✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت هـفـتـاد و هـفـتـم
روزها پشت سر هم میگذشت و رفتار کارن و من هر روز سر سنگین تر میشد. قهر نبودم چون قهر تو اسلام کار پسندیده ای نبود. فقط ازش خیلی دلخور بودم.
با هم حرف میزدیم اما خیلی کم و سرد. وقتی میومد خونه بیشتر با محدثه بازی میکرد و منم تو آشپزخونه مشغول میشدم.
چند روزی بود که قلبم درد میکرد و آروم نمیشد. دردش یک جورایی امونم رو بریده بود و توان برام نذاشته بود.
جلوی کارن زیاد نشون نمیدادم درد دارم چون نمیخواستم بفهمه حتما چیز خاصی نبود. حتما بخاطر استرس و فشار و نگرانی بود.
یک روزی که کارن نبود واقعا جونم به لب رسید و رفتم دکتر اما قبلش محدثه رو گذاشتم پیش آتنا و گفتم یک ساعتی نگهش داره جایی کار دارم زود میام.
رفتم بیمارستان نزدیک خونه آتنا و دکتر برام یک آزمایش نوشت که سریع آزمایش رو دادم و منتظر جواب شدم.
وقتی فامیلمو صدا زدن رفتم جوابو گرفتم.
_میشه بگین نتیجه اش چیه؟
_با دکتر حرف بزنین بهتون میگن.
هدایتم کرد سمت اتاق دکتر و منم با بهت و ترس رفتم تو مطب دکتر.
برگه آزمایش رو گذاشتم رو میز دکتر و گفتم:آقای دکتر لطفا نتیجه رو زودتر بگین خیلی استرس دارم.
نگاهی به برگه انداخت و اخماش رفت تو هم. وای خدا داشتم سکته میکردم. خیلی حالم بد بود. قلبم شروع کرد به درد گرفتن.
_آقای دکتر؟
_متاسفانه شما مبتلا به حمله قلبی شدین. همه این دردهای قلبتون هم بخاطر استرسه و فشاره. اگر رعایت کنین حتما خوب میشه.
یک آن انگار وا رفتم و بدنم سست شد.
ناراحتی قلبی؟ من؟؟؟ چرا آخه؟نکنه بخاطر فشارای این روزاست؟
با تشکر ساده ای از مطب دکتر و بیمارستان بیرون اومدم و سمت خونه آتنا قدم برداشتم.
هرچی آتنا گفت بیا بالا گفتم کار دارم و باید برم.
محدثه رو گرفتم ازش و ازش خداحافظی کردم.
_ممنون که نگهش داشتی.
_خواهش میکنم دوست گلم. ما یک زهراجون که بیشتر نداریم.
لبخندی زدم و گونشو بوسیدم.
_سلام برسون عزیزم.خداحافظ.
تا خونه با تاکسی رفتم. به خونه هم که رسیدم محدثه رو خوابوندم و خودم نشستم رو صندلی جلو تراس و زل زدم به بیرون.
فکرم خیلی مشغول حرفای دکتر بود. قلبم آروم شده بود اما درد اصلی، روحمو خراش میداد.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
۲۹ آذر ۱۴۰۲
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت هـفـتـاد و هـشـتـم
شب شد و کارن اومد. بازم عادی رفتار کردم و دردم رو نشون ندارم. این ناراحتی قلبی هم درد دیگه ای شده بود که آزارم میداد.
شام، مرغ سوخاری درست کردم با سیب زمینی سرخ کرده که کارن خیلی دوست داشت.
میز شام رو که چیدم صداش زدم.
بچه به بغل اومد تو آشپزخونه.
_ممنون چرا زحمت کشیدی؟
دلم برای"به به عجب بویی راه انداختی خانم"ش تنگ شده بود.
_خواهش میکنم.
نشست پشت میز و محدثه رو داد به من بعدم شروع کرد به خوردن غذا.
اما من که میل آنچنانی نداشتم با غذا بازی بازی کردم تا غذای اونم تموم شد. محدثه همش بهانه میگرفت بردمش تو اتاق تا آرومش کنم.
صدای کارن، افکارمو پاره کرد.
_زهرا بچه خوابید بیا بیرون کارت دارم.
یا خدا دیگه چی میخواد بگه و بیشتر گند بزنه به رابطمون؟ خیلی ترس داشتم که با یک جمله دیگه چینی دلم بشکنه و غرورم جلوش خورد بشه.
محدثه که خوابید، کمی دستمو گذاشتم رو قلبم و تسکین همیشگیم رو تکرار کردم.
