سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:790
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:791
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:792
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:793
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:794
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:795
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:796
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:797
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:798
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:799
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:800
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:801
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:802
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به چهار نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
500هزارتومن
نفر دوم:✅
سنگ حرم امام حسین «ع»
نفر سوم:✅
پک مذهبی
نفرچهارم: ✅
پک مذهبی
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@yazahra1405
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتداعضوکانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa
کدشما:803
هر موقعی ڪہ دلم براے حضرت
امیر{ع} تنگ میشود
سورهیِ مومنون را میخوانم
زیرا این سوره منتسب بہ ایشان است♥🌿
#آيتاللهکشميری
@shahidanbabak_mostafa🕊
تویعملیات "مطلع الفجر" تیرخوردبه سینهوگردنش
همونجاافتادوبهآسمونپرکشید
درگیریشدیدشدونتونستیمپیکرمطهرش روبرگردونیم
یههفتهبعدبچه هاتصمیمگرفتنجنازه غلامعلیروبرگردونن
بههرسختیبودبرگردوندیم
خیلیتعجبآوربود
هرجنازهایاگهیههفتهزیرآفتابگرمجنوب بمونهحتمابومیگیرهوتغییرمیکنه
اماپیکرغلامعلیهیچتغییرینکردهبود
دقتکردمدیدمبعدازیههفته ، هنوزاز گلوشخونتازهجاریمیشه
انگارهمینالان #شهید شدهباشه
خمشدمکهصورتشروببوسمبویعطر
میداد. ــ-) 🕊🍃
#شهید_غلامعلی_پیچک
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذشتۍ از روزهاۍ خوش جوانۍات!
دعا ڪن برایم
تا این جوانۍ مرا به بازۍ نگیرد :)♥🙂
#شهیدبابکنوری
@shahidanbabak_mostafa🕊
#ڪلامشهید🍃
هرخانمےڪِہچادُربِہسَرڪُنَد
ۅَعِفَّٺۅَرزَد
ۅهَرجَۅانےڪِہنَمازِاَۅݪۅَقٺ
رادَرحَدِتَۅانشرۅعڪُنَد
اَگَردَسٺَمبِرِسَدسِفارِشَشرابِہ
مُۅݪایَماِمامحُسِین
خۅاهَمڪَردۅَاۅرادُعامےڪُنَم.
شہیدحسینمحرابے🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
بعضۍ وقتها هیچڪس مثلِ خدا
بہ فڪر آدم نیست
حاج آقا سعادتفر میگفت:
قبل از اینڪہ شـما از خدا یاد ڪنید
خدا از شما یاد ڪرده
ڪہ به یاد خدا افتادید🕊
#حاجحسینیکتا
@shahidanbabak_mostafa🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗
قسمت67
بتادین را که میریزم، چشمانش را می بندد و دهانش به آه و ناله باز نمی شود.
گاز استریل دیگری روی زخم می گذارم و باند پیچی می کنم.
دلم می خواهد چیزی بگویم تا بیشتر از این دل به من نبندد. نمیدانم از چه بگویم؟ چطور بگویم؟
به خودم جرئت می دهم و می گویم:
_من... من میخوام...
مرتضی نگاهش به من است و من نگاهم به دستانم که از استرس جمع شده است.
حرفم را ادامه نمی دهم که خودش می گوید:
_شما چی میخواین؟
_مَ... من ... من میخوام برم!
نمی توانم چیزی بگویم! زبانم همراهی ام نمی کند و چیز دیگری می گویم.
جا می خورد و یک تای ابرویش را بالا می برد و می گوید:
_میشه بپرسم کجا؟
نمیدانم چه بگویم و الکی می گویم:
_میخوام برم یه مسجدی.
چیزی نمی گوید؛ برای اینکه ضایع نشوم چادرم را برمی دارم و آماده ی رفتن می شوم.
مرتضی مظلومانه نگاهم می کند و می گوید:
_خطرناکه! نرید!
_نه باید برم! می... میخوام اعلامیه بگیرم. نباید این وضعیت جلوی مبارزه مو بگیره! زود برمی گردم.
با خودم که فکر می کنم میبینم نظر بدی هم نیست! با اینکه بداهه گفتم اما خیلی بی راه هم نگفتم!
فکر خوبیست!
