eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔹🔹 #سݪام_بر_شھـــــدا گاهے باید روزم را با سلام بر تو آغاز ڪنم، تویـے ڪه حضورت، چراغے است روشن در راه تاریڪ و پر پیچ و خم زندگےام.. #السلام_علیک_یاانصارالله #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #بر_باݪ_سخــــن 🔴 #مأموریــــت_شهادتـــــ ◽️حمید در غروب خونین ۱۳۶۲/۱۲/۳ خوشحالی زائدالوصفی داشت. هم رزمانش را در آغوش می‌کشید و نغمه سوزناک کربلا یا کربلا را زمزمه می‌کرد. ◽️پس از این بچه‌ها را جمع کرد و این طور سخن گفت: «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان‌شاءالله انجام دهیم، نامش #شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست نیاید. ◽️بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. ◽️اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود. ▫️سردار بی‌نشان▫️ #شهیـــد_حمیــــد_باکـــــرے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #برگے_از_خاطراٺ #دغدغه‌دار ◽️حاج احمد دغدغه‌دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، (احمد بعد از اینکه از پهلو تیر میخوره، خودشو یک کیلومتر میکشه عقب، ۱۰ روز تو بیمارستان‌ حلب بستری میشه، و کلیه هاشو از دست میده؛ شب آخر میگفت قربون حضرت زهرا برم چی کشیدی؛ تا لحظه آخر داشت زیارت عاشورا میخوند. ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_احمـــــد_اسماعیلـــــی🌹 《ســــالروز ولادتـــــ》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_دوازدهم 🌸"دوست دارم زودتر خانوم
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹شب سر سفره شام بودیم که صالح آمد. یک شاخه گل و جعبه‌ی کادویی در دستش بود.🎁🌹 هر چه اصرار کردیم گفت شام خورده. زهرا بانو غذایم را توی سینی گذاشت و گفت ببرید باهم بخورید. 🔸باهم به اتاقم رفتیم. سینی را گوشه‌ای رها کردم و کنار صالح روی تختم نشستم. انگار تازه پیدایش کرده بودم.😍 هنوز هم دلخور بودم اما دلم نمی‌آمد به سرش غر بزنم. جعبه کادویی را بازکردم. ادکلن بود. کمی دلم فشرده شد.💔 🔹ــ چی شد مهدیه جان؟ خوشت نیومد❓ ــ نه... یعنی... اتفاقا خیلی هم خوش رایحه ست. فقط...🙄 ــ فقط چی خانوم گل؟ ــ صالح جان😔 مگه نمیدونی عطر جدایی میاره؟ خندید. دستی به موهایم کشید و آنها را پشت گوشم پنهان کرد. 🔸ــ عزیز دلم بد به دلت راه نده. من که می‌دونم... مگه اینکه فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه که اونم مطمئنم حضرت عزرائیل جرأت نمیکنه سراغ من بیاد وگرنه با تو طرفه.😜 🔹خندید و ریسه رفت. با مشت به بازویش زدم و اخم کردم و گفتم: ــ زبونتو گاز بگیر.😒 ــ مهدیه جان... عطر از چیزهایی بوده که پیامبر خوشش می‌اومده. بهتره روایات و احادیثمون بیشتر مد نظرت باشه تا این حرفهای کوچه خیابونی. حالا بگو ببینم چرا عصر ازم دلخور بودی؟😏 🔸نگاهش کردم و چیزی نگفتم. خودش می‌دانست چرا، اما می‌خواست با حرف زدن مرا سبک کند. ــ سکوتت هم قشنگه خانوووووم.😘 بوسه‌ای به پیشانی‌ام زد و گفت: ــ می‌دونم. دو روزه نبودم و کم کاری کردم اما به جون خودت اینقدر سرم شلوغ بود که گفتنی نیست. 