"الا بذکر الله تطمئن القلوب"
چند مرتبه خوندمش که حالم بهتر شد و تونستم نفس عمیق بکشم.
خدایا خودت به خیر بگذرون. به حال خراب دلم رحم کن.
رفتم بیرون. کارن رو کاناپه منتظرم نشسته بود.
_بشین.
نشستم روبروش و سرمو انداختم پایین. نه بخاطر شرمساری و خجالت بلکه به خاطر اینکه هنوز نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم.
_میدونم اذیتت کردم و ازم دلخوری. اما قهر نکردی و تو این مدت مثل یک خانوم باقی موندی.
نمیدونم چرا این شیطون درونم نمیزاره کسی از دستم در امان باشه.
خیلی سخته شبا تنها بخوابم در صورتی که کسی که دوسش دارم حالا همسرمه. خیلی سخته تو چشمام نگاه نکنی بخاطر اینکه منو نبخشیدی. خیلی سخته صبح و شب با فکر عذاب وجدان کار کنی و همسرت توخونه بچتو نگه داره.
من...من معذرت میخوام زهرا. میدونم اشتباه کردم ولی..ولی تو هم لجبازی کردی.
بزار کنار لجبازیتو. من از چادر و چاخچون خوشم نمیاد. درسته مسلمونی اما نباید خودتو از همه مخفی کنی و زیر اون چادر سیاهت قایم بشی.
باز داشت برمیگشت به حرفا و بحثای الکی و مسخره اش.
_بس کن کارن. من سرم بره چادرم نمیره.. این چادر یادگار مادرمه از سرمم نمیفته مگر اینکه مرده باشم. اونموقع هم کفن هست نمیزاره انداممو کسی ببینه.
_هه چرا چرت میگی زهرا آخه؟کی به تو که یک زن شوهر داری نگاه میکنه؟
بلند شدم و بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:ببین کارن اینجا مثل خارج نیست که چشم مردا پر از زنای خرابکار باشه و به ناموس مردم نگاه نکنن چون خودشون چند نفر بین دست و بالشون رد و بدل میشه. اینجا ایرانه و آزادی نداریم. یعنی دینمون آزادی حجاب نداده اما متاسفانه هر زن و دختر و حتی پیرزنی که از تو خیابون رد میشه حتی اگر یکم حجاب نداشته باشه، چشم مردای هوس باز رو دنبال خودشون میکشونه. پس یادت نره اینجا ایرانه نه خارج.
اونم بلند شد و گفت:رفتی دانشگاه این چرت وپرتا رو یادت دادن؟
_اینا حقیقت محضه که تونمیخوای قبولش کنی. چون بویی از غیرت نبردی. نمیدونی مرد ایرانی واقعی اگه سرش بره غیرتش نمیره. نگاه نکن این مردای بی بند و بار و بی غیرتی که تو خیابون زناشون رو هزار جور میگردونن و ککشون نمیگزه. اینا مرد نیستن.
مواظب باش انگ نامردی بهت نخوره.
یکدفعه گونه سمت راستم سوخت. از سیلی که کارن بهم زده بود اشک به چشمام هجوم آورد.
دیگه طاقت اینهمه تحقیر رو نداشتم. اما بازم چیزی نگفتم و فقط با نگاه تاسف باری رفتم تو اتاق محدثه و در رو بستم.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
۲۹ آذر ۱۴۰۲
یابن الحسن..!
آقـــــــاجــانـــــــــــــــم..!
روزگاربــــــــیتــــــــــوشبـــــــــیستبــــــهـبلنــــــــداییـــــــلدا..! 🌸🥺
#مهدیفاطمه
@shahidanbabak_mostafa🕊
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۲۹ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
- صبحم بھ طلوعِ
- دوستت دارم توست˘˘!
- ˼#ایهاالعزیزقلبم♥️˹
ــــ ـ بِھنٰامَت با اله الا الله الملک الحق المبین🌸
۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
زیارت عاشورا🌸
به نیابت از شهید حسین پورجعفری💞
۳۰ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ
مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی»
بگو تشنگان وصآلت را
کی به حضورت سیراب میکنی!
#امامزمانم💗
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
«مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَی» بگو تشنگان وصآلت را کی به حضورت سیرا
یارامامزمانکیه؟!
اونیکههیچکسبهشنظارتنمیکنه
دارهخودشوبرایامامزمان(عج)میکشه! '♥️'
#استادپناهیان
#امام_زمان
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
حکایت دنیا، حکایت سایهی توست؛
اگر بایستی، میایستد و اگر دنبالش
کنی از تو دور میشود...
#امیرالمؤمنین ♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
-میگفت..
