می کنم خوابش برده. حرف هایم را برمی دارم و کنج دلم مخفی می کنم. حاج آقا با سفره و قابلمه وارد می شود و لبخندزنان می گوید: _بسم الله دخترم... من یه خورده شکمو هستم برای همین دست پخت حاج خانوم بَدَک نیست. بفرما جلو! استامبولیِ خوش بو و رنگیست اما فکر دایی اشتهایم را کور کرده. چند قاشقی می خورم و تشکر می کنم. حاج آقا نگاهم می کند و چیزی نمی گوید. غم در دلم چنبره زده و بغض را خواب و خوراکم کرده. حاج آقا به سوپ رقیقی را به مرتضی می دهد و شب کنارمان می ماند. 🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗 قسمت65 مرتضی گاه سراسیمه بلند می شود و دایی را صدا می زند و گریه می کند. شکم به یقین تبدیل می شود که حتما برای دایی اتفاقی افتاده. دلم را به دریا می زنم و به هر دوتایشان می گویم: _ببینید! این بی خبری بیشتر داره منو زجر میده. اگه نَگین دایی کجاست خودم کلِ تهرون می گردم. چادرم را برمیدارم و میخواهم با چادر رنگی عوض کنم که حاج آقا می گوید: _شیطونو لعنت کن دخترم. این کارا چیه؟ نصفه شبی کجا میری؟ با بغض می گویم:" میرم تو کوچه و خیابونا تا حداقل بدونم دارم تلاشی برای پیدا کردنش می کنم." مرتضی سرفه ای می کند و با صدای خش داری می گوید: _کمیلو نمیشه از کوچه و خیابون پیدا کرد. _پس بگین کجاست؟ ....بیمارستانه؟ پیش دوستاشه؟... کجاست آخه؟ چرا نیومده؟ حاج آقا بیرون می رود و من جوابم را از مرتضی می خواهم. در حالی که بازویش را گرفته و درد می کشد، زبان به سخن می گشاید و می گوید: _ما رفتیم دفترو بیاریم. خیلی خوبم پیش رفتیم و دفترو برداشتیم که ساواک ریخت تو خونه. کمیل دفترو بهم داد و گفت برم... من نمیخواستم برم اما مجبورم کرد. ساواک... ساواک... فضای حجره برایم تیره و تار می شود و با ناباوری می گویم: _شهید..... شد؟ مرتضی اشکش را پاک می کند و می گوید: _اسیر شد! گریه مان بلند می شود. باورم نمی شود، یعنی دایی را هم ندارم؟ خدایا! چرا داری همش تنهام می کنی؟ من تنهام؟... دیگه نمیدونم... گیجِ گیج شدم. اصلا نمی دانم چه کنم! به چه کسی پناه ببرم؟ گوشه ای می نشینم و چادرم را روی سرم می کشم و های های گریه می کنم. نمی دانم چقدر می گذرد که چشمانم می سوزد و دیگر اشکی برای ریختن ندارم. چادرم را کنار میزنم و می بینم مرتضی هنوز گریه می کند. وقتی متوجه سنگینی نگاهم می شود؛ می گوید: _حالا میفهمم دیشب چه حالی داشتین. وقتی نتونی به یه دوست کمک کنی و شرمنده اش بشی واقعا... باز یاد مرضیه خانم می افتم؛ غمم یکی و دوتا نبود... داخل حجره یک تو رفتگی بود که حالتی پستو مانند داشت. چادرم را روی خودم می کشم و خودم را مچاله می کنم. صبح از خواب بیدار می شوم و می بینم حاج آقا بالای سر مرتضی در حال دعا خواندن است و خودش به خواب رفته. چهره اش مظلوم تر از همیشه است و غم، لبخندِ روی لبانش را دزدیده بود. بلند می شوم و با راهنمایی حاج آقا به خانه سرایدار می روم تا وضو بگیرم. زن سرایدار، زنی خوشرو و خوش برخورد بود. دستشویی را نشانم می دهد و چای برایم می گذارد. اصرار دارد همان جا نماز بخوانم، قبول می کنم و نمازم را در سکوتِ اولین روز از نبود دایی به جا می آورم. چای را می نوشم و تشکر می کنم. از خانه شان بیرون می آیم و سریع به طرف حجره می روم. حاج آقا سفره ی صبحانه را پهن کرده و این بار هم از همان سوپ ها به مرتضی می دهد. چند لقمه ای پنیر می خورم و تشکر می کنم. حاج آقا با اخم می گوید: _ما رو لایق پذیرایی نمی دونن یا خوشمزه نبود؟ _این چه حرفیه حاج آقا! شما هم اگه همچین آینده تاریکی دنبالتون بود دست و دلتون به غذا که هیچ به دنیا هم نمی رفت. حاج آقا لبش را گاز می گیرد و استغفرلله ای می گوید. بعد هم لبخند تلخی می زند و می گوید: _آینده ی تاریک چیه؟ جایی که خدا هست همیشه پر نوره و خبری از ظلمات نیست. _من دیگه توی این شهر کسی رو ندارم. پدر و مادرم توی مشهد نگرانمن، شاید بهتر باشه برگردم اونجا. هنوز حرفم را تمام نکرده ام که مرتضی به سرفه می افتد و حاج آقا به پشتش می زند. لیوانی را پر از آب می کنم و جلویش می گیرم. چند ثانیه نگاهش به من است و بعد لیوان را می گیرد. حاج آقا شانه ای بالا می اندازد و می گوید: _والا تصمیم با خودتونه. ولی خدا همه جا با بنده اش هست. بعدشم مگه نشنیدین که میگن خدا بر بنده اش کافیست؟ من میگم شما اگه میخواین برین، برین... دوباره مرتضی به سرفه می افتد و حاج آقا با خنده می گوید: _فکر کنم این آقا مرتضی به کلمه ی رفتن آلرژی پیدا کرده، نه آقا مرتضی؟ مرتضی لبخند زورکی می زند و بریده بریده می گوید: _نه حاجی انگار نفسم تنگه. _خو همون دیگه، رفتن خلقتم تنگ میکنه! حاج آقا شروع می کند به خندیدن و مرتضی هم الکی می خندد. من فقط به کار های این دو نفر نگاه می کنم. از طرفی دلم برای مرتضی می سوزد که دل به دختری داده که هیچ شرایطی برای زندگی و ازدواج ندارد. از طرفی هم سختم هست که وانمود کنم معنی هیچ یک از رفتارهای مرتضی را نمی فهمم. 🍁نویسنده_مبینار (آیه)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗 قسمت66 حاج آقا خنده اش را قطع می کند و می گوید: _ببینید شما شاید لو رفته باشین. ساواکی ها آدمای نفهم و کودنی نیستن، احتمال داره تمام ساکنین خونه رو شناسایی کرده باشن. از طرفی احتمال داره اون خانمی که دستگیر شد چیزی بگه. اینا همه شون احتماله! من نمیخوام خدایی نکرده تهمت بزنم اما اگه یکی از این احتمالات درست در بیاد صلاح نیست که برگردین مشهد. شنیدم ایست و بازرسی هاشونو زیاد کردن و خدایی نکرده گیر میوفتین. باورم نمی شد یعنی من اینقدر میتوانستم برای ساواک مهم باشم؟ تا این حد پیش رفته ام؟ به حاج آقا می گویم: _حاج آقا! من که زیاد کاری نکردم. یک هفته ای اعلامیه پخش می کردم فقط! _شما فکر می کنین اونایی که ساواک میگیره مسئول کشته ان یا چاپ خونه زدن؟.... نه! خیلیا فقط واسه یک کتاب و یک کاغذ میرن زندان! شما هم جرمتون کم نیست، مخصوصا که یک هفته ای اعلامیه پخش می کردین. از طرفی خوشحالم که دشمنانم را خشمگین تر کرده ام و بارشان زیاد تر شده. حتی احساس میکنم حالا من آن مجاهدی هستم که آقاجان یک روز برایم ازش می گفت. از طرفی من هیچ چیز از زندگی یک مجاهد نمی دانم و این ندانستن مرا می ترسانَد. من از قوانین زندگی مخفی سر در نمی آورم، چطور میتوانم در شرایطی که تحت تعقیب هستم اعلامیه پخش کنم؟ آیا هنوز میتوانم کاری انجام دهم یا نه؟ تمام سوالاتم را به حاج آقا می گویم و منتظر جواب می مانم. حاج آقا می گوید: _زندگی مخفی اون قدرها که میترسین پیچیده نیست! شما باید خونه تونو عوض کنین و حواستون به رفت و آمدهاتون باشه. اینکه اگه میرین بیرون کسی تعقیبتون نکنه و بتونین فرار کنین. قواعد خاصی نداره اما بعضیا خیلی پیچیده اش می کنن مثلا توی مجاهدین خلق ضد تعقیب یاد می گیرن و خونه تیمی تشکیل میدن و ازدواج و طلاق تشکیلاتی دارن و حتی اگه لو برن سیانور می خورن یا اگه کسی توانایی ادامه دادن نداشته باشه خودشون اونو میکشن تا اطلاعاتی لو نره. بنظر من مبارزه اینقدر هم نباید باشه که زندگی آدم رو مختل کنه. وقتی حاج آقا از سازمان می گوید من بیشتر نگاهم به مرتضی است. چیزی نمی گوید اما حرف در گلویش بسیار است. _من با بعضی حرفاتون موافقم با اینکه خودم عضوش هستم. حاج آقا تعجب می کند و از مرتضی می پرسد: _شما عضو سازمانی؟ _بله، من بارها با اینکه کسی از خودمون رو بکشیم یا شکنجه کنیم مخالفت کردم و کلی گزارش دادم به اعضای مرکزی اما انگار نه انگار... من خودم رو مسئول آینده ام می دونم و خودم میتونم تشخیص بدم سیانور بخورم یا نه اما نمیتونم برای بقیه هم من تصمیم بگیرم. ساواک میخواد ما رو به جوون هم بندازه و اختلاف توی سازمان به وجود بیاره برای همین خیلی ها قربانی این اختلاف میشن. _کاش خودتو ازینا میکشیدی کنار... _من به ایدئولوژی کاری ندارم اما مبارزه مسلحانه رو موافقم چون کسی که داره باهامون مبارزه میکنه تا دندون مسلحه! چطور میشه با کتابو و شعار از پا انداختش؟ _وقتی که همه ی مردم پایِ کار باشن. _حاجی مردم اونقدر های و هویی ندارن که میگین! فوقش ده سال میان شعار میدن بعد ول میکنن. ما باید مسئولین شاهو بکشیم که کسی جرئت نکنه ما رو اذیت کنه و کسی هم نتونه کاری از پیش ببره و شاه بره. حاج آقا پوزخندی می زند و به مرتضی می گوید: _آخه پهلوون! مگه دست شماست که جوون آدمیزاد رو بگیرین؟ _بله! مگه اونا نمیگیرن؟ _خب بازم حق نداری سرِ خود کاری کنی. قانون باید حکم کنه، شایدم اشتباه کردی و مقامی رو زدی که فقط مقام داره و کسی رو نکشته. اونوقت چی؟ اگه اون قصد داشت توبه کنه و شما نذاشتی، میتونی جواب بدی؟ مرتضی به نقطه ای خیره می شود و سکوت می کند. حاج آقا یا علی می گوید و بلند می شود. _من کلاس دارم، ببخشید که تنهاتون میزارم. خواهش میکنمی می گویم و حاج آقا را تا دم در همراهی می کنم‌. عبای حاج آقا در هوا تکان می خورد و دورش را طلبه ها گرفته اند و گاه می خندند. یاد پانسمان مرتضی می افتم و برمی گردم داخل حجره. تا برمی گردم، مرتضی نگاهش را از من می دزدد. گوشه ی لبم به عنوان لبخند تکان می خورد و به طرفش می روم. _باید پانسمان کنم دستتونو. یه گازِ جدید بزارم جاش. _خودم میزارم، شما زحمتتون میشه. اخمی میکنم و می گویم: _شما نمیتونین دست تونو تکون بدین، چطور میخواین عوض کنین؟ سرش را پایین می اندازد و ساکت می شود. باند را باز می کنم و گاز خونین را از روی دستش برمی دارم. چشمم که به زخمش می افتد حالم دگرگون می شود و با خودم می گویم چطور میتواند دردش را تحمل کند؟ 🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اعمال قبل خواب ♥️ شبتون حسینی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:772
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:773
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:774
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:775
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:776
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:777
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:778
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:779
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:780
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:781
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:782
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:783
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:784
سلام بچه ها عاقبتتون بخیر🌱!):- باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍 به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱 به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️ ‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون: نفر اول:✅ 500هزارتومن نفر دوم:✅ سنگ حرم امام حسین «ع» نفر سوم:✅ پک مذهبی نفرچهارم: ✅ پک مذهبی هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️ آیدی ادمین مسابقه: @yazahra1405 اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻 ابتداعضوکانال زیر بشید👇 @shahidanbabak_mostafa کدشما:785