چادرم را جلوی صورتم می گیرم و از حوزه خارج می شوم.
از تاکسی ها هم میترسم و با پایِ پیاده به مسجد می روم.
پاهایم خسته شده و به زور خودم را به مسجد می رسانم.
کسی توی حیاط نیست و به شبستان می روم. یکهو صدایی از پشت سرم می شنوم که با غضب می پرسد:
_چیکار دارین؟
برمی گردم و پیرمرد متولی مسجد را می بینم.
کلاه روی سرش را جا به جا می کند و می پرسد:
_شما از خانومایی هستین که پیش حاج آقا کلاس میان؟
سری تکان می دهم و می گویم:" بله!"
لحنش آرام می شود و می گوید:
_کلاس تموم شد!
_کسی نیست؟
_نه، ولی بگید اسمتون چیه؟
_من حسینی هستم.
پیرمرد انگشت اشاره اش را تکان می دهد و می گوید:
_آ! بله! بیاین دنبالم که حاجی امر فرمودن.
دنبال پیرمرد راه میوفتم که داخل خانه اش می رود.
دم در خانه می ایستم که با صدای بلندی می گوید:
_بفرما داخل دخترم.
با تردید کفش هایم را جفت می کنم و وارد خانه می شوم.
خانه کوچک و فقیرانه ای است و پیرمرد با یک دسته روزنامه جلویم می آید و خیلی آهسته می گوید:
_اینم امانتی حاجی، فقط خیلی مراقب باشید.
_شما میدونین چیه؟
کلاهش را برمی دارد و می گوید:
_البته! اینا اعلامیه های آیت الله خمینیه.
منو حاجی رفیقیم! دنیا تا آخرت...
روزنامه ها را می گیرم و تشکر می کنم.
پیرمرد تا دم در مسجد می آید و خداحافظی می کنم.
تا به حوزه برسم از کت و کول می افتم اما موفق می شوم چندین اعلامیه را پخش کنم.
سرم را پایین می اندازم و یک راست به حجره می روم. هنوز هم برای حوزه غیر عادی ام و گاهی چشم ها نگاهم می کنند.
پایم را داخل می گذارم که میبینم مرتضی به خواب عمیقی رفته و آهسته کیفم را گوشه ای می گذارم و خیلی یواش اعلامیه ها قایم می کنم.
یکی را برمیدارم و می خوانم که ناله های مرتضی بلند می شود.
دلم به حالش می سوزد و چندین بار صدایش می زنم.
چشمانش را که باز می کند جا می خورد و می گوید:
_شما کی اومدین؟
_دیری نمیشه!.... حالتون خوب نیست؟ مسکن بگیرم؟
گونه هایش از خجالت سرخ می شود و با شرمساری:" نه، ممنون." می گوید.
اعلامیه ها را داخل روزنامه می چیدم که مرتضی می پرسد:
_واسه ی اینا رفتین بیرون؟
_بله.
حاج آقا دم در می آید و من را صدا می زند.
سریع دسته ی روزنامه داخل کیف می گذارم.
چادرم را روی سر می گذارم و دم در می روم، حاج آقا داخل نیامده و می گویم:
_چرا نمیاین داخل؟ بیاین لطفا!
_نه! لطف یه دقیقه بیاین بیرون میخوام با شما حرف بزنم.
تعجب می کنم، این چه صحبتی است که مرتضی نباید بفمد؟
چشمی می گویم و از داخل بیرون می روم. حاج آقا همانطور که جلو می رود؛ می گوید:
_بفرمایین حجره ی من تا بگم قضیه چیه!
حاج آقا تعارف می کند و اول من وارد می شوم. گوشه ای می نشینم و به دیوار تکیه می دهم.
سکوتی بین مان حکم فرما است که با صدای حاج آقا این سکوت از بین می رود.
_دخترم... لطفا بزار من حرفم رو بزنم بعد شما اگه حرفی داشتی بگو.
جانم به لبم می رسد، با این مقدمه چینی ها مضطرب می شوم و فورا قبول می کنم.
_هیچ کسی کامل نیست جز معصومین، گاهی بعضی حساب شون پیش خدا پاک تره بعضیام نه... ولی خدا به هردوتاشون فرصت توبه رو به یک اندازه داده.