تا می توانید گناه نکنید اگر احیاناً
گناهی مرتکب شدید،
در همین دنیا تسویه کنید..
#آیتاللهبهجت
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
امامصادق علیهالسلام
هنگام احتضار
فرمودند؛خویشان و دوستان مرا فرا خوانید!
پس چون اینان گرد آن حضرت جمع شدند
فرمودند: همانا شفاعت ما هرگز به کسی
که نمازش را سبک بشمارد،نمیرسد.!!
بحارالانوار|ج۸۲📚
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
روحالله خیلی اهل رعایت بود.
هیچوقت اجازه نمیداد در بالکن
و یا پشت بام آپارتمان جوجه
کباب درست کنیم.
میگفت بوی کباب به همسایهها
میخوره و مدیونشون میشیم..
اگر مسافرت میرفتیم و یا جایی
بودیم که فضا باز بود و خیلی کسی
آنجا نبود، آتش و بساط کباب
را برپا میکرد...
اگر کسی آنجا بود و بوی کباب بهش
میخورد، حتما تعارف میکرد.
گاهی هم فقط قارچ و گوجه کباب
میکرد که خیلی بویی ندارد...
#شہیدروحاللّٰهقربانی
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از امامرضا (؏) پرسيدند:
توڪل یعنے چھ؟
فرمودند: «أنلاتخـٰافمعاللهأحداً»
وقتے خدا را دارۍ از هيچڪس نترس :)!...
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
رفقا سرِ دنیا کلاه بزارین . .
مثلا نون دنیا رو بخورین ولی واسه
آخرت کار کنین ؛
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلولهای به شهیدمصطفی صدرزاده اصابت کرده بود..
سر بر بالین همرزمش داشت. گهگاه سرش را بلند میکرد و به جای اصابت گلوله نگاه میکرد و میگفت: «الحمدلله»
#شهیدمصطفیصدرزادھ
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
گلولهای به شهیدمصطفی صدرزاده اصابت کرده بود.. سر بر بالین همرزمش داشت. گهگاه سرش را بلند میکرد و
به پرستارها اعلام کردند که سردار سلیمانی برای دیدار مصطفی آمده. یکی از پرستارها آمد پیش مصطفی و گفت: من میدونم تو شخصیت مهمی هستی! مصطفی هم با بیتفاوتی جواب داد: من و تو مثل همیم و هیچ فرقی با بقیه نداریم! پرستار گفت: ولی میدونم که سردار سلیمانی به دیدنت اومده: مصطفی هم جواب داد: ایشونم یکیه مثل من و تو. همیشه همین طوری بود. نه فقط آن موقع، قبل از آن هم برایش مهم نبود که آدم شناخته شدهای باشد یا نه. اگر کاری انجام میداد اسم و رسم برایش مهم نبود..
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانایرانچهشدڪهجانترا
جانِناقابلۍگمانڪردۍ... ♥️
#حضرتآقا
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
_
کاش خدا مارا برساند آنجا که دعا
تحت قبهاش به اجابت میرسد .
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
محبت به امام حسین علیهالسلام ؛
آنچنان ارزشمند است که اگر خداوند
بخواهد بندهای را سعادتمند کند؛ محبت
به آن حضرت را دردلش قرار میدهد :) . .
#استادانصاریان🌱
@shahidanbabak_mostafa
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
شفاعتت میڪنه اونشھیدی
ڪه موقعگناه میتونستی گناه ڪنی بہحرمترفاقتباهاشڪنارگذاشتی..:)
#شهیدانه💔
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
آنان که به من بدی کردند،
مرا هشیار کردند!
آنان که از من انتقاد کردند،
به من راه و رسم زندگی آموختند!
آنان که به من بی اعتنایی کردند،
به من صبر وتحمل آموختند.
آنان که به من خوبی کردند،
به من مهر و وفا و دوستی آموختند!
پس خدایا به همه ی آنانی که باعث
تعالی دنیوی واخروی من شدند
خیر و نیکی دنیا وآخرت عطا بفرما..
- شهید مصطفی چمران
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲
۳۰ آذر ۱۴۰۲
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
🌸❤️🩹-")('•
❤️🩹ڪتاب حافظم راباز،واڪردم چہ فالےشد
.. الا یا ایهاالساقے ادرڪاساً شب یلدا
❤️🩹تمام آرزوهایم گره خورده بہ شش گوشہ
.. شب جمعہحرمبودن،حرمبودنشبیلدا
#امام_زمان
#فاطمیه
@shahidanbabak_mostafa🕊
۳۰ آذر ۱۴۰۲