ﺳﺮﻗﺒﺮینشستهبوﺩﻡ
ﺑﺎﺭﺍﻥمیﺁﻣﺪ،ﺭﻭیﺳﻨﮓﻗﺒﺮﻧﻮشتهﺑﻮﺩ
"شهیدمصطفیاحمدیروشن"
ﺍﺯﺧﻮﺍﺏﭘﺮﻳﺪﻡ...
مصطفیاﺯﻡﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭیکرﺩهﺑﻮﺩ
ﻭلیﻫﻨﻮﺯﻋﻘﺪﻧﻜﺮﺩهﺑﻮﺩﻳﻢ
ﺑﻌﺪﺍﺯﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺍﺑمﺭﺍﺑﺮﺍﻳﺶﺗﻌﺮﻳﻒکرﺩﻡ
ﺯﺩزیرﺧﻨﺪهوبهﺷﻮخیﮔﻔﺖ∶
ﺑﺎﺩﻣﺠﻮﻥﺑﻢﺁﻓﺖﻧﺪﺍﺭه..
ﻭلییه ﺑﺎﺭخیلیﺟﺪیﺍﺯﺵﭘﺮﺳﻴﺪﻡ:
کیشهیدمیشیمصطفی؟
ﻣﻜﺚنکرﺩﮔﻔﺖ:سیﺳﺎلگی!
ﺑﺎﺭﺍﻥمیﺑﺎﺭیدشبیکهخاکشمیکردیم♥
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🍃
@shahidanbabak_mostafa🕊
مصطفـٰےهراسانازخواببیدارشد..
ولۍدیدمدارهمیخنده..
علتشروپرسیدم..
گفت:خوابدیدمکهبالاۍیهتپه
ایستادموامامزمانرودیدم
آقادستروۍشانهامگذاشتوگفت:
مصطفـٰے..ازتوراضۍهستم.. :)♥🙃
#شهیدمصطفیاحمدیروشن
@shahidanbabak_mostafa🕊
مصطفی ، همیشه غافلگیرم میکرد
محال بود روزهای تولد یا سالگرد ازدواج را فراموش کند. یادم هست یکبار برای تولد من ساعت خیلی قشنگی خریده بود. خیلی آن ساعت را دوست داشتم، اما در مسافرت ساعت را گم کردم و خیلی ناراحت شدم. وقتی متوجه شد، صبر نکرد که من بگردم شاید پیدا شود. عین همان ساعت را برای من خرید. این میزان توجه، برایم خیلی اهمیت داشت. هدیهخریدن و بهخصوص گلخریدن عادت همیشگی او بود، حتی اگر شده یک شاخه گل مریم یا نرگس برایم میخرید
هنوز ازدواج نکرده بودیم که من خواب شهادت او را دیدم. در فضایی سرسبز و هوایی بارانی، سنگ قبری را دیدم که روی آن نوشته بود: «حاج مصطفی احمدی روشن.»❤️
#شهیدمصطفیاحمدیروشن
#زندگیبهسبکشهداء
@shahidanbabak_mostafa🕊