🔹ــ روزا سرت شلوغ بود، نمی تونستی شبا بهم زنگ بزنی؟❓ ــ بخدا اگه بگم عین جنازه می‌افتادم و خوابم می‌برد باورت میشه؟ تنم لرزید. بغض کردم و گفتم: ــ این اصطلاحات قشنگ چیه به خودت نسبت میدی آخه⁉️ 🔸چشمکی زد و گفت: ــ ببخشید. خب بیهوش می‌شدم😜 چیزی نگفتم. ــ عروس خانومم آمادگی داره واسه پس فردا؟😍 چه می‌گفتم؟ نه لباسی نه آرایشگاهی نه... 🔹آمادگی از نظر صالح به چه معنا بود؟ همین را از او پرسیدم. به چشمانم زل زد و گفت: ــ تو چطور مراسمی دلت میخواد؟ ــ من؟!! خب... نمی‌دونم بهش فکر نکردم. فقط اینو می‌دونم که از اسراف متنفرم. 🔸لبخندی زد و گفت: ــ خانومِ خودمی دیگه... مهدیه جان من از یه رستوران همین نزدیکیا پنجشنبه رو رزرو کردم برای شام عروسیمون. عصر هم نوبت محضر گرفتم. فقط تو فردا با من و سلما بیا هم لباس انتخاب کن هم وقت آرایشگاه بگیر. روز جمعه هم با هم میریم پابوس آقا بعدش هر جا تو بگی... 🔹ابروهایم هلال شد و گفتم: ــ صالح...😩 خیلی همه چیو آسون میگیری... من هنوز جهیزیه نگرفتم. زهرا بانو ناراحته. اوتا فقط یه بجه دارن، اونم من. تکلیف خونه چی میشه؟ آخه کلی کار داریم این تصمیم یهویی چی بود گرفتی؟😔 🔸با آرامش دستم را گرفت و گفت: ــ نگران نباش. بخدا تشکیل زندگی اونقدری که همه غولش کردن، چیزی نیست. مامان زهرا بعدا می‌تونه سر فرصت برات جهاز بگیره. 🔹الان ما می‌خوایم تو یه اتاق پیش بابا اینا زندگی کنیم تا چند ماه بعد که خونه بگیرم. پس فعلا احتیاجی به وسایل خاصی نداریم. فقط یه تختخواب دونفره که...😁 🔸سرم را پایین انداختم. گوشی را از جیبش درآورد و عکسی را به من نشان داد. تخت دونفره‌ی ساده اما شکیلی بود که روتختی آبی داشت و به فضای اتاق صالح می‌آمد. 🔹ــ دیروز آوردمش. کلی با سلما کشیک دادیم که تو متوجه نشی. لا به لای کارای خودم که سرم حسابی شلوغ بود این کارم انجام دادم. خواستم غافلگیرت کنم.😊 🔸تصمیم گرفتم من هم کمی به سادگی فکر کنم. ــ پس منم لباس عروس نمی‌پوشم. ــ چی؟ چرا؟ ــ خب کرایه‌ش گرونه میریم یه لباس ساده‌ی سفید می‌گیریم. بعد میریم محضر.😊 🔹ــ نه... نه... اصلا حرفشو نزن ــ ااا... چرا؟😒 ــ خب من دوست دارم عروسمو تو لباس ببینم. ــ اینم شد قضیه‌ی حلقه؟ خیلی بدجنسی. ــ نه قربون چشمات. خودم دلم می‌خواد لباس بپوشی. دیگه... ــ دیگه اینکه... من می ترسم. یعنی سردرگمم. ــ سردرگم!!! چرا❓ ــ خب یهو می‌خوام بشم خانوم خونه. نمی‌دونم چه حسیه؟ من هنوز باهاش مواجه نشدم. 🔸خندید و گفت: ــ خب چرا از چیزی می‌ترسی که باهاش مواجه نشدی؟ سکوت کردم. درست می‌گفت. باید خودم را به داخل ماجرا هول می‌دادم. ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #قانون_چهارم ◽️خدايا! اعتراف می‌كنم از اينكه شب با ياد تو نخوابيدم و بهر نماز شب هم بيدار نشدم؛
