﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#شنبـــــہ
☀️ ۲ شهریـــور ۱۳۹۸
🌙 ۲۲ ذیالحجه ۱۴۴۰
🌲 24 اوت 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یارَبَّالْعالَمیــــٖـن 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_نـــــادر_حمیـــــد🕊🌹}•°
#شهیدی_که_عکس_و_نوشته_اعلامیه_شهادتش_را_انتخاب_کرد
◽️خط ولایت فقیه را بگیرید که نجات در آن است و اگر لایق شهـــادت شدم و بنا شد تصویری از مــن منتشر کنید این عکس را منتشر کنید و این جمله را کنار تصویرم بنویسید:
◽️یا محســـــن قد اتـــاک المسیء و قد امرت المحســــن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمــد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی.
◽️ای خـــــدایی که به بندگان احســـان میکنی بنـده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکـــوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکـــوکاری و من گناهــکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر》
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{ذوالفقار سیدعلی
#سردار_قاسم_سلیمانـــــی🕊🌹
#بر_بال_سخن
▫️باشهدا بودن سخت نیست،
▫️باشهدا ماندن سخته !!
▫️مثل شهدا بودن سخت نیست،
▫️مثل شهدا ماندن سخته!!
🔻راه شهدا یعنی؛
نگه داشتن آتش در دستانت..!!
🔺از سمت راست تصویر به ترتیب⇩⇩
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سردار_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_نادر_حمید
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_بیستویکم _چیزے نگفتم تعجب کرده ب
✨﷽✨
#داستان_مذهبی
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع
════════ ✾💙✾💙✾
#قسمت_بیستودوم
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم🕊
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...🚦
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
چراغ سبز شده بود🚦 اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود ماشیـݧها پشت سر هم بوق میزدند از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فالهاے باز شده بود روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود✉️ داشتبرد و بستم.
فالها دستم بود و قاطے شده بود سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ دوباره نگاهموݧ👀 بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
إ فالها قاطے شد😁
با سر تایید کردم و با ناراحتےگفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید. ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم چشماشو بست😌 و نیت کرد
دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فالها رو برداشت و باز کرد
و خوند و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.🤓
با گوشہے چشم بہ برگہاے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود📝
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."😍
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید؟
با بدجنسے گفتم. میرم خونہ باز میکنم
اخمهاش رفت تو هم😣 و با ناراحتے گفت:باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود😄
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
گوشے سجادے زنگ خورد📱
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے😳
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...✋
_بعد با حالت شرمندگے گفت توروخدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده😁 گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت⏱ ماشیݧ انداخت گفت:اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتون.
باور کنید اصلا گشنم نیست
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیݧ🚙 پیاده میشدم کہ صدام کرد
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنݧ☎️ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ✋
_اینو گفتم و از ماشیݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم برخوردم بد بود. بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مݧ ..مݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده باید درکم کنہ
مݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....🤔
باید بهم فرصت بده...
پکرو بےحوصلہ پلہها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم🤕
موهامو دورو برم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہهام
_خدایا...🍃خودت کمکم کن تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود😳
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحݧ لوس و بچگانہاے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ روبروي مسجد🕌 داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
════════ ✾💙✾💙✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🍃🌸
°•{مبارز انقلابی
#شهید_سیدعلی_اندرزگو🕊🌹}•°
#کلام_شهید
◽️کسانی که پشت سیدعلی خامنــهای بایستند سعادتمند و رستــگار میشوند، اما آنهایی که در مقابلش بایستند آتــش جهنم به سراغشان میآید.
◽️شهید اندرزگـــــو آرزوی یک حکومت اسلامی را داشت و ما هم دعــا میکنیم که همین سید بزرگوار، پرچم این انقلاب را به دست صاحبش بسپارد.
راوی 👈 فرزند شهید
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{مدافع حـــــرم
#شهید_علــی_کنعانـــــی🕊🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️وقتی تصمیــــم به رفتــن گرفت من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کن و مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مـدت کوتاهـــــی دیگر فرزند دوممان به دنیـا بیاید؛ اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرفهایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ میباخت.
◽️به من گفت #واقعــهی_عاشـــــورا را فراموش نکن که خیلیها بهانهها آوردند و زمانـــــی که بـــاید شتـــــاب میکردند وظیفهی خود را به بعد موکـول کردند و گفتند بعدا اقــــدام میکنیم اما آنها بعداً هرگز فرصت پیوستن به #قافلهی_کربلا را پیدا نکردند؛ در واقع همین بهـــــانهها زمین گیرشان کرد.
