حاجتی که شهید صدر زاده از شهدای گمنام طلب کرد
🔹️ مصطفی به هر دری میزد که به سوریه اعزام شود با آن مخالفت میشد ، یک روز که خیلی کلافه بود بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ...
◇ چند تا پله میخورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ، من از پلہهـا بالا رفتم و دیدم کہ
مصطفی حتی از پلہهـا هم بالا نیامد !!
◇ پایین ایستادہ بود و با لحن تندی که انگار از یک رفیق و دوست طلب میکند، گفت :« اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید هرجا بروم میگویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید خودتان باید کارهای من را جور کنید».
◇ دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود ، من فقط او را نگاہ میکردم ...
◇ گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد !!
◇ کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ، سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد.
◇ مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ، آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود، گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود .
🎤 راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدر_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم❤️
•♥🕊•
درڪوچهوخیابانسرتان
رابالانگیریدوباصدایبلند
درجلوینامحرمصحبتنڪنید.
سعیڪنیدسربهزیرباشید.
بانامحرمزیادوبیدلیلحرف نزنید،
ڪهحیاوعفتازدستمیرود.
|⇠#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
¦⇠#شهید_مدافع_حرم