🔷🔹🔹 #قانون_پنجم ◽️خدايا اعتراف می‌كنم از اينكه «خدا می‌بيند» را در همه كارهايم دخالت ندادم و برای عزيز كردن خودم كار كردم؛ حداقل در هر هفته بايد دو صبح زيارت عاشورا و صبح جمعه بايد سوره الرحمن را بخوانم. ⚠️ اگر به هر دليلی نتوانستم زيارت عاشورا را بخوانم بايد هفته بعد ۴صبح زيارت عاشورا و يك جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه‌ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم بايد قضای آن را در اولين فرصت به اضافه ۲ حزب قرآن بخوانم. 《تاريخ اجراء ۱۳۶۹/۷/۱۳》 #قوانین_ده‌گانه #تزکیه_تهذیب‌نفس #شهید_سیدمجتبی_علمـــــدار  ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #خاطراٺ_ماندگـــــار #شهید_حاج‌محسن_دین‌شعـــــاری 🔴 مرا اینجا دفن کنید... ▫️چند هفته قبل از شهادت حاج محسن با هم به مزار پدر و مادرمان رفته بودیم. حاج محسن حال و هوای دیگری داشت گفت: با هم بر سر مزار شهدا نیز برویم. وقتی وارد قطعه شهدا شدیم حاجی انگار دنبال چیزی می‌گشت. علت سرگردانی‌اش را پرسیدم؟ ▫️گفت: می‌خواهم مزار شهید حاج علیرضا نوری را پیدا کنم. حاج علیرضا نوری قائم مقام شهید لشگر ۲۷ بود که در عملیات کربلای ۵ و منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود. ▫️پس از کمی جستجو مزار شهید نوری را پیدا کردیم که در کنار او یک قبر خالی بود. حاج محسن با دیدن آن آرام نشست دستش را بر روی قبر خالی گذاشت و گفت: من را اینجا دفن کنید؛ با تعجب گفتم: داری چی می‌گی؟ اما محسن آرام گفت: اینجا قبر من است. ▫️جالب این بود که بعد از شهادتش با این که ما در دفن او سهمی نداشتیم اما نمی‌دانم برنامه‌ها چطور ردیف شده بود که بچه‌های تخریب هماهنگ کردند و محسن را در همان جایی که پیش‌بینی کرده بود به خاک سپردند. یعنی به تعبیری محسن خانه آخرت خود را پیدا کرده بود. راوی 👈 برادر شهید ● فرمانـــــده گردان تخریب لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 🔴 #پلاک_و_انگشتری ●|با همــان آبـــی کـہ من ○|پُشت سـر تـــو ریختم ●|سوختــم رحمـی کن و ○|خاکستــرم را جمع کن ●|وقت رفتن کـوه بودے ○|حالا تابـوت و پـــــلاکـ ●|حسرتِ چشمان خیس ○|دختـــــرم را جمـع کن #شهید_مسعـــود_عسگـــری🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی #شماره⇦۹ #شهـــــادٺ به آسمـــــان رفتن نیســـــٺ به خـــــود آمدن اســــــٺ ... #شهید_حمیـــــد_رسولـــــی🌹 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #شهیـــــدانہ برای شهیـــــد شدن گاهی یک خلوت سحر هم کافیست ... دل که شهیـــــد شود، در نهایت انسان #شهیـــــد میشود... #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🕊 یــادت باشــد☝ ️ ♢ شهیــد نیســت، رســـم است!!!👌 ♢شهیــد نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃 فراموش بشـــود!!!💔 《 مسیــر است، زندگیـست،راه است، مــرام است!☺ ️ شهید پس داده است..👌 شهیــد راهیست بـه سوے خــدا!!!》🕊 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
4_5832380444812772381.mp3
3.8M
🎧🎧🎧 🎤🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی 🌺 روضه سیدالشهدا علیه السلام 🌺 وداع با #ماه_رمضان 😭😭😭 🌺 رمضان #صلوات 🌺 افطار مهمان سیدالشهداء کربلا ان‌شاء‌الله ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از ⇩⇩ 🔻سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیـد_آزاد_خشنـــود_کوهنجانی🌷 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