شاید خیلی چیزای دیگه به نفر دوم داده باشه که به خوبش هم نداده تا اون بنده اش ببینه خداش چقدر هواشو داره.
راستش آدم که میخواد ازدواج کنه، باید ببینه طرفش چه شکلی، چه اخلاقی داره، دست تو جیب خودشه یا نه!
نباید به ظاهر و رفتارهایی عینی افراد نگاه کنیم و قضاوت کنیم.
_حاج آقا چی شده؟
🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁رمان_خاطرات_یک_مجاهد🍁
قسمت68
_راستش من مقدمه چینیم اصلا خوب نیست! وایستاین برم سر اصل مطلب.
یه بنده خدایی از شما خوشش اومده. خودمم چند روزی میشه میشناسمش اما تعریفشو از داییتون خیلی شنیدم.
دلم هری می ریزد و یاد مرتضی می افتم. ناخودآگاه می گویم:
_مرتضی؟
حاج آقا که می شنود، خنده اش می گیرد و سر تکان می دهد.
_بله! همون آقا مرتضی!
از خجالت دلم میخواهد آب شوم!
_نظرت چیه دخترم؟ درمورد ازدواج؟ راستش شما که نبودی این پسر منو صدا زد و باهم حرف زدیم.
سفره ی دلشو برام باز کرد. از وقتی فهمیده شاید شما برگردین دل تو دلش نیست و خودش هم راضی نبود مستقیم بگه، این شد که من رو واسطه گذاشت.
سکوت را جایز نمی دانم و با خودم می گویم اگر الان نتوانم حرف بزنم پس هیچ وقت نمی توانم.
_ببینید حاج آقا، من ایشونو چند هفته اس می شناسم. ما عقایدمون بهم نمیخوره! ایشون کمونیسمه! مارکسیسمه! تو یه سازمان این شکلی فعالیت داره. من عقایدم اسلامیه و اینطور فعالیت دارم؛ ایشون پای عقایدشونم سرسخته!
ازین ها گذشته! من... یعنی ما نمیتونیم زندگی کنیم چون فراریم. من جلوی دستو پاشو میگیرم. همه ی اینا به کنار!
مادر و پدر من اینجا نیستن! شاید راضی نباشن! من اینطور ازدواج نمیکنم.
حاج آقا نگاهم می کند و می گوید:
_ببینید اولا شما فراری هستین، نَمُردین که! مگه نمیخواین زندگی کنین؟ پس قواعد زندگی رو هم رعایت کنین و ازدواج هم یک قاعده اس.
بعدشم اون پسر همچینم که میگین کمونیسم و مارکسیسم نیست! دیدین که با برخی روش های سازمان مخالفه. چطوره خودتون در این مورد صحبت کنین.
اگه قانع نشدین اونوقت یه دلیلی دارین که دلی رو زیر پا بگذارین. البته من مجبور تون نمی کنم اگر خودتون راضی هستین وگرنه که کسی نمیتونه شما رو مجبور کنه.
نمی دانم چه بگویم. فکرش را هم نمی کردم حاج آقا در این مورد بخواهد با من حرف بزند. اصلا فکرش را نمی کردم مرتضی بتواند همچین چیزی بگوید!
او که خوب قوانین مبارزه را می داند مخصوصا از نوع سازمانی اش، پس چطور می تواند چنین فکری کند؟
حرفی ندارم و از حجره بیرون می آیم. به نگاه هایی که از وجود یک دختر در حوزه ی مردانه است، توجهی نمی کنم.
آهسته خودم را به حجره می رسانم. مرتضی خواب است، شاید هم خودش را به خواب زده!
گوشه ای می نشینم و قرآن را باز می کنم. چند صفحه ای میخوانم تا درد روحم تسکین یابد.
مرتضی تکانی میخورد و باز خودش را به خواب می زند! عصبانی می شوم و قرآن را می بندم.
کنارش می نشینم و صدایش می کنم.
هر چه نفس عمیق می کشم تا خودم را کنترل کنم نمی شود!
از بسترش فاصله میگیرد و در جایش می نشیند. صورتم را به طرف دیگری می کنم و با لحن تندی می گویم:
_چی به حاج آقا گفتین؟ شما چرا همچین کاری کردین؟
اصلا فکر کردین در موردش؟ شاید اون کسی که من میخوام شما نباشید! شایدم اون کسی که شما میخواین من نباشم!