راوی 👈 همسر شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_علـــــی_یزدانـــــی🕊🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️به مـن ناکام نگوئید که من به کـــــام خویش (شهادت) رسیدم و عروسیام را در جبههها با نـــــو عروســـــم (شهـادت) کردهام و بر سجـــــاده خــــون خویش و مهری از رگبار آتشین، نماز عشق خواندم و این افتخـــــار مــاست که با عـــــروس (شهادت) به خــانه آخـــــرت وارد شویم مبارکمان باد.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_یازدهم ⬇️ 🔴 #منزل_سیزدهم ◾️ #نام_منزل⇦زَرود (زُرود) ◽️ #وجه_تسمیه⇦زرود یعنی بلعنده،
°•|🍃🌸
#قسمت_دوازدهم ⬇️
🔴 #منزل_پانزدهم
◾️ #نام_منزل⇦زباله
◽️ #وجه_تسمیه⇦زباله به معنی محلی است که آب را در خود نگه میدارد.
◽️ #زمان_ورود⇦چهارشنبه ۲۳ ذیالحجه برابر با ۲ مهرماه ۵۹ شمسی.
◽️ #مدت_توقف⇦معلوم میشود امام و کاروان وی در این محل درنگ داشته و چادرها برپا کردهاند.
◽️ #ویژگیها_و_امکانات⇦۱. بین واقصه و ثعلبیه، گسترده و سرشار از آب بوده است. ۲. دارای حصار و مسجد بوده است. ۳. بازارهایی داشته است.
◽️ #رویدادها⇦۱. امام خبر شهادت عبدالله بن یقطر برادر رضاعی خود را در این منطقه دریافت کرد. ۲. خبر شهادت فجیع مسلم بن عقیل و هانی بن عروة دیگر بار دقیق و با جزئیات به امام رسید و گروه گروه ار همراهان پیوسته، گسسته و رفتند. دختر مسلم بن عقیل، حمیده همین که دریافت گریه کرد. امام او و برادرانش را نواخت و گفت من جای پدر شما هستم. ۳. فرستاده محمد بن اشعث که به خواهش مسلم، پیمان شکنی مردم کوفه را به اطلاع امام میرساند در همین آبگاه با امام دیدار کرد. گویا همین پیک خبر کشته شدن قیس بن مسهر صیداوی را نیز داد.
منزل زباله یکی از پالایشگاه های مهم راه است. دریافت خبرهای تلخ باعث گسستن سست عنصران دنیازده شد. آنان که تا این لحظه هنوز ژرفای حادثه را درک نکرده بودند.
🔘➼┅══┅┅───┄
🔴 #منزل_شانزدهم
◾️ #نام_منزل⇦قاع
◽️ #وجه_تسمیه⇦قاع یعنی دشت صاف و هموار.
◽️ #زمان_ورود⇦چهارشنبه ۲۳ ذیالحجه معادل دوم مهرماه ۵۹ شمسی
◽️ #مدت_توقف⇦گذرا، بیدرنگ از آن گذشته است.
◽️ #ویژگیها_و_امکانات⇦۱. دشت صاف و هموار، ۲. بدون آب و درخت، با خارها و گیاهان پراکنده بیابانی
◽️ #رویدادها⇦۱. هیچ رویداد شخصی در این منزل گزارش نشده است. ۲. امام از رهگذران بیشتر کسب اطلاعات کرده است. ۳. کاروان امام پس از گسستن تعداد قابل توجهی از همراهان در منزل زباله، از این محل گذشته است. ۴. دیگر بار امام از شهادت خویش و همراهان سخن گفته است.
#ادامه_دارد ...
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{مدافـــــع حـــــرم
#شهید_حسن_قاسمــــی_دانا🕊🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️تو حلب شبها با موتور، حســن غذا و وسایـــــل مورد نیـــــاز به گروهـــــش میرساند. ما هـــروقـــــت میخواستیم شــبها به نیـــــروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
◽️یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچــــهها برسونیم، چـــــراغ موتورش روشن میشد چند بار گفتم چراغ موتور و خامــــوش کن، امکان داره قنـــــاصها بزنند.
◽️خندید! من عصبی شدم، با مشـت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند. دوباره خندیــد! و گفت «مگر خاطرات شهیـــــد کــاوه را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و تیـــــرهای رســـــام از بین پاهاش رد میشد. نیــــروهاش میگفتند فرمانـــــده بیا پایین تیــر میخوری». در جواب میگفت «آن تیــری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است».
◽️حســـــن میخندیـد و میگفت نگران نباش آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشــــم دیدم که چند بار چه اتفاقهایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید.
راوی 👈 #شهید_مصطفی_صدرزاده
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻سردار دفاع مقدس🔻
#شهید_محمـــــد_تورانـــــی🌷
《ســـــالروز ولادت》
●فرمانده گردان عملیاتی سپاه
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