🔷🔹🔹
#خاطـــــراٺ_ماندگار
#عاشق_شهادت
◽️چندین مرتبه مشاهده کردم که شهید هنگام تماشای صحنه شهادت رزمندگان در فیلمهای دفاع مقدس اشک میریزد و میگوید، دوست دارم روزی من را با نام شهید صدا کنند. من فقط شنونده حرفهای شهید بودم و این سخن را آرزوی کلامی میدانستم، هرچند که برای من دلهره و نگرانی به همراه داشت.
راوی 👈 همسر شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_امیـــــر_کاظـــــمزاده🌹
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦ زهـــــره بنیانیـــــان
●تاریخ تولد⇦ ۱۳۳۶
●تاریخ شهادت⇦ ۱۳۵۸/۲/۹
●محل تولد⇦ اصفهان
●مزار شهید⇦ گلزار شهدای اصفهان
🔻محل شهادت: اصفهان، درگیری با گروهکهای ضد انقلاب
🌹➼┅═🕊═┅┅───┄
#زندگے_نامـــــہ
▫️او متولّد دیماه ۱۳۳۶ بود. خیلی قرآن میخواند، از هر فرصتی برای دعا و نیایش استفاده میکرد.
▫️در دبیرستان به خاطر حفظ حجاب، دو هفته از رفتن به مدرسه محروم شد.
▫️ابتدا در لبنان یک دورۀ آموزش نظامی میبیند و در سال ۱۳۵۶ به ایران باز میگردد و فعالیتهای فرهنگی انقلابی خود را به اوج میرساند و حتی توسط ساواک هم دستگیر میشود.
▫️در همین دوران با یکی از همرزمانش ازدواج میکند؛ زندگی جدید او شامل مهرالسنه حضرت زهرا بود و یک اتاق کوچک برای زندگی و یک چمدان کوچک لباس با یک فرش و چند پتو.
▫️بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زهره در ادامه راه خویش به عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به فعالیت خود ادامه داد.
▫️سرانجام روز ۲۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در حین انجام مأموریت به عنوان سرپرست گروه ضربت که برای خنثی کردن توطئه ضدانقلاب راهی شده بودند، هدف اصابت گلوله ضد انقلاب قرار گرفت و در سن ۲۲ سالگی روحش به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود.
#شهیده_زهـــــره_بنیانیان🌹
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_دهم 🔹دیدن صالح در کت و شلوار سفی
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_یازدهم
🔹یک هفته بود که نامزد صالح بودم. یک هفته بود که تمام فکر و ذکرم شده بود صالح و دیدن او. همسایه بودیم و دیدارمان راحتتر بود. هر زمان دلتنگش میشدم با او تماس میگرفتم. یا روی پشت بام میآمد یا توی حیاط. خلاصه تمام وقت کنار هم بودیم.💑
🔸حس میکردم وابستگیام به او لحظه به لحظه بیشتر میشد. آن روی سکه را تازه میدیدم. صالح سر به زیر و باحجب و حیا، به پسربچهی پرشیطنتی تبدیل شده بود که مدام مرا با شیطنتها و کارهای خارق العادهاش غافلگیر میکرد. تنها زمانی که به محل کار می رفت او را نمیدیدم.😔
🔹لابه لای دیدارهایمان خرید هم میکردیم.👗👠👛 قرار بود بعد از ماه صفر عقد کنیم. باورم نمیشد خواستگاری و نامزدیمان عرض یک هفته سرهم بیاید.
🔸چیزی به موعد عقدمان نمانده بود. با هم به خرید حلقه💍 رفتیم. سلما کار داشت و نتوانست همراهمان بیاید زهرا بانو هم بهانهای آورد و ما را تنها به خرید فرستاد. بابا عابر بانکش را به من داد که حلقهی صالح را حساب کنم.
🔷روسری سفیدم را مدل لبنانی بستم و چادر عربی را سرم انداختم و بیرون رفتم. صالح ماشینش🚙 را روشن کرده بود و منتظر من بود. سوار که شدم با لبخندی تحسین برانگیز😊 نگاهم کرد و گفت:
ــ سلااااام خانوم گل...😍 حال و احوالت چطوره؟ خوش تیپ کردی خانومم...
🔸گونه هایم گل انداخت☺️ و چادرم را مرتب کردم.
ــ سلام صالح جان. چشمات خوش تیپ میبینه...
ــ تعارف که ندارم. این مدل روسری و چادر عربی بهت میاد. قیافتو تغییر داده.
🔹از توجهاش خوشحال بودم. نفسی عمیق کشیدم و گفتم:
ــ نمی خوای حرکت کنی❓
ــ نمیذاری خانووووم. نمیذاری از دیدنت لذت ببرم.😒
'دنده را عوض کرد بسم ا... گفت و حرکت کرد.
🔸هر کاری کردم حلقهی طلا برنداشت. اصلا متقاعد نشد. گفتم فقط یادگاری نگهش دار اما قبول نکرد. در عوض انگشتر نقرهای برداشت که نگین فیروزه نیشابوری داشت💍.
🔹من هم اصرار داشتم نقره بردارم اما اصرار صالح کارساز تر بود و به انتخاب خودش حلقهی طلای سفید پر نگینی برایم خرید. واقعا زیبا بود اما از خرید حلقهی صالح ناراضی بودم.😔
🔸ــ چیه مهدیه جان؟ چرا تو هم رفتی
ــ مردم چی میگن صالح❓😔
ــ بابت چی؟
ــ نمیگن نتونستن یه حلقه درست و حسابی برا دومادشون بخرن؟
🔹دستم را گرفت و گفت:
ــ به مردم چیکار داری؟ طلا واسه آقایون حرومه. تو به این فکر کن.❌
🔸اخمی ساختگی به چهرهاش نشاند و بینیام را فشار داد و گفت:
ــ در ضمن... بار آخرت باشه که به حلقهی من توهین میکنی خانوم خوشگله.😜
🔹راضی از رضایتش سکوت کردم و باهم راهی رستوران شدیم. خسته بودم و زیاد میلی به غذا نداشتم. سر میز شام به من خیره شد و گفت:
ــ مهدیه جان...
ــ جانم.
🔸ــ تصمیمی دارم. امیدوارم جیغ جیغ راه نندازی.😂 و ریسه رفت و سریع خودش را جمع کرد. بی صدا به او زل زدم که گفت:
ــ بابا گفت آخر هفته مراسم عقد رو راه بندازیم. قراره با پدرت صحبت کنه. من نظرم اینه که... خب... یعنی... میشه اونجوری بهم زل نزنی❓😅
🔹دستمال را از روی میز برداشت و عرق پیشانیاش را پاک کرد. خندهام گرفته بود. ما که محرم بودیم پس اینهمه شرم برای چه؟ سرم را پایین انداختم و گفتم:
ــ اینجوری خوبه❓😏
ــ نه بابا منظورم این بود شیطنت نکن. به چشمام که زل می زنی دستپاچهام میکنی.
ــ ای بابا صالح، جون به لبم کردی. حرفتو بزن دیگه.😫
ــ باشه باشه... نظرم اینه که عقد و عروسی رو باهم بگیریم.
🔸لقمه توی گلویم پرید. کمی آب توی لیوان ریخت و مضطرب از جایش برخاست. با دست به او اشاره دادم که حالم خوب است. آرام نشست و سکوت کرد.😐
حالم که جا آمد طلبکارانه به او خیره شدم و گفتم:
ــ تنهایی به این نتیجه رسیدی⁉️
🔹موهای مرتبش را مرتب کرد و گفت:
ــ خب چیکار کنم؟ طاقت این دوری رو ندارم. دوست دارم زودتر خانوم خونهام بشی😅
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #قانون_دوم ◽️پروردگارا! اعتراف میكنم از اينكه نمازم را بیمعنی خواندم و حواسم جای ديگری بود، د
🔷🔹🔹
#قانون_سوم
◽️خدايا! اعتراف میكنم از اينكه مرگ را فراموش كردم و تعهد كردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم؛ حداقل هر شب قبل از خواب بايد دو ركعت نماز تقرب بخوانم.
⚠️ اگر به هر دليلی نتوانستم اين دو ركعت را بجا بياورم روز بعد بايد ۲۰ ريال صدقه و ۸ ركعت نماز قضا بجا بياورم.
《تاريخ اجراء ۱۳۶۹/۵/۲۶》
#قوانین_دهگانه
#تزکیه_تهذیبنفس
#شهید_سیدمجتبی_علمـــــدار
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#فرازےازوصیتنـــــامہ
《به امید ظهور نزدیک
آقا صاحبالزمان》
❥ #اےڪاش به کربلا میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به کربلا نرسیده به اسرای کربلا میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به خیمه آتش گرفته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به گوش پاره شده میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به زنجیر در بدن فرو رفته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش بـه خرابـه نشین شام میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به سه ساله دلتنگ پدر میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به تشت حامل سر مبارک میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به خیزران به لب نشسته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به سه ساله به غم پدر نشسته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به زینب در جوانی پیر شده میرسیدیم ...
■ولـی چـه حـیف که نرسیدیم ولی میدانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع نـدارد میرویـم کـه ثابت کنیم که بانوان این آلالله مـدافع دارنـد و مـیرویم کـه ثابت کنیم این چنین است...
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_سجـــــاد_دهقـــــان🌹
《ســــالروز ولادتـــــ》
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#طنـــــز_جبھـــــہ
♨️ آی شربتـــــه...
🔶از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی لهله میزدیم. دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینه گذاشته شده بود و یکی از بچهها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ میزد و میگفت:
آی شربته! آی شربته!...😍😋😋
🔷بچهها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد میگوید: آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!!😂😂
🔶معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش میریخت. یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد...😱😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌾💚🌾
#شھــــداےمــــداح
مداحان اهل بیت (ع) ⇩⇩
☜《 #شهید_مسعـــــود_مـــــلا》
☜《 #شهید_ابراهیـــــم_هـــــادی》
دهر بر محور حق و عدل میچرخد
و تا تـــــو کربلایـــی نشوی
تا ســـــلاح در کـــف نگیری
و پـــــای در میــــدان ننهی
و بر غربـت و مظلومیـــــت
و جـــــراحـــــــــــــت و درد
و سختی و شدت و اسارت
صبـــــــــــــــــر نـَـــــــــورزی
تو را به خیل عاشوراییــــان نمیپذیرند
یاران حقیقی حسیـن (ع) این دلاورانند
نه آنکه در خانه عافیـــــت نشسته است
و به زبان زیــارت عاشــــــورا میخواند
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💚🕊
#یَا_أَیُّهَا_النَّاسُ
#أَنْتُمُ_الْفُقَرَاءُ_إِلَی_اللَّهِ . . .❣
🔸پرثمرترین لحظاتِ عمرما؛
لحظههای ایستاده به قنوتِ گدایی
در سحرهای رمضان است🔸
#عاشق_شویم
#عاشـق_خدا
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
12_Reza_Narimani-Golchin_Shab_01_Ta_Shab_06_Ramzan1395-006_(www.rasekhoon.net).mp3
11.2M
🎧🎧🎧
🎵 #نوحه_شهدایی
✨میخوام امشب با
دوستای قدیمیم
هم سخن باشم
✨شاید من هم بتونم
عاقبت مثل شهیدا شم😔
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
🌺 نوحه شور بسیار زیبا 👌👌
👈 #پیشنهاد_ویژه_دانلـــــود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