تحت تاثیر عواطف زودگذر قرار گرفتین، این نمیتونه برای یک زندگی باشه.
کمان لب هایش افتاده می شود و مثل ماتم زده ها به گوشه ای خیره می شود.
حرفم را می زنم و منتظر جوابش می مانم.
با دو دلی که در نگاه و صدایش است، شروع می کند به حرف زدن.
_من... فکر نمی کردم اینقدر ناراحت بشین. میدونم اون کسی که شما میخواین من نیستم! شما یه کسی میخواین که بیشتر از من اهل دین باشه.
ولی... نتونستم که نگم...
گفتنش که ایرادی نداره! شما هم گفتین نه! روم نشد مستقیم بهتون بگم...
یعنی به خودم حق همچین کاری نمیدادم برای همین حاج آقا رو فرستادم.
من... من عذر میخوام واقعا.
لطفا ازم دلخور نشین!
حرف هایش، آن نگاه مظلومانه اش مثل آب بودند و آتش خشمم را خاموش کردند.
دلم نمیخواهد دل کسی را بشکند برای همین دنبال دلیل می گردم تا خودش هم بفهمد ما نمیتوانیم باهم زندگی کنیم.
_ببینید! شما توی یک سازمان کمونیستی و مارکسیستی فعالیت دارین.
شما پایبند به اون قوانین هستین، اصلا شما میدونین اعضای سازمان حق ازدواج ندارند مگر به مصلحت، که مجبور بشن ازدواج تشکیلاتی کنن؟
_من همه ی اینا رو میدونم و کسی حق روابط عاطفی نداره چون جلوی مبارزه رو میگیره. من میدونم ولی قبولش ندارم!
مبارزه، مبارزه است و نمیتونه جای زندگی یک آدم رو بگیره.
_ولی اگه اون آدم چریک باشه چی؟
_من چریک نیستم!
_شما که یه خط در میون با سازمان مشکل دارین چرا جدا نمی شین؟ شاید اینطور بتونم به پیشنهادتون فکر کنم.
با ناباوری نگاهم می کند و با پوزخندی رویش را برمی گرداند.
_من به اسلحه ام ایمان دارم.
_چطور از طرف مردم وکیل شدین که انقلاب راه بندازین با چهارتا اسلحه و فشنگ؟ شما هدفتون سقوط شاهه اما بعدش چی؟
🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗
قسمت69
_بعدش حکومت می کنیم دیگه، نفت رو عادلانه تقسیم می کنیم و نمیزاریم مردم توی فقر باشن.
_بینید افراد رده بالای سازمان شما همه شون فاقد مشروعیت و مقبولیت هستن.
کسی باید رهبری حکومت رو بگیره که تقوا داشته باشه و پول ملتو بالا نکشه.
شما یه سال، دوسال یا اصلا ده سال میتونی چشمتو به روی ثروت وسوسه کننده ببندی اما بعدش چی؟
تا تقوا اونم الهیش نباشه و خدا رو ناظر ندونی، نمیتونی حکومت سالم داشته باشی.
_کی گفته مشروعیت و مقبولیت ندارن؟
_فرض کنیم دارن اما مشروعیت و مقبولیت شون به آیت الله خمینی نمیرسه! خیابونها و تظاهرات به عشق ایشون و به پیروی از مکتبشون پر میشه.
_خودتونم میدونین من مارکسیسم و اینا رو قبول ندارم. منم مسلمونم! با خودم عهد کردم دست از عقاید اسلامیم بر ندارم و با عقاید و بعضی کاراشون مخالفم.
اینکه شما کس دیگه ای رو دوست دارین، برای نه گفتن دلیل خوب تریه!
چقدر بی پروا! اصلا این حرفش را از کجا می گوید؟
_من همچین حسی به هیچ کس ندارم. فعلا میخوام مبارزه کنم، شما هم مصمم هستین.
چرا میخواین این ازدواج صورت بگیره؟ من بار اضافی ام براتون و جلوی دستو پاتونو برای مبارزه می گیرم.
_کی همچین حرفی زده؟ جلوی دستو پا چیه؟
شما میدونین این حرفاتون دقیقا مثل سازمانه؟ مگه نمیشه دو نفری مبارزه کرد؟ اصلا اینطور من خیلی چیزا از شما یاد میگیرم.
_من فراریم، شاید... شاید که نه! اصلا امکان زندگی اونم تو آرامش نداریم اونوقت.
_خب منم اعدامیم! به جرم کار توی یک تشکیلات مسلحانه علیه حکومت و رژیم.
جرم من کمتره یا شما؟
خودش را به آب و آتش میزند تا نظرم را جلب کند. پسر بدی نیست و همین عضویت در سازمان دلم را راضی نمی کند.
با لبخند خاصی میگوید:
_دیگه چی؟ بازم دلیل هست؟
_من اینطور نمیخوام ازدواج کنم... پدر و مادر من تهران نیستن و نظرشونو نمی دونم.
این بار سکوت می کند و کمی در جایش تکان می خورد.
_فکر میکنم خودتون هنوز نفهمیدین تو چه شرایطی هستین. شما فراری هستین و ساواک در به در دنبالتون میگرده!
این وضعیت تا وقتی که شاه و دولتش باشن همینه! پس عملا نمی دونین کی شرایط عادی میشه. پس توقع یک جشن عروسی در هیچ جای ایران نداشته باشین!
فکر نمی کردم حرفم را اینطور برداشت کند! واقعا برایم خنده دار بود! او مرا نمیشناخت چون اگر می شناخت باید می دانست که جشن عقد و عروسی برایم بی اهمیت است و ساده زیستن خصلت زندگی انبیا و معصومین است.
_دیدین گفتم! منو شما فکرمونم شبیه هم نیست. شما عقیده ی منو نمی دونین و با یک سایه ای که از دور خوشگله و از نزدیک نمیدونین دقیقا چطوره، چطور میتونین برنامه ی زندگی بریزین؟
من منظورم رضایت پدر و مادرم بود در حالی که مراسمات و تشریفات برام مهم نیست. از بچگی توی یک خانواده ی ساده بودم و به ساده زیستن افتخار میکنم.
بیچاره وا می رود. با ناراحتی می گوید:
_راستش حاج آقا رو فقط به همون دلیل نفرستادم. دلم نمیخواست جواب نه رو از زبون خودتون بشنوم. ولی خب چاره چیه؟
رویش را از من مخفی می کند و به آرامی می گوید:
_ان شاالله خوشبخت بشین...
ته دلم برایش می سوزد. کاش عقایدمان نزدیک بهم بود و دلش را نمی شکستم!
نمی دانم اگر در آن شرایط بودم از سر دلسوزی رضایت می دادم یا از ته دل! نمی دانم...
از حاج آقا خواهش میکنم پیش مرتضی بماند و من بروم جایِ دیگری. حالا که جواب منفی را داده ام بهتر است جلویش ظاهر نشوم و دردش را بیشتر نکنم.
حاج آقا مرا به خانه ی سرایدار می فرستد. آنجا که هستم صبح ها دو ساعت بیرون می روم و اعلامیه ها را در تاکسی و اتوبوس ها پخش می کنم.
زن سرایدار، آدم خوبیست. از آن مادرهای همیشه دلواپس است! لواشک هایش حرف ندارد و از وقتی فهمیده دوست دارم برایم جدا کرده است.
بیچاره مرد سرایدار چون من راحت باشم کمتر به خانه اش می آید. چند روزی می شود که مرتضی را ندیده ام او هم از حجره بیرون نمی آید.
نمیدانم چه کسی پانسمانش را عوض می کند اما امیدوارم مراقب خودش باشد.
گاهی کنار پنجره می ایستم و پرده را کنار می زنم و به حجره اش خیره می شوم.
گاهی آنقدر آنجا می مانم که اشرف خانم، همان زن سرایدار می آید و می گوید که چند بار مرا صدا زده و من حواسم نیست.
بارها از من خواسته تا چیزی بگویم و من طفره می روم که خودش می فهمد و می گوید من هم دلباخته اش شدم.
من که باور نمی کنم، این حس فقط یک دلسوزی است و بس...
یک روز که از بیرون می آیم حاج آقا مرا صدا می زند و می گوید:
_یه جا براتون پیدا کردم. امن و مطمئنه!
_کجاست؟
_یه خانومه که شوهرشو از دست داده. لطفا وسایل تونو جمع کنین.
🍁نویسنده_مبینار (آیة)